“آژنگ نیوز”: سفر برژنف به ایران و حضور در میهمانی منزل یک ایرانی در سال ۱۳۴۲ خورشیدی از رویدادهایی است که فریدون آدمیت روایت میکند.او سفیر ایران در کشور شوروی سابق بود و همان کسی است که قرار بود برژنف وقتی به ایران آمد در کنار دیدارهای رسمی به منزل شخصی آدمیت هم برود. او می نویسد: من با آن روابط گرمی که داشتیم میل داشتم برژنف هنگام مسافرت به تهران سری هم به خانه ما بزند موضوع را در مسکو در میان گذاشتم شورویها از این فکر استقبال کردند. چون میدانستند که به سنت روسها ، یک کاشی یا صفحه برنجی یادگاری از این پذیرایی بر ناصیه خانه ما نصب خواهد شد. همان طور که دیدار خسرو میرزا از قصر یوسیپف در آرخانگلس کویه یاد آن ضیافت را زنده نگاه میداشت.

بعد در پی پر کردن برنامه یکی دو ساعته صرف چای در خانه مان بر آمدم.

خانه ما خانه بدی نبود جهات سنتی معماری ایرانی در آن رعایت شده بود هم بادگیر و حوضخانه و ایوان داشت. طاق و رواق و حوضی پیاله گون و فیروزه نام داشت و هم پاسیو و شومینه و بار و بارخانه و به قول جامی ز زندگی در و دیوار آن اثرها داشت. مهندس هوشنگ سیحون گرچه از انجام آنچه من خواسته بودم طفره زده بود ولی بالاخره خانه را او ساخته بود و پنجه استاد محمد علی کاشی در رج آجرها و برکشیدن طاق بنای آن استادی به خرج داده نمیگویم ” آن خانه بدان خوبی آتشکده بایستی ” ولی میتوان گفت خانه ای بود چشمگیر و دلاویز .

بنا شد چای روسی وار آماده و داده شود. سماوری باشد، بجوشد با پیش بندها و دستمالهایی به رسم اوکرائین که برژنف سالها به آن خو داشت و همچنین سایر مخلفات روسی اوکرائینی. به خصوص اینکه موزیک روسی یکریز مترنم باشد. کمال برنامه نرمش خاص روسها بود که برای آن مدیر بالت بالشوی تئاتر هفته ای دوبار به سفارت می آمد و من و رضی، خانمم، آن را تمرین میکردیم تا مبادا در نرمش از میهمانان خود وا بمانیم چندین مثل و مثل روسی برای چای و چای نوشیدن را آماده کردم که از آنها هنگام خوش آمد به میهمانان گرامی خود استفاده کنم و چند کلمه ای به شوخی و جدی گفته باشم. ذروه خوش آمد بیت معروف سعدی بود که داده بودم رستم علی اف برایم به شعر روسی برگردانده بود و ایلیا ایلیچ مثلها را گرد کرده و ماشین نموده : گر خانه محقر است و تاریک بر دیده روشنت نشانم در مسکو قرار شد ترتیب انتخاب وقت را من در تهران هر روز که فرصت و فرجه ای در برنامه یافته شود به خود برژنف بگویم و موافقت ایشان را بگیرم.

سدکرج برژنف آدمیت - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

برژنف در سفر به ایران هنگام بازدید از سد کرج نفر. سمت چپ برژنف با کلاه و سبیل هم آدمیت است

من جا و ساعت خالی در برنامه مسافرت پیدا کردم و شب قبل آن را با برژنف در میان گذاشتم و گفتم فردا یک OKHO آکنو یعنی دریچه زمانی ( اصطلاح روسی است ) داریم او موافقت کرد که فردا عصر برای چای منزل ما بیاید(نمی دانم نفیسی شهردار تهران از کجا خبر شده که داده بود کوچه پرستو را آب و جارو کرده بودند. دیگر در سرای مفان هم رفته بود و هم آب زده) قرار فردا را من در خلوت که خود برژنف مرا بدانجا خوانده بود گذاشتم ولی از آپارتمان او در قصر گلستان که پایین آمدم بی احتیاطی کردم چون از همانجا به علم نخست وزیر تلفن کردم که فردا برژنف منزل ماست شما هم تشریف بیاورید تنها نباشد. قدس وزیر دربار دستور داشت و می آمد .به هر حال سهو یا خطای من آن بود که حس حسادت دور و وریها چه ایرانی و چه روسی را دست کم گرفته بودم. این گفتگو را که خرده مردمانی مثل اصلان افشار و حسین لقمان ادهم شنیدند افتادند به تک و دو وسوسه و چلز و ولز .

مردم سفله بسان گرسنه گربه گاه بنالد به زار و گاه به خُرد لاپین معاون وزارت خارجه شوروی را هم صبح فردا دیدم که بغ کرده و دمق نشسته و در نهان میخرد که : ” پرزیدنت میگوید نه .او گمان میکرد من فقط در همان جا در تهران به صرافت افتاده بودم که برژنف را به چای دعوت کنم و کردم مسکو او را در جریان نگذاشته بود .چون در سلسله مراتب شوروی او نبود که کلید را در مسافرت برژنف در دست داشت. اگر او بود به او هم میگفتند . کلید مسائل با کسی بود که از اصفهان که بر میگشتیم آمد در گوش برژنف و گفت که یک هواپیمای ” ارتاکسی ایرانی را در خاک شوروی پایین آورده اند و اورابرای توجیه و جواب آن مهیا ساخت.

لاپین از خبرگزاری تاس به وزارت خارجه شوروی آمده بود و عضو کاریری وزارت خارجه نبود در تهران روزها با اصلان افشار در یک اتومبیل رفت و آمد میکردند. افشار دختر ساعد را داشت و با آمریکاییها خانه یکی بود میگفتند هر وقت با هر عنوانی یا مقامی بدانجا سفر میکرد اعم از نماینده مجلس یا عضو نمایندگی یا دربار یا رئیس .K.L.M. ایران اسکورت و همراهان مخصوص داشت او را به جاهایی میبردند که معمولا غیر از اشخاص سربراه خود، کسی را نمیبردند. در تهران او در طرح دوستی با لاپین موفق بود و حتما در تحریک لاپین در برهم زدن مهمانی چای خانه ما هم.

صبح به اتفاق برژنف رفتیم به تماشای سد کرج و برگشتیم بعد از ظهر میبایست برویم به موزه ایران باستان، وقتی بعد از ظهرراهی کاخ گلستان مقر برژنف بودم دویست قدم مانده به دروازه کاخ راننده اتومبیل که تشریفات دربار او را برای من فرستاده بود جلو صف مردمی که به تماشا ایستاده بودند ماشین را نگاه داشت گفت راه نمی افتد. من پیاده شدم و پیاده رفتم به کاخ گلستان دم سرسرای کاخ سپهبد ،فاضلی که روزها هنگام سواری برژنف و من جلو ماشین ما کنار راننده مینشست شاد و شنگول پیش آمد و گفت : ” کاسه کوزه ات را زده اند بهم . دیدم برژنف به عنوان خستگی و کسالت از رفتن به موزه صرف نظر کرده و طبعا چایی منزل ما هم منتفی است. در این ضمن فضول باشیهای نا ارزمثل حسین لقمان ادهم رئیس تشریفات  دربار از چپ و راست به منزل ما تلفن کردند که مهمانی چای سر نخواهد گرفت .

منبع:کتاب گشتی بر گذشته. خاطرات سفیر کبیر ایران در شوروی”آدمیت”

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *