به گزارش “آژنگ نیوز”مشکلات اقتصادی پیامدهایی دارد که باید در خصوص آن پژوهشها و تحقیقات مستمر انجام پذیرد. «سندهیل مولایناتان» می نویسد: ما از کشاورزان هند یک آزمایش هوش گرفتیم وقتی محصولشان را تازه فروخته و پول داشتند. بار دوم آخر سال بود که پولهایش را خرج کرده و معمولا در بدهکاری و قرض هستند. آیکیوشان ۱۰تا فرق میکرد. همان آدم وقتی پول در جیبش بوده، ۱۰تا باهوشتر بود و این شوکهکننده است. ۱۰تا در آزمون هوش فاصله بین متوسط تا تیزهوش است.
اگر ما درگیر کمبود باشیم قسمت زیادی از ظرفیت ذهن و توجه ما و درواقع پهنای باند ما، درگیر آن کمبود میشود.
یک اثر فقر بر مغز ازبینبردن «خودکنترلی» است. مولایناتان میگوید: ما در رفتار اقتصادی-اجتماعی فقرا یک چیز تکرارشدنی میبینیم. رفتار خوب دارند و ناگهان یک رفتار اقتصادی انفجاری و غلط میکنند. مثلا پسانداز اندکشان را یکجایی صرف میکنند که خیلی غلط است و پولشان از دست میرود. چرا؟
میگوید تصور کنید در مغز ما یک عضله خودکنترلی وجود دارد. ما دایم خودمان را کنترل کنیم تا زیاد خرج نکنیم، تصمیم غلط نگیریم و… برای فقرا این عضله آنقدر کار میکند، حتی در خرید خواربار و مایحتاج زندگی، تا خسته میشود و از یکجا دیگر مغز را عملا رها کرده و کنترل نمیکند. برای همین تصمیمات انفجاری میگیرند.
آدمها در زندگی برای رسیدن به جایگاه خوب باید خطا کنند و درعینحال اصلاحش کنند و باز خطا-اصلاح کنند تا به هدف خود برسند. من و شما در فرایند زندگیمان خیلی اشتباهات کردهایم که بعدا اصلاحش کردهایم. اما این امکان را طبقه اقتصادیمان که متوسط بوده به ما داده تا تصحیحش کنیم.
مولایناتان میگوید: فقرا امکان تصحیح اشتباهاتشان را ندارند. یعنی گشودگی در زندگیشان خیلی کم است. اگر یک تصمیم غلط بگیرند، امکان اینکه بتواند دوباره این مسیر را طی کند، ندارند. یک اشتباه میتواند به معنی پایان کار آنها باشد.
من برای پایاننامه دکترایم از بچهها پرسیدم اگر شما در مدرسه تنبیه فیزیکی شوید، واکنشتان به آن چیست؟ ۹۳٪ بچههای طبقه متوسط گفتند این غیرمنصفانه است. ما برخورد کرده و به مدیر یا خانواده میگوییم ولی فقط ۳۱٪ بچههای محروم فکر میکردند اگر کتک بخورند غیرمنصفانه است. بقیه معتقد بودند حتما ما کاری کردهایم و حتما ایرادی در من هست که شایسته آن تنبیه هستم!
شکسپیر میگوید: هیچ زندانی به اندازه زندانی که دیوارهایش را نمیبینیم، ما را محدود نمیکند. وقتی فقر به “درماندگی آموختهشده” تبدیل میشود یک زندان با دیوارهای نامرئی میسازد.
بسیاری از بچههای محروم دچار “انسدادخیال” هستند، یعنی نمیتوانند رویا بسازند. از ایشان میپرسیدم آرزویتان چیست؟ میدیدم آنها حتی متریال لازم برای رویاپردازی را ندارند و آرزوها به قدری ساده بود که یکجایی گریه میکردم. میپرسیدم: فکر کن یک غول چراغ جادو هست، رویای تو چیست؟ میگفت: جوجهکباب! دوست دارم بخورم و ببینم چی هست!
بعضی وقتها انفجارخیال داشتند، در مقابل انسدادخیال. یعنی رویاپردازی بسیار بلندپروازانه میشد. خشم در رویاهایی که انفجار خیال است خیلی جدی بود. اینکه مثلا میخواهم به یک باند خلافکاری ملحق شوم و آنجا حقم را از این جامعه بگیرم.
در یک آزمایش معروف درباره تابآوری به یکسری آدم، شوکهایی وارد میکردند. برای بعضی یک دکمه برای توقف وجود داشت، در مورد گروهی دیگر هیچ دکمهای روی میز نبود.
کسانی که دکمه توقف روی میزشان بود تا درد را متوقف کنند، چندین برابر بیشتر تحمل میکردند، چون فکر میکردند من خودم میتوانم [درد را] کنترل کنم. ولی آدمی که آن کنترل را نداشت در اولین [فشار] تابآوریش میشکست و فرو میریخت.
فقر هم دکمه توقف ندارد و تحت شرایط فشار و کمبود اینکه آدم یکجا این دکمه توقف را بزند و متوقفش کند، وجود ندارد. معمولا بدهیها، فشارها و … پشت هم جمع میشود و این تابآوری آنها را کاهش میدهد.
تابآوری هم بخش مهمی از موفقیت است. ما میگوییم آدمها باید پوستکلفت باشند و تحمل کنند، ولی کسی که احساس میکند کنترلی بر شرایطش ندارد، آستانه تحملش خیلی کم میشود.
نویسنده:مجتبی شکوری