“آژنگ نیوز”:جوزف فرانک «باستر» کیتون (۴ اکتبر ۱۸۹۵ – ۱ فوریه ۱۹۶۶) بازیگر، کمدین و کارگردان آمریکایی بود. او بیشتر به خاطر حضورش در فیلمهای صامت شناخته میشود، جایی که ویژگی هنری او کمدی فیزیکی با حالات چهرهای استوار و بی شکل است که به او لقب «صورت سنگی بزرگ» را داده است
طرفداران انگلیسی زبان باستر کیتون به سرعت به او لقب «چهره سنگی بزرگ» دادند، در حالی که همتایان فرانسوی آنها او را فریگو (یک کلمه فرانسوی برای یخچال) می نامیدند. …. دوران کودکی باستر کیتون در وودویل روی حرفه او به عنوان بازیگر و کارگردان تأثیر زیادی گذاشت. وودویل از دهه ۱۸۸۰ تا اوایل دهه ۱۹۳۰ یک نوع سرگرمی محبوب در ایالات متحده و کانادا بود. این فعالیت شامل انواع اعمال، از جمله آکروبات، کمدین، نوازنده، رقصنده، و شعبده باز بود. باستر کیتون از ۳ سالگی شروع به اجرا در وودویل کرد و تا ۲۱ سالگی به این کار ادامه داد. کیتون در یک خانواده وودویل در پیکوا، کانزاس به دنیا آمد. مادرش مایرا کیتون (با نام خانوادگی کاتلر) در آنجا ساکن بود. نام او را جوزف گذاشتند تا سنت پدریاش را ادامه دهد (او ششمین نفر از خانواده بود که نام جوزف کیتون را یدک میکشید) و نام فرانک از روی پدربزرگ مادریاش که مخالف ازدواج والدینش بود نامگذاری شد. پدرش، جوزف هری “جو” کیتون، مجری برنامه ای سیار به نام شرکت پزشکی هندی موهاوک بود که روی صحنه اجرا می کرد و داروهای ثبت شده را در حاشیه نمایش می فروخت. داستانی که اغلب تکرار می شود، که ممکن است نادرست باشد، ادعا می کند که کیتون در سن ۱۸ ماهگی باستر ملقب شده است.
پس از اینکه کودک بدون آسیب از پله های طولانی سقوط کرد، یکی از دوستان بازیگر به نام جورج پردی گفت: “خب، او همیشه باستر است!” کیتون هم میگوید به خاطر آن حادثه شروع به استفاده از آن نام مستعار کردم. کیتون این داستان را در طول سالها بازگو کرد، از جمله مصاحبه ای با شبکه CBC در سال ۱۹۶۴. کیتون در ۱۸ سالگی به همراه پدر و مادرش اجرای برنامه ها را آغاز کرد. او اولین بار در سال ۱۸۹۹ در ویلمینگتون،در نقش دلاور روی صحنه ظاهر شد. نمایش ها بیشتر دارای صحنه های کمدی بود. مایرا در کناره ها ساکسیفون می نواخت، در حالی که جو و کیتون در مرکز صحنه نمایش اجرا می کردند. کیتون کوچکتراز پدرش به خاطر اینکه او آزار میداد ناراحت بود. کیتون بزرگتر با پرتاب او به داخل مناظر، داخل گودال ارکستر و حتی بین تماشاگران به نمایشها می خواست جذابیت بدهد. یک دسته چمدان به لباس کیتون دوخته شده بود تا همیشه با کمک آن پرت شود. این عمل زمانی تکامل یافت که کیتون یاد گرفت با خیال راحت ترفندها را انجام دهد. او تقریباً هرگز روی صحنه مجروح یا کبود نشد. این کمدی پرطرفدار به اتهام کودک آزاری و در برخی موارد به بازداشت خانواده اش منجر شده است. اما کیتون همیشه می توانست به مقامات نشان دهد که هیچ کبودی یا شکستگی استخوانی ندارد.
اما این عمل خانواده او به طور کلی به عنوان “خشونت آمیزترین عمل در تاریخ صحنه” تبلیغ شد. دهه ها بعد، کیتون گفت که هرگز از سوی پدرش آسیبی ندیده است و زمین خوردن و کمدی فیزیکی را به تکنیک مناسب نسبت می دهد. در سال ۱۹۱۴ او به دیترویت گفت: «ترفند این است که به صورت لرزان روی پاهای خود فرود بیایید و دستان خود را روی پاها ی خود قرار دهید تا آن سقوط را کنترل کنید. این ترفند من است. من از سن جوانی شروع کردم، بنابراین فرود درست یک عادت است. چه “اگر مثل یک گربه فرود نمی آمدم، کشته می شدم. افرادی که از کاری که ما انجام می دهیم تقلید می کنند دوام زیادی ندارند. زیرا تحمل درمان شدن را ندارند.”. او با توجه به این که تماشاگران به این وضعیت او کمتر می خندیدند، در حین اجرای خود از حالت مرده معروف خود استفاده کرد. این اقدام ناقض قوانین علیه بازیگران کودک در وودویل است.
به گفته یکی از زندگی نامه نویسان، کیتون در حین اجرا در نیویورک به مدرسه فرستاده شد، اما باز هم در بخشی از روز در نمایش شرکت می کرد. با وجود درگیری قانونی، کیتون یک ستاره در حال ظهور در تئاتر بود. او گفت که در یادگیری خواندن و نوشتن کند است و آن را از مادرش آموخته است. در زمانی که او ۲۱ ساله بود، اعتیاد پدرش به الکل شهرت بازیگری خانواده را به خطر انداخت، بنابراین کیتون و مادرش، مایرا، به نیویورک رفتند، جایی که حرفه کیتون به سرعت از وودویل به حضور در جلو دوربین فیلمبرداری تغییر کرد. . کیتون در نیروی اعزامی آمریکا در فرانسه خدمت کرد. در طول جنگ جهانی اول، او در لشکر ۴۰ پیاده نظام ارتش ایالات متحده خدمت کرد. نیروی او دست نخورده باقی ماند و مانند سایر لشکرهای دیررس، برای جایگزینی منحل نشد. او در حالی که یونیفورم به تن داشت، دچار عفونت گوش شد که او را برای همیشه ناشنوا کرد.
در سال ۱۹۳۴ به هالیوود بازگشت و با یک کمدی دو حلقه ای برای Educational Pictures به سینما بازگشت. بیشتر این ۱۶ فیلم کمدیهای او با جلوههای بصری ساده هستند، با بسیاری از گافهای ارائه شده توسط خود کیتون، که اغلب ایدههایی را از وودویل خانوادهاش و فیلمهای اولیهاش بازآفرینی میکنند.
کیتون آزاد بود تا فیلم را با بودجه استودیو و با نویسندگان وکارکنانش کارگردانی کنددر این زمان او . فیلم آموزشی دو حلقهای پانتومیم بسیار بیشتری نسبت به فیلمهای ناطق اولیه دارد و کیتون در کل به خوبی عمل میکند. نقطه اوج این مجموعه آموزشی اپرا گرند اسلم (۱۹۳۶) است که کیتون را به عنوان یک شرکت کننده آماتور در فیلمنامه خود نشان می دهد. هنگامی که مجموعه آموزشی در سال ۱۹۳۷ به پایان رسید، کیتون به عنوان نویسنده به MGM بازگشت و سه فیلم آخر برادران مارکس ، در سیرک (۱۹۳۹) و رفتن به غرب (۱۹۴۰) را نوشت و مطالبی را برای فروشگاه بزرگ (۱۹۴۱) فراهم کرد. اینها به اندازه کارهای قبلی MGM او جالب نبود ودر مجموع خانواده مارکس از نظر هنری موفق نبودند. کیتون همچنین سه فیلم کوتاه پیشگامانه یک حلقه ای را برای استودیو کارگردانی کرد، اما نتوانست وظایف کارگردانی بیشتری را به دست آورد .
در سال ۱۹۳۹، کلمبیا پیکچرز کیتون را برای بازی در ده کمدی دو حلقه ای استخدام کرد. این سریال دو سال به طول انجامید و آخرین کار او به عنوان کمدین اصلی بود. اغلب این فیلمها که معمولاً توسط ژول وایت کارگردانی میشد، با تأکید بر اهمال کاری و مسخرهسازی، شبیه داستانهای کوتاه معروف وایت سه ستوگ بودند.در مجموع اینها موضوعات مورد علاقه شخصی کیتون بودند.
زندگی شخصی کیتون پس از ازدواج با النور نوریس، رقصنده ام جی ام در سال ۱۹۴۰ تثبیت شده بود، اکنون او کمی راحتتر زندگی میکند و کلمبیا پیکچرز را رها میکند و برای عرصه فیلمهای بلند کمتنشتر فعالیت میکند. او کار روزانهاش را بهعنوان یک نویسنده برای MGM از سر گرفت و موادش را برای رد اسکلتش فراهم کرد و لوسیل به او کمک کرد و به او مشاوره میداد. کیتون نقشهای شخصیتی مختلفی را در فیلمهای «الف» و «ب» پذیرفت. او آخرین نقش اصلی خود را در مکزیک، El Moderno Barba Azul (1946) ایفا کرد. این فیلم محصولی کمهزینه بود و شاید تا قبل از اکران آن در دهه ۱۹۸۰ با عنوان Boom in the Moon در ایالات متحده دیده نشده بود. این فیلم بیشتر مورد استقبال منفی قرار گرفت و کوین براونلو، مورخ مشهور سینما، آن را بدترین فیلم تمام دوران نامید. منتقدان کیتون را در سال ۱۹۴۹ دوباره کشف کردند و تهیهکنندگان گهگاه او را برای عکسهای «شهرت» بزرگتر استخدام کردند. او در فیلم هایی مانند Good Old Summertime ۱۹۴۹،سانست بولوار ۱۹۵۰، و دور دنیا در ۸۰ روز (۱۹۵۶) ظاهر شد. در فیلم «در تابستان خوب قدیمی»، کیتون صحنه ای را کارگردانی کرد که جودی گارلند و ون جانسون، بازیگران این فیلم، برای اولین بار با هم (در خیابان) همدیگر را ملاقات کردند. کیتون یک عنصر کمدی ابداع کرد که در آن جانسون سعی می کند از یک گارلند آشفته عذرخواهی کند، اما در نهایت موهایش را به هم می زند و لباسش را پاره می کند. کیتون همچنین در فیلم Limelight اثر چارلی چاپلین (۱۹۵۲) ظاهر شد، یک کمدی معمولی درباره دو نوازنده بیکفایت صحنه، که یادآور یک وودویل خانه نمایش است. جدای از فیلم تبلیغاتی کوچک Seeing Stars ساخته شده در سال ۱۹۲۲، Limelight تنها فیلمی بود که این دو با هم کار کردند.
در سال ۱۹۴۹، کمدین اد وین از کیتون دعوت کرد تا در برنامه کمدی تلویزیون CBS، نمایش اد وین، که به طور زنده در ساحل غربی پخش می شد، شرکت کند. سیستم کینسکوپ برای توزیع برنامه در بقیه کشور ایجاد شد، زیرا تا سپتامبر ۱۹۵۱ هیچ کابل کواکسیال بین قاره ای وجود نداشت. استقبال به حدی بود که در سال ۱۹۵۰ یک ایستگاه محلی لس آنجلس برنامه خود را به کیتون داد که به طور زنده نیز پخش می شد. زندگی با باستر کیتون (۱۹۵۱) تلاشی برای بازسازی اولین سری فیلم بود و این برنامه در سراسر کشور پخش شد.
در این سریال بازیگر نابغه مارسیا می جونز، آیریس آدریان، دیک وسل، فازی نایت، داو تیلور، فیلیپ ون زاند و هارولد گودوین و هنک هم عصران صامت بازی می کنند. مان از بازیگرانی کهنه کار از جمله هاروی پری بدلکار سود می برد. النور همسر کیتون نیز در این سریال ظاهر شد (به خصوص در نقش ژولیت کیتون در قسمت تئاتر کوچک). فیلم سینمایی «بدبختی باستر کیتون» از این مجموعه ساخته شده است. کیتون گفته که بهطور خودخواسته سریالی را که فیلمبرداری کرده بود کنسل کرد، زیرا نمیتوانست به اندازه کافی مواد تازه تولید کند تا هر هفته یک نمایش جدید تولید کند. حضور منظم کیتون در تلویزیون در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به تجدید علاقه او به فیلمهای صامت کمک کرد. او در مجموعه تلویزیونی اولیه Faye Emerson’s Wonderful Town ظاهر شد. کیتون با حضور در نمایش کن موری، من از تو پرسیدم، نمایش گری مور، اد سالیوان او به عنوان مهمان در سریال های موفقی مانند نمایش ظاهر شد. کیتون اکنون در دهه ۵۰ زندگی خود بسیاری از شیرین کاری های قدیمی خود را انجام داده است، از جمله شیرین کاری با گذاشتن یک پا روی میز، چرخاندن پای دیگر به کنار میز و نگه داشتن یک موقعیت نامناسب در هوا برای لحظه ای قبل از برخورد به کف صحنه.او میگوید: من در بازتولید روال موفق شدم .بدین ترتیب کیتون شروع به آزمایش تقلید مسخرهآمیز در روزهای وودویل خود کرد، جایی که اجراهای او اغلب شامل برداشتهای بازیگری از سایر اجراکنندگان و بورلسک بود. بیشتر این تقلیدها کارهایی را هدف قرار می دادند که کیتون با آنها همکاری کرده بود. کیتون در بسیاری از آثارش در حالی که تجربه وودویلی خود را به فیلم تبدیل می کرد.
در این زمان، کیتون یک سبک منحصر به فرد متشکل از وضوح و دقت، همراه با دقت بالستیک و آکروباتیک سینماتیک را توسعه داده بود. ایموگن سارا اسمیت، منتقد و تاریخدان سینما، درباره سبک کیتون میگوید: خنکی و ظرافت سبک او بسیار سینمایی است، زیرا دوربین میتواند جلوههای بسیار کوچکی را بگیرد. دیوید تامسون منتقد سینما بعداً سبک کمدی کیتون را اینگونه توصیف کرد: “باستر به وضوح مردی است که تمایل دارد باور کند که چیزی جز ریاضیات و پوچی وجود ندارد … همیشه معادله درست است
گیلبرت پرز گفته: “نبوغ کیتون به عنوان یک بازیگر این است که چهره خود را تقریباً بی بیان نگه می دارد و در عین حال زندگی درونی خود را با انحرافات ظریف زنده می کند. چشمان درشت و عمیق او گویاترین ویژگی او هستند.” بله، فقط به او خیره شوید و چهره او سخن می گویدو می تواند طیف وسیعی از احساسات را منتقل کند.
جفری ونس،تاریخدان سینما، مینویسد: کمدی باستر کیتون نه تنها به این دلیل زنده میماند که چهرهاش بسیار استوار و درعین حال کلاسیک آمریکایی است و شایسته کوه راشمور است، بلکه به این دلیل که چهرهاش تا به حال به صفحه نمایش زیبایی بخشیده است. او یکی از با استعدادترین بازیگران و کارگردانان بود. کمدی کیتون که برگرفته از یک تربیت عجیب و غریب در صحنه وودویل است، خندهدار، از نظر فنی دقیق، به طرز ماهرانهای اجرا شده، گردبادی از گنگهای شگفتانگیز، و اغلب با دکورهای بصری خیرهکننده همراه است.
کیتون در ۱ فوریه ۱۹۶۶ بر اثر سرطان ریه در سن ۷۰ سالگی در وودلند هیلز لس آنجلس درگذشت. اگرچه در ژانویه ۱۹۶۶ به سرطان مبتلا شد، اما به او اطلاع ندادند که دچار یک بیماری لاعلاج است. کیتون فکر می کرد که از برونشیت شدید بهبود می یابد. کیتون که آخرین روزهای خود را در بیمارستان گذراند، بی قرار بود و بی وقفه در اتاق قدم می زد و می خواست به خانه برود. در یک مستند تلویزیونی بریتانیایی درباره آخر زندگی کیتون، النور بیوه به یک تهیه کننده تلویزیون تیمز گفت که کیتون از رختخواب بیرون آمده و در حال حرکت بوده و با دوستانی که روز قبل از مرگش به ملاقاتش رفته بودند، کارت بازی می کرده است.او در قبرستان مموریال پارک در هالیوود هیلز، کالیفرنیا به خاک سپرده شد.
راجر ایبرت منتقد در مورد او نوشته که کیتون “بی وقفه به کار خود ادامه داد” و “یک دوره فوق العاده از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۹” کیتون را به “بزرگترین بازیگر و کارگردان تاریخ سینما” تبدیل کرد. در سال ۱۹۹۶، مجله اینترتینمنت ویکلی، کیتون را به عنوان هفتمین کارگردان بزرگ سینما معرفی کرد و نوشت: “کیتون سینما را بهتر از چاپلین درک کرد. یک فیلم از قاب های چهار وجهی ساخته شده است که او راه خود را در آن پیدا می کند.” او میدانست که یک واقعیت انعطافپذیر وجود دارد که شخصیتش از آن شکل خواهد گرفت..» کیتون که یک ستاره کودک چهره بود، بزرگ شد تا یک بازیگر ماهر، یک ورزشکار و یک ریاضیدان بصری باشد. فیلمهای او خندهای از اختراع فیزیکی حیرتانگیز و عزم کیهانی را ارائه میکنند که با عظمت فلسفی هم مرز است. در سال ۱۹۹۹، انجمن تصویر متحرک آمریکا، کیتون را در رده بیست و یکمین ستاره مرد سینمای کلاسیک هالیوود قرار داد.ژنرال بهترین اثر او محسوب می شود و اورسن ولز آن را “بزرگترین کمدی ساخته شده تا کنون و شاید بهترین فیلم ساخته شده تا کنون” می داند. ولز در مورد کیتون گفته: “او فراتر از هر تحسینی بود… هنرمندی بسیار بزرگ و یکی از زیباترین مردانی که تا به حال روی پرده سینما دیده ام. او همچنین کارگردان بزرگی بود.” در نهایت هیچ کس به او نزدیک نشد.” در سال ۲۰۱۸، پیتر بوگدانوویچ در مراسمی درادای احترامی به کیتون، با حضور مل بروکس، کارل راینر، ورنر هرتزوگ و کوئنتین تارانتینو کتابی با عنوان بزرگترین باستر یک سلبریتی منتشر کرد. هنر کیتون الهام بخش تحقیقات علمی جدی بود.او در نظرسنجیهای Sight & Sound، با Our Hospitality، Sherlock Jr. و The Navigator نیز چندین رای برتررا دریافت کرد.اغلب گفته می شود کیتون از زمان خود جلوتر بوده است. آنتونی لین گفته: “او خیلی زود آمد، از بسیاری جهات. هیچ فیلم اکشن و مهیج خونین دهه گذشته با خشونت وحشیانه پایان فیلم کشتی بخار بیل جونیور برابری نکرده است..”
ترجمه:علی محرابی
گروه گزارش