“آژنگ نیوز”:نکاتی در موردسارتر،سیاست و روشنفکران ایرانی .ژان پل سارتر، 21 ژوئن 1905در شهرپاریس ازکشورفرانسه متولد شد.او در 15 آوریل 1980درشهرپاریس؛ درگذشت.سارتر فیلسوف،رمان نویس و نمایشنامه نویس فرانسوی؛مشهورترین وبرجسته ترین متفکراگزیستانسیالیسم در قرن بیستم است.
سارتر پدرش را درسنین پایین ازدست داد ودر خانه پدربزرگ مادری خود،کارل شویتزر وعموی پزشکش آلبرت شویتزر بزرگ شد.
او بعد از گرفتن دیپلم برای ادامه تحصیل وآموزگار شدن،به مدرسه معتبر اکول نورمال رفت.در سال 1929 از آن دانشسرا فارغ التحصیل شد. زمانی که در مدرسه عالی نورمال و درسوربن ادامه تحصیل می داد،با چندین نفر ملاقات کرد که بعدا نویسندگان مشهوری شدند. برخی از آنها عبارتند از:ریموند آرون،موریس مرلو،پونتی،سیمون ویل،امانوئل مونیر،ژان هیپولیت و کلود لووی اشتراوس بودند.از سال 1931 تا 1945سارتردر دانشگاه های لو هاور،لائون و سرانجام پاریس تدریس می کرد.اودو باراز ادامه شغل معلمی محروم شد،یک بار در زمان حضوردربرلین و بار دیگر که سارتر در سال 1939 برای خدمت در جنگ جهانی دوم انتخاب شد. وی در سال 1940 نیززندانی شد و یک سال بعد آزاد گردید.
سارتر جوان به عنوان دانشجو دردانشگاه علاقه جدی به سیاست عملی نشان نمی داد.گرایش های طبیعی او بیشتر در حوزه ادبی و فلسفی بود.اما دوست نزدیک و همکلاسی وی درمدرسه عالی نرمال،پل نیزان،در بیست و سه سالگی به حزب کمونیست (PCF) فرانسه پیوست.سارتر نه تنها با او همکاری نکرد بلکه آن را تصمیمی تکان دهنده نیز می دانست. سارتر در آن زمان در برابر تمایلات سوسیالیستی دیگر همکلاسی خود،ریموند آرون نیز موضع مخالف داشت.البته اگر چه سارتر از پیوستن به احزاب چپ خودداری می کرد،با این وجود به شدت مخالف استعمار بود،که آن را به عنوان یک نوع اقدام مضرو تصرف کشورها از سوی یک دولت بیگانه تلقی می کرد.سارتر از همان اوایل نوجوانی روح برابری طلبانه ای را دردل خود داشت وهرچه بی عدالتی بود رانیز ناشی ازاستعمارمیدانست.مانند تصرف الجزایر توسط فرانسه.با این حال او و سیمون دوبوار،بعد از فارغ التحصیلی دغدغه چندانی درموردسیاست نداشتند وحتی درانتخابات عمومی حساس 1936 که آغازگر حضورسوسیالیست های فرانسه بود،نیز رأی ندادند.
اما سالهای جنگ جهانی دوم،اشغال فرانسه ومقاومتهای مردمی؛تفاوتهایی درسارترایجاد کرد.وی دراین زمان ازحوزه اندیشه صرف بیرون آمده وبه اصلاحات اجتماعی متعهد شد ومتقاعد گردید که نویسنده وظیفه دارد به مسائل اجتماعی روز بپردازد.سارتردر ادامه این روند بعد از سال 1945اقدام به انتشارمجله سیاسی معتبرو تاثیر گذاری به نام ”زمان حاضر“ کرد که هنوز درفرانسه درحال انتشاراست.
همچنین درهمان زمان دولت آمریکا بابت مشارکتی که درجنگ جهانی دوم،داشت از چند روزنامهنگار معروف فرانسوی دعوت کرد که اقدامات این کشوررا درطول جنگ مورد بررسی قرار دهند.در مدت سه ماه،سارتر به عنوان یکی از روزنامه نگاران، پنجاه مقاله پرمحتوا و غالبا سیاسی دراین باره نوشت.مهمترین مسألهای که سارتر در این مقالات نشان داد، مسأله نژادها در آمریکا بود که تا آن زمان در دنیا چندان شناخته نشده بود.
در واقع سارتر در تمام طول زندگی خود یک اندیشمند چپ به شمار می آمد،اما پس از جنگ جهانی دوم،بیشتر به سمت چپ و در حقیقت فعالیتهای سیاسی حرکت کردو بدین ترتیب بود که پس از جنگ جهانی دوم ، سارتر به جنبش های سیاسی فرانسه علاقه جدی نشان داد و گرایش های وی به سمت چپ بارزتر شد.
او ستایشگر صریح اتحاد جماهیرشوروی شد،اما چنانکه اشاره شد،هیچگاه به حزب کمونیست فرانسه (PCF) نپیوست.در سال 1954 از اتحاد جماهیر شوروی،اسکاندیناوی،آفریقا،ایالات متحده وکوبا بازدید کرد.اما با ورود تانک های شوروی به بوداپست در سال 1956،امیدهای سارتر برای کمونیسم از بین رفت.سپس وی سرخوردگی خود را در مقاله ای با عنوان “کمونیست ها از انقلاب می ترسند” و به دنبال “وقایع ماه مه” 1968 بیان کرد.
او تفکرات کمونیستی مورد توجه نظام شوروی را رد می کرد.اما ضمنا می کوشید ارزشهای بورژوایی تحمیل شده توسط جامعه سرمایه داری را نیزاز بین ببرد.از نظر سیاسی،هدف اصلی وی داشتن کشوری بود که آزادی کامل در آن وجود داشته باشد؛یک دموکراسی واقعی؛نه یک دیکتاتوری و تظاهربه یک جامعه آزاد.
سارتر درحوزه فعالیتهای سیاسی اش درگیر جنگ الجزایر نیز شده بود.این موضوع موجب بروز خصومت عمیقی از سوی راست گرایان افراطی راست شد. تا جایی که بمبی در ورودی ساختمان آپارتمانی وی در دو نوبت توسط حامیان اشغال الجزایر از سوی فرانسه،منفجر شد.اما او متوقف نشد و نقدهای سیاسی سارتر در مجموعه ای از مقاله ها،مصاحبه ها و نمایشنامه ها،به ویژه نمایشنامه “محکوم شده از آلتونا” ادامه یافت.
اقدام سیاسی دیگر وی در زمان جنگ ویتنام بود. او به همراه برتراندراسل فیلسوف و نویسنده انگلیسى ازجریان جنبش و مبارزه مردم ویتنام علیه آمریکا، دفاع کرد.
در همین زمان انقلاب دانشجویی ماه می 1968 فرانسه،مسأله دیگری بود که ژان پل سارتر را شدیداً تحت تأثیر قرار داد.
اعتراض دانشجویان به سیستم دانشگاهی از دانشگاه نانت در حومه پاریس آغاز شد.این اعتراض به سراسر فرانسه سرایت کردومنجر به اعتصابی شد که بیش از ده میلیون نفر را در بر گرفت. نکته مهم آنکه ژان پل سارتر قبل از همه استادان و روشنفکران دیگر به علل وقوع این انقلاب آرام پی برد و با دانشجویان هم صدا شد.
سارتراز سال ۱۹۷۳ به بعد تقریباً تمامی قدرت بینایی خود را از دست داده بود و دیگر قادر به نوشتن نبود.با این همه او سعی میکرد با انجام مصاحبهها، دیدارها و حضور در مراسم کماکان چهرهای فعال و اجتماعی از خود نشان دهد.البته در ابن مرحله دچار اشتباهاتی از نظر سیاسی نیز شد. مثلا او با آندریاس باادر ، رهبر (باادر-مینهوف ) فراکسیون ارتش سرخ آلمان در سال1974 دیدار کرد. اما این کار او باعنوان “لحظه ابراز همدردی یک فیلسوف با یکی از بدنام ترین تروریست های جهان”مورد نقد جدی قرار گرفت.
سارتر پس از ملاقات با آندریاس باادر،رهبر فراکسیون ارتش سرخ آلمان،شرایطی را که اودر آن نگهداری می شد را “شکنجه ای که منجر به اختلال روانی می شود” توصیف کرد.اما بعدا فهمید، جایی که آن دو نفر با هم دیدار کرده اند،اتاق انتظار بوده و سارتر آن را با سلول اشتباه گرفته و اظهار نظر کرده بود.سارتر به همین دلیل مورد تمسخر قرار گرفت،در واقع سلولهای زندان اشتوتگارت به تلویزیون و کتابخانه مجهز بودند.
در مورد حمایت سارتر از جنبشهای ایران درقبل از انقلاب و زمان انقلاب اسلامی نیز نکاتی به اشکال گوناگون به عنوان فعالیتهای سیاسی او مطرح شده است.
مثلا ادعا شده احمد شاملو با سارتر گفتگو کرده و به او گفته است چرا از برخورد سرکوب گرانه رژیم شاه را محکوم نمی کند.
همچنین احسان نراقی ادعاهایی را مطرح میکند و در یک سخنرانی میگوید به یاد دارم، یک فعال سیاسی ایران در سال 1342 به اعدام محکوم شده بود که با نوشتن نامه اعتراضی سارتر به مجلس ایران، حکم قبلی (فرد محکوم به نام جلیلی) به حبس ابد تقلیل یافت.برخی دیگراین مورد را به سال 1355 منتقل کرده و کسی که سارتر برایش نامه نوشته را موسوی بجنوردی معرفی کرده اند.
همچنین برخی با افزایش روغن داغ ماجرا! این ادعا را مطرح کرده اند که نگارش نامه های اعتراضی سارتر،با اقدامات دکتر علی شریعتی در فرانسه وتشویق سارتر از سوی شریعتی صورت گرفته است.
در مورد شایعه اول همسر شاملو بعدها اعلام کرد ،ظاهرا شاملودر سال 57 که در انگلیس بوده با دفتر سارتر تماس گرفته و گفته پیغامی دارد. مسئول دفتر سارتر گفته او نیست،اگر بازگشت اعلام میکند تا تماس بگیرند و نکته اشان را مطرح کنند. شاملو به ایران باز میگردد و نکته هم تمام می شود.در واقع اصلا سارتر موضعی در این خصوص نداشته و نامه ای نیز ارسال نکرده است .
درمورد موضوع زندنیان نیز باید افزود؛در سال ۱۹۶۶ ژان پل سارتر کمیته ای زیر عنوانِ «کمیتۀ دفاع از زندانیان سیاسی ایران» تشکیل داد.سیمون دو بووار،از همان آغاز جزو فعالان آن بود. میشل فوکو هم در سال ۱۹۷۱ به آن کمیته پیوست و تازمان انقلاب اسلامی همۀ دادخواستها و اعلامیههای آن را امضا کرد.در چهارم فوریۀ ۱۹۷۶ آن کمیته اعلامیه ای را در روزنامۀ لوموند منتشر کرد که در آن امضا کنندگان به «سکوت مقامهای فرانسوی در برابر نقض آشکار حقوق بشر در ایران» اعتراض کرده بودند.از امضاکنندگان نامدار آن اعلامیه افزون بر سارتر و سیمون دو بووار میتوان از فرانسوا میتران، میشل روکار، لیونل ژوسپن، ژان پییر شِوِنمان، میشل فوکو، ژیل دولوز، کلود موریاک و ایو مونتان یاد کرد.
سارتر در سن 70 سالگی نابینا شد و سلامتی او رو به وخامت گذاشت.اودر ساعت نه شب روز ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ در سن ۷۵ سالگی در بیمارستان بروسه پاریس در پی مشکل ریوی از دنیا رفت.البته خودش با بررسی میزان عمر پدر و مادرش پیش بینی کرده بود که در سن 80 سالگی خواهد مرد.
مراسم خاکسپاری بسیار چشمگیر وی،با حضورحدود 25000 نفر،یادآور تشییع جنازه ویکتورهوگو بود.بسیاری ازکسانی که در آن مراسم شرکت کردند افراد عادی بودند،اما بهر حال آنان در مورد شخصیت برجسته و قلم موثر سارتر که از منافع آنان وآزادیشان دفاع کرده بود،آگاهی داشتند.
حسن محرابی
گروه تاریخ