به گزارش “آژنگ نیوز”قانون جدید مطبوعات(مصوب۱۳۲۶ خورشیدی)، کارمندان دولت را از نگارش مجله منع میکرد،به همین جهت برخی ناگزیر از متوقف ساختن انتشار مجلات خود گردیدند و منتهای ارفاقی که به این دو تن (محیط طباطبایی و اقبال آشتیانی) شد، آن نیز به همت مرحوم علیاصغر حکمت بود؛اینکه هر دو را به رایزنی فرهنگی ایران در خارج منصوب ساختند و مرحوم محیط به سوریه رفت و سپس به هند رفت و مرحوم اقبال رایزن فرهنگی ایران در ایتالیا شد.
هر آنکسی که نباشد به اخترش اقبال/ بود همه هنر او به خلق نامقبول
شجاعتش همه دیوانگی، فصاحت حشو/ سخا گزاف و، کریمی فساد و، فضل فضول
من شنیدهام که وقتی مرحوم اقبال فهمید که نمیتواند مجله را منتشر کند، به دفتر وزیر آموزش و پرورش وقت (گویا مرحوم دکتر زنگنهدر سال ۱۳۲۷ خورشیدی) رفت. وزیر یا معاون با کمال احترام برای او توضیح داد که این قانون تازه گذشته است و چون شما از دولت حقوق دریافت میکنید، نمیتوانید صاحب امتیاز مجله باشید.
مرحوم اقبال پرسیده بود: هیچ راهی نیست؟ دکتر گفته بود: چرا، یک راه هست، میتوانید امتیاز را به نام همسر خود بگیرید و مجله را منتشر کنید. مرحوم اقبال گفته بود: لابد شما نمیدانید که من همسر ندارم و بی سر و سامان زندگی میکنم.
دکتر گفته بود: میتوانید امتیاز را به نام کس دیگر که مورد اطمینان خودتان باشد ـمثلاً کلفتی، نوکری، باغبانی و امثال اینهاـ بگیرید، ولی خودتان منتشر کنید.
مرحوم اقبال گفته بود: اقبال و نوکر و باغبان و کلفت؟ مملکتی که شما وزیرش باشید و در آن مملکت برای کلفت و نوکر و باغبان حق روزنامهنویسی وجود داشته باشد و برای استاد دانشگاهش چنین حقی نباشد، جای اقبال ماندن نیست.
از آنجا بیرون آمد و عازم خارج شد ـشنیدم که دوات مرکب هم در روی میز وزیر پخش شده استـ والعهده علیالراوی.
برای آن که گند قضیه در نیاید، مرحوم اقبال را به عنوان رایزن فرهنگی ایران در رم برگزیدند و صنار سهشاهی حقوق بازنشستگی او را فرستادند و او تمام این پول را عرق خورد تا مرد، و داستان «بیدرکجایی» و بیسرانجامی او را آقای خضرایی سبزواری ـکه مقیم ایتالیا بودـ سالها بعد برای من بازگو کرد.
محمدابراهیم باستانیپاریزی، در شهر نی سواران، نشر علم، تهران ۱۳۷۸، ص ۲۸۰_۲۸۲.
گروه تاریخ