“آژنگ نیوز”:روایت پری صابری ازمشکلات کاردرایران در سال ۱۳۴۱ خورشیدی چنین است وی در گفتگویش با مرکز تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد میگوید:من سال ۱۹۶۴- ۱۹۶۳۲ آمدم . درست یادم نیست ۶۳ یا ۶۴ .خیلی برایشان ناخوشایند بود که بهرحال یک کسی از در وارد شده ومیبرندش مثلا” با حقوق خیلی بالاتر .ما که اینجا جان کندیم حالا مثلا” باید باحقوق خیلی کمتری اینجا کار کنیم .وخوب خیلی حرفها زده شد .نمیدانم سروسری دارد!نمیدانم از این صحبتهایی که بهرحال پیش میآید و قابل فهم است . الان من میتوانم بفهمم در آنها ، برای آنها چه مسائلی مطرح بود؛ولی مسائلی که برای آنها مطرح بود درواقع یک نوع شاید بی عدالتی بودکه بدلایل موقعیت اجتماعی که آنها داشتند، یااینکه نمیدانم خانوادگی هرچه بود، نتوانسته بودند بهرحال درحدی قراربگیرندکه من آمدم .بالاخره تحصیلاتی کردم واستحقاق این چیز را داشتم .پست مهمی هم نبود ولی استحقاق اینرا داشتم که درآن زمان مثلا” حقوق من بیشتر از بچه های دیگر باشد.


من یادم استکه شوهر من که طبیب خیلی برجسته ای هم بود .بدلیل فعالیت ها ی سیاسی این گروه در فرانسه داشتند وهمه داشتند ومن دلم میخواست که راجع به این با شما صحبت کنم محکمترین نطفهء دوستی ما در دوران دانشجوشی بین عده زیادی از افرادی که بعدهاپستهای خیلی مهمی درمملکت بدست آوردندسا خته شد ، وتمام این جوانها فعالیت میکردند .فعالیتهای شدیداجتماعی داشتندو اغلبشان هم طرفداران مصدق بودند یانیروی سوم بودند . وقتی ماآمدیم بهفرانسه جز ایران جایی دیگر نمیخواهم بروم ،ورفتیم ایران .ولی من رفتم دروزارت فرهنگ وهنراستخدام شدم و شوهرمن خوب با تخصص درجه یک هیچ جا باو کارنمیدادند.
اصلا” کار نمیدادند .یعنی هرچه کار میدادند یک کارهای خیلی کوچک و درحدواقعا” پایین .فقط این نبود تمام بچه هایی که دراین گروه بودند واینها اول شرو ع کردند به رفتن به کارهای دولتی .من یادم است مثلا” شوهر من باو یک کاری داده بودند در درمانگاه ،میدان ژاله نمیدانم کجا ،که اومی بایست سه یاچهارتااتوبوس عوض میکرد ومیرفت و درواقع سر کارش .بعداینها آمدند دربیمههای اجتماعی . آنجا هم در بیمههای اجتماعی یک مقداری شروع کردند به فعالیت کردند وبا ذوق و شوق میخواستند بالاخره تغییرات بوجود بیاورند ونمیدانم کار بکنند همینکه پروژه میدادند بهرحال یک مقداری متزلزل میکرد آن قوانین رااینها سنگ قلابشان میکردند به آنطرفتر .خلاصه ،یعنی میخواستم بگویم که من شده بودم نان آور خانه .من شده بودم…( خنده ) حقوقی داشتم در حدود ۹۰۰ تومان وخوب شوهرم خیلی کمتر ، ۸۰۰ تومان با یک همچنین چیزها حقوقش بود .ومدتها بهرحال مازندگی را این شکلی چرخاندیم .
تا اینکه اینها همه گفتند نهمامیرویم اصلا”از کا رهای دولتی میرویم کنار ومیرویم درکارهای خصوصی ،و شروع کردند به کارخصوصی کردن وکارشان گرفتو دیگر ماشاء الله بزنیم به چوب همه شان دکترهای موفق آن مملکت ومن خوب شروع کردم بهکارکردن. اولش خیلی برایم خوشایند بود ۰میگفتم چه خوب است من آمدم اینجا با لاخره بمن کار دادند وکار میکنم .ولی مصا دف شدم با رقا بت خیلی سرسختانه همکاران مرد خودم درایران . که هم برایشان ناخوشایند بود که یک زن بعنوان کارگردان بیاید اینجا کار بکندو یک زن ازخارج بیاید ، و یک امتیا زاتبیشتری ازآنها بگیردوهر باری که من برنامه میگذاشتم ،خیلی کسی که همیشه پشت من محکم میایستاد شوهرم بود میگفت تو اهمیت نده، تو کارت را بکن . برفرض هم خیلی مشکل شد میایی خانه . توکه ازاین راه زندگی مانمیچرخانی.مسئلهای نیست . توکارت را خیلی محکم و بدون اینکه تخفیف به کسی بدهی ، کارت راانجام بده.ولی دوره خیلی سختی بود.دوره سختی بود. ازنقطه نظر رقابتی که داشتم باافرادی که کار میکردند .
حتی هنرپیشه هایی که بامن کا رمیکردنددر روزهای اول یا شاید جلسات اول یک خورده ، خوب حالا که مثلا” آقای رئیس ادارهگفته بریم بااین کار بکنیم ، میرویم ،ولی با پوزخند یک حالتی کهنمیخواستند قبول کنند که نه بابا اینهم یک چیزی سرش میشود ، کارگردان ما است .
ولی وقتی بامن شروع کردند کار کردن این سدها ازجلوی من برداشته شد. وخیلی رابطهء صمیمی واحترام آمیزی بین من و بازیگران ایجاد شد کم کم . و آنهاهم به من اعتقاد پید! کردند و شروع کردند به کارکردن . یک دوسالی دروزا رت فرهنگ وهنر بودمولی باز بدلیل جوش و خروشی که خودم داشتم واقعا” وخیلی فعال بودم ، فعالیتی کهدر آنجا به من اجازه ادامه اش داده میشد خیلی کمتر از آن چیزی بود که من درقوهام بود . خیلی اداری بود . خیلی قرتاسبازی دراو زیاد بود . نمیگذاشتند واقعا”نه اینکه نمیگذاشتند ،محیط یک جوری بودکه شما نمیتوانستید از تمام نیروانرژی خودتان استفاده بکنید .و بالاخره با تمام امتیازات خصوصی که من داشتم استعفا دادم .از آنجا آمدم بیرون وخیلی هم آقای پهلبد ،همه گفتند نه نکن اینکار را، نمیداندم خبطه، اشتباهه ، نمیدانم … گفتم من نمیتوانم ، اصلا” نمیتوانم بیایم در یک اداره ای صبح دفتر امضاء کنم و بعد هم بروم حقوق را بگیرم . من باید کارکنم . آمدم بیرون و یک گروهی را تشکیل دادم باسم گروهپا سارگاد. که این گروه تاتری پاسارگاد یک گروه کاملا” خصوصی بود با یک عده از دوستان من این گروه را تشکیل داده بودیم وکار میکردیم . و طوری شده بودکه محصول کارما در عرض سال بیشتر ازمحصول اداره تاتر بود . و این خوب یک مقداری ناخوشا یند بود برای بقیه.
منبع خاطرات پری صابری
گروه گزارش