به گزارش “آژنگ نیوز”ادوارد براون،شرح آشنایی با زبان پارسی را در یادداشتی درج نموده و مینویسد:
چون پدرم مهندس بود و صاحب کارخانههای متعدده در سمت شمال انگلستان، در اوایل عمر خیالی نداشتم به غیر از اینکه مثل او باشم لهذا در سن پانزده سالگی، ترک تحصیل مقدمات رسمیه مثل زبان لاتین و زبان یونانی کردم و به تحصیل آن علوم که به کار مهندسی میخورند، مثل علم هندسه و علم کیمیا و جبر و مقابله و غیره، و در آن هنگام محاربه میان روم و روس روی نمود و هر روز با کمال شوق وقایع جنگ را میخواندم در روزنامهها و چون دیدم عثمانیها، با وجود قلت اعداد، بهطور مردانه جنگ نمودند، دلم بر حال آنها سوخت و میل به آنها حاصل نمودم و خواستم زبان آنها را یاد بگیرم.
آخر یک کتاب صرف و نحو عثمانی به دستم افتاد و بنا کردم به خواندن آن، لیکن چون معلمی نداشتم، با وجود سعی و کوشش بسیار، اندکی ترقی کردم، تا آخر با کشیشی آشنا شدم که مدتی در استانبول مانده بود و زبان عثمانی یاد گرفته بود. پیش او درس خواندم، اما چون منزلش از شهر دور بود و بنده هم مشغول درس خود بودم، فرصت نداشتم که بیشتر از یک دفعه هر هفته پیش او بروم.
بعد از مدتی دیدم که برای کسی که عربی و فارسی ندانسته باشد، محال است که زبان ترکی را خوب یاد بگیرد و از معلم خود از این دو زبان خبر پرسیدم، خصوصاً از زبان فارسی، به جهت آن که دیدم نسبت به کلمات تُرکی و عربی، کلمات فارسی خیلی موزون و شیرین است، حتی کسی که آنها را بر زبان آرد، لذتی از تلفظ آنها میبَرَد. مثل اکل لقمه خوشگوار. معلم من جواب داد که از این دو زبان کم یاد گرفتهام، اما اگر میخواهید ببینید که زبان فارسی چهطور است، یک شعری از گلستان شیخ سعدی یادم هست و این شعر مشهور را خواند:
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهانآفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کُشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه بر روی خاک
از شنیدن این شعر خیلی محظوظ شدم و چون دیدم که زبان فارسی خیلی شیرینتر از زبان ترکی است، میل داشتم آن را هم یاد بگیرم، اما آن وقت میسر نبود. فیالجمله روزبهروز به تحصیل السنه شرقیه بیشتر میل کردم و از هندسه ملول گشتم و به خود گفتم اگر مهندس باشم باید همیشه در وطن خود بمانم و نه فرصت تحصیل، نه مجال سیاحتخواهد بود.
آخر حال خود را به پدر عرض کردم، اولاً خیلی افسوس خورد و گفت: «چه شده که بعد از اینکه این قدر وقت مشغول درس هندسه بودهاید، حالا میخواهید برگردید و آن را ول کنید؟ آیا نمیدانید که در این ایام، و خصوصاً در این ولایت ما محال است از برای کسی که در رأی خود ثابت نباشد، ترقی بکند، بلکه هر کس باید یک پیشه را اختیار کند و در آن کمال سعی و کوشش را به جا آرد، واِلا هرگز کارش از پیش نمیرود و از شرف و اعتبار گذشته، از برای کسی که متردد و متلون باشد، معاش اینجا محال است و دولت و ملت ما هم چنین اشخاصی را نمیخواهند؟«
جواب دادم که «آنچه میفرمایید درست است، ولی باید هر کس پیشهای اختیار نماید که به آن میل داشته باشد، و اِلا محال است که در آن کماینبغی ابراز همت و بذلِ جهد بنماید و تا حال طفل بودم و تمیز نداشتم و رأی خود را ندانستم و حالا که فهمیدهام میخواهم پیشهای را اختیار کنم که مانع سفر نباشد. «
پدرم در جواب فرمود:
»در دو چیز هر کس حق اختیار دارد، یعنی اختیار کردن زوجه و پیشه. لهذا در این امر مختارید. اگر چنانچه یقیناً میدانی که سعادت خودت عبارت از این است که پیشه دیگری را بگزینید، من هم راضی هستم و حرفی ندارم. پس خوب تأمل کن و هر پیشهای را که میخواهید، بگزینید تا به هر زودی که ممکن باشد، بنا بکنید به تحصیل آن«.
منبع “ادوارد براون و ایران” نوشته حسن جوادی
گروه تاریخ