“آژنگ نیوز”:در سمپوزیم مجازی ،”مساله اجتماعی”که با مشارکت گروهی از دانش آموختگان جامعه شناسی برگزار شد تقریبا رئوس تمامی یا بخشی از سرفصل های انچه محیط پیرامون ما امروز درگیر آن است مرور شد۔ علی القاعده می توان اذعان کرد که در این نشست ،جامعه شناسان ایرانی هریک به نوعی، رویکردی روزمره به موضوعاتی داشتند که من هنوز واژه و مفهوم درستی برای بیان ان نیافته ام اما تصور می کنم همه این موضوعات نوعی تاول است تاول برآمده از نوعی بیمارگونگی در یک محیط اجتماعی ناهمگون۔
اما آیا می توان این آسیب ها وتاول ها را مساله اجتماعی نامید؟ مساله اجتماعی از دو جز قوام می یابد۔ اول: جامعه و دوم: آنچه در آن موضوعیت می یابد۔ هر این دو جز به یک چیز برمی گردد ،انسان و زندگی جمعی۔ قبل از هر چیز ما باید این سوال را بپرسیم که آیا در محیطی که ما زندگی می کنیم چیزی بنام جامعه وجوددارد؟ ایا محیط زندگی جمعی ما را می توان جامعه اطلاق کرد؟ پاسخ این سوال هم سهل است و هم ممتنع.
منتسکیو انسان را یک موجود ذیشعور می داند ومعتقد است قبل از اینکه موجودذیشعوری بنام انسان بوجوداید موجودات دیگری بوده اند لازمه چنین وجودی رابطه فی مابین انهاست واین روابط مستلزم قانون و اصولی است۔ منتسکیو برای همه موجودات چنداصل قائل است۔
اینکه میان انها رابطه است۔ اینکه این روابط بر اصولی بنیان یافته است. اینکه هر موجودی متغییر است. اینکه هر تغییری مستمر است۔
پس همین قوانین و اصول بلاشرط در انسان جاری است۔از رابطه بین انسانها یک وجودمستقل از انها بوجود می اید که قوانین واصولی دارد،متغییر است واین تغییرات همیشگی است۔جامعه همین وجود مستقل است۔ آن اصل و قانون و اصولی که وجه مشترک وثابت هر جامعه ای است حس تعلقی است که رابطه بین انسانها را بوجود می آورد یک محیط جمعی با وجود چنین حس تعلق است که جامعه نامیده می شود۔
حال پرسش این است که چه چیزی وجود دارد که بتوان برمبنای ان گفت ما دارای ویژگی جامعه بودن هستیم۔تا قبل از مدرنیته حس تعلق جامعه بودگی با یک اصل جغرافیایی پیوند محکمی داشت که ما ان را وطن می نامییم۔کوچک ترین هستی اجتماعی،خانواده است که با هم بودگی انها وتعلق ووابستگی انها در یک فضای جغرافیایی شکل می گرفت۔غار ،خانه،،محله،روستا ،شهر،کشور وجهان۔
بعد از این محیط جغرافیایی هویتی است که این با هم بودگی شکل می گیرد،ملت وسپس نظمی که ارتباط میان عناصر وویژگی های یک ملت بدان وابسته است۔دولت همان نظم سازمان یافته است که سه عنصر انسان،محیط وهویت را به هم پیوند می دهد۔بعد از مدرنیته که موجب کم رنگ شدن وطن واهمیت یابی هویت فرهنگی شد فردگرایی پیوندهای درونی میان انسانها را تغییر داد ۔
اکنون محیط اجتماعی ما درگیر یک دگردیسی عظیم است اجتماع مبتنی بر قوانین ماقبل مدرنیته درحال گریز سریع به دوران مدرن است حس تعلق ما دچار تغییر شده است۔محیط اجتماعی ما در خلا وخلسه است اما هنوز پیوند عمیقی با وطن دارد۔هویت اش با وطن تعریف می شود گرچه باانقلاب۵۷مسیر تغییرات به سمت گسست از حس تعلق ملی گرایی به دین گرایی بود اما جنگ حس تعلق ملی را احیا کرد وپیوندهایی که در حال گسست بود دوباره تقویت شداما انچه لازمه شکل گیری هویت مبتنی برحس تعلق ملی است،یعنی نظم دولت_ملت شکل نگرفت ودر مقابل ،دولت در قالب یک ایدئولوژی سیاسی همان نقشی را بازی کرد که دولت های پس از مدرنیته بازی کردند۔تمرکز تمام عوامل وابزارهای قدرت در دولت برای ایجاد هویتی نوین بر اساس ایدئولوژی های سیاسی۔
در غرب این روابط در چارچوب قوانین وقراردادهای اجتماعی تعریف وتثبیت وفرهنگ وتمدنی مبتنی براین قراردادها بوجودامده است هویت همه این جوامع براساس همین قراردادها شکل گرفته است لذا انها جوامعی قرادادی هستند با هویت هایی تعریف شده۔اما در ایران چنین اتفاقی نیافتاده است۔حس تعلق ملی تضعیف شده است وحس تعلق دینی بعنوان جایگزین تعریف نشده و مورد پذیش عمومی قرار نگرفته است محیط اجتماعی ما نقطه اتصال وپیوند خودرا از دست داده است ولذا گمشده ای بنام هویت دارد۔مساله اجتماعی ما این است که نمی دانیم کی،چی وکجاهستیم۔ نقطه اتصالی که ما را از اجتماعی متفرق به یک جامعه تبدیل می کند چیست. روی چه پایه،اصول و قوانینی باید بایستیم.
سمپوزیم اخیر دانش آموختگان جامعه شناسی از این بعد مهم است که حداقل این فرصت را ایجاد کرد که موضوعی مهم طرح شود ۔
مطلبی از:مجید یونسیان
گروه گزارش