“آژنگ نیوز”: در مورد روشنفکران قدیمی ایران اغلب پیرامون مباحثات فلمی آنها روایتهایی خوانده و شنیده میشود.اما جدال لفظی و برخورد فیزیکی روشنفکران با یکدیگر جنبه دیگری از تاریخچه رونشفکری در تاریخ معاصر ایران است. در مجله روشنفکر ۱۷خرداد ۱۳۴۶ آمده است:
دوشنبهشب گذشته، نصرت رحمانی ۳ سیلی بهصورت دکتر رضا براهنی زد. محل وقوع حادثه روی پاگرد کافه نادری بود. ماجرا اکنون همهجا در محافل ادبی دهانبهدهان میگردد. همه از سیلیزدن نصرت و از سیلیخوردن دکتر براهنی صحبت میکنند. طی سالهای اخیر، شاید این اولینبار باشد که دو شاعر اینگونه با یکدیگر روبرو شده باشند. تاکنون هر چه بوده، از جدال قلمی در مجلات سنگین و نیمهسنگین ادبی، فراتر نبوده است. اما این مرتبه نصرت، با کوبیدن ۳ سیلی به بیخ گوش دکتر براهنی در حقیقت بهزعم خویش پاسخ تمام انتقادات فحش آمیز او را داده است. بد نیست دکتر رضا براهنی را به آن دسته از خوانندگان خود که با ایشان ناآشنا هستند بشناسانیم.
▪️ آقای دکتر رضا براهنی دانشیار دکتر صورتگر در دانشکده ادبیات است و شاعر و منتقد شعر. از چندی قبل ایشان در مجله فردوسی به تجزیهوتحلیل شعر شاعران معاصر پرداختند و همه شاعران را از دم ـ شاملو، نادرپور، نصرت، مشیری، کسرایی و خیلیهای دیگر را ـ با لحنی تند و تقریباً اهانتبار از دم تیغ انتقاد گذراندند. بعضیها میگویند دکتر براهنی از این راه برای خود شهرتی کسب کرد. وگرنه خیلی مانده بود تا کسی او را توی این ملک بشناسد. اما خودش در یکی از نوشتههایش توی فردوسی این را عنوان کرده بود که چون خیلی صریح و بیپرده و بدون تعارف و مجامله انتقاد میکند، مورد کینه و عداوت شاعران قرار گرفته است.
▫️اما واقعیت این است که جناب دکتر براهنی ظاهراً هیچکدام از شاعرانی را که سالها در گود شعر خاک خوردهاند، و هر یک وزنهای هستند در شعر و ادبیات ایران، اصلاً شاعر نمیداند. یکیشان را به کبوتری تشبیه میکند که هنوز بالهایش در نیامده میخواهد پرواز کند و دیگران را نیز هر یک به طریقی نفی میکند. این تشبیه «کبوتر» را دکتر براهنی در مورد نصرت آورد. نصرت هم در جواب گفته بود: «بهتر است براهنی برود کفترهای هاشم سعلهای را دانه بدهد که بالهای آنها درآید نه اینکه بیاید راجع به شعر و شاعری اظهارنظر کند.»
▪️حاصل تمام این حرفها این شد که دکتر براهنی یک «موج نو» به وجود آورد. «موج نو»ای که کارشان از آن حرف دیرین که جیغ بنفش میکشید و در غار سبز میدوید گذشته و واقعاً گاه لاطائلاتشان تهوعآور است. که این را اگر یواشکی از خودشان بپرسید، به علامت تصدیق سری تکان میدهند. بگذریم، قصد اینجا معرفی موج نو و بررسی کار آنها نیست (که مسلم این از عهده حقیر خارج است اما خوب این حرفها را هم بهحساب آن قول معروف بگذارید که هر کس بهقدر فهمش فهمید مدعا را) صحبت سر سیلیهای آبدار بود و پاگرد هتل نادری و بعد هم کلانتری رفتن.
▫️ساعت تقریباً هشت بود نصرت از راه رسید. مثل همیشه توی خودش بود. موهایش که حالا کاملاً خاکستری شده روی پیشانیاش ریخته بود. همان ژولیدگی صمیمانه همیشه را داشت. یک پیراهن سفید نازک تابستانی و شلواری خاکستریرنگ تنش بود. درست روی پاگرد پلههای کافه نادری بود که دکتر براهنی با کتوشلوار و کراوات، خیلی تمیز و مرتب با نصرت برخورد کرد.
▪️آنها که نزدیک بودهاند میگویند: دکتر براهنی به نصرت گفت: پوست ترا هم میکنم! (منظورش تجزیهوتحلیل و انتقاد از کارهای نصرت بوده است) و نصرت در جواب میگوید: مرد، کاری را که میخواهد بکند، هیچوقت قبلاً نمیگوید! و بعدازاین گفتگوی کوتاه معلوم نیست چه سخنانی ردوبدل میشود که یکمرتبه نصرت ٣ سیلی پیدرپی بهصورت دکتر براهنی زد. با سیلی اول کتابها از زیر بغل دکتر براهنی روی زمین پخش شد، و سیلی دوم و سوم بلافاصله روی گونههای دکتر فرو آمد. جنجال در گرفت. دکتر براهنی پاسبان صدا کرد، و لحظهای بعد نصرت و دکتر به کلانتری ۹ رفتند. جماعت شاعران و آشنایانی که بودند دکتر براهنی را دوره کردند که از رفتن به کلانتری منصرف شود اما قبول نکرد، و بالاخره به کلانتری رفتند. خیابان نادری در مقابل این وضع شلوغ شد. هر کس میشنید نصرت به کلانتری رفته، راه کلانتری را در پیش میگرفت رفیق عزیزمان منوچهر اشتهاردی هم شاهد قضایا بود.
▪️طرفین به کلانتری رفتند. از آغاز معلوم بود که ماجرا سو تفاهمی بیش نیست حرفی نبود. شاید عمل نصرت سیلیزدن بهصورت دکتر براهنی واقعاً کار صحیحی نبود اما هر آدمیزادی ممکن است در یکلحظه کنترل خود را از دست بدهد و نصرت هم یک آدمیزاد است. و مهمتر اینکه حساستر از تمام کسان است که احساس دارند. در کلانتری، موضوع فیصله پیدا کرد. طرفین با هم آشتی کردند، دست همدیگر را فشردند و بدین ترتیب حادثه در نادری پایان یافت.
مجله روشنفکر ۱۷خرداد ۱۳۴۶
گروه تاریخ