“آژنگ نیوز”: لطفعلی خان زند، آخرین پادشاه زند، مهمترین دشمن و هماورد آقامحمدخان قاجار در طی سالهای ۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ ه.ق بود.
تخت سلطنت زندیه پس از جنگهای پی در پی در میان بازماندگان این خاندان، در وضعیتی نابسامان به لطفعلی خان جوان رسید. از طرفی این وقایع طی ده سال به آقامحمدخان قاجار فرصت مناسبی برای قدرت یافتن و پیشروی از استرآباد به سوی طهران و عراق داده بود. وقتی لطفعلی خان دد سال ۱۲۰۳ ه.ق دد شیراز بر تخت نشست، آقامحمدخان تا پشت حصار شهر پیش آمده بود. لطفعلی خان با دلاوری و شجاعتی که در تاریخ شهرت دارد مقابل خان قاجار ایستاد اما در نهایت پس از حدود شش سال جنگ، از دشمن شکست خورد و در کرمان گرفتار شد و اندکی بعد در سال ۱۲۰۹ ه.ق در تهران به قتل رسید. آقامحمدخان برای آن که از دشمن نسل و بازمانده ای باقی نماند که در آینده با تکیه بر سابقه سلطنت زندیه و نسبت خونی مستقیم با این پادشاه خوشنام و مشهور، برای حکومت قاجار مسبب مشکل و گرفتاری شود، دستور داد فرزند یا فرزندان پسر لطفعلی خان زند را نیز به همان شیوه ای که بر خود او در سال ۱۱۶۱ ه. ق و به دستور عادلشاه افشار گذشته بود مقطوع النسل کنند. این شیوه بی رحمانه در آن روزگار و پیش از آن بسیار مرسوم بود اما پس از آن دیگر ادامه نیافت. بعدها در دوره قاجار از نسل شاهان دیگر زند بازماندگانی می بینیم، اما نشانی از بازماندگان و نوادگان لطفعلی خان زند نداریم و به احتمال نزدیک به یقین نسل این پادشاه شجاع و دلاور ادامه پیدا نکرد.
با بررسی منابع تاریخی زندیه و ابتدای قاجار اطلاعات روشنی درباره تعداد و نام فرزندان لطفعلی خان به دست نمی آید، چرا که منابع رسمی و اصلی آن دوران معمولا اشاره به جزئیات نداشته اند و بیشتر به وقایع سیاسی و نظامی پرداخته اند. اما سفرنامه ها و خاطرات مسافران و سیاحان و مامورین خارجی که در آن دوران به ایران آمده اند اطلاعات جزئی تر و بیشتری در این زمینه به دست می دهند. لطفعلی خان هم به مانند شاهزادگان و امیرزادگان آن دوران در ابتدای سن بلوغ صاحب حرمسرا و زنان عقدی و صیغه ای بوده و با وجود سن کم، احتمالا چندین فرزند داشته است. روایاتی هست که دخترانی داشته و ممکن است تعداد فرزندان پسر او هم بیش از یک تن بوده باشد. اما مهمترین فرزند، معمولا پسر ارشد و یا پسری بود که از زنی عقدی از خاندانی معتبر یا خانواده سلطنتی، متولد میشد و جانشین آینده پدر تلقی می شد. در منابع مختلف دوره زندیه و قاجاریه دو نام “فتح الله خان” و “خسرو خان” برای پسران لطفعلی خان آمده است. منابع ایرانی پسر ارشد لطفعلی خان را فتح الله خان نوشته اند و تنها سرهارفورد جونز انگلیسی نماینده کمپانی هند شرقی در بصره که در سال ۱۷۹۱ میلادی (۱۲۰۵ ه.ق) به شیراز و دربار زندیه آمده بود و نگاشته هایش از مهمترین منابع در دسترس ما در مورد سالهای آخر دوره زندیه است، پسر لطفعلی خان را خسرو نامیده و از دیداری با او در باغ کلاه فرنگی شیراز در تابستان همان سال یاد میکند و می نویسد کودکی هفت ساله و زیباترین و باهوش ترین کودکی بود که در تمام عمرش دیده بود.
جونز شرح دقیقی از دیدار خود با شاهزاده خردسال در شیراز نوشته و نام او را خسرو آورده است.(۱) اما این احتمال دور از ذهن نیست که جونز در زمان نگارش خاطراتش که بیش از چهل سال بعد بوده است پسر و برادر لطفعلی خان را با هم اشتباه گرفته باشد، چرا که در هیچ منبع دیگری نامی از خسرو بعنوان پسر شاه زند نیست اما در موارد متعدد از برادر کوچکتر او به نام خسرو نام برده اند که احتمالا در آن زمان حدود هفت سال داشته است. در عین حال در عموم منابع دیگر نام فتح الله خان برای پسر ارشد لطفعلی خان آمده است و به نظر می رسد در آن سال باید دو یا سه ساله بوده باشد. بر اساس منابع دوره زند، خسرو برادر کوچک لطفعلی خان بود که در اوقات خروج او از شیراز بعنوان نایب شاه تعیین می شده است. در تاریخ زندیه میبینیم که در لشکر کشی لطفعلی خان در سال ۱۲۰۴ ه ق به کرمان و ۱۲۰۵ ه.ق به اصفهان، خسرو خان که کودک بوده به عنوان جانشین او در شیراز مانده است. (۲)
همچنین در بخشی از ترانه مشهور مردم فارس برای لطفعلی خان که مربوط به همان دوران است نیز نام خسرو آمده است.(۳) اما نامی که اغلب برای پسر ارشد لطفعلی خان در منابع مختلف آمده فتح الله خان است. فرزندان شاهان زند مانند قاجاریان پسوند میرزا نداشتند و خان نامیده می شدند. فتح الله خان احتمالا متولد سالهای پیش از سلطنت پدر و حدود سال ۱۲۰۲ ه.ق بوده است، چرا که مولف تاریخ گیتی گشا او را در سال ۱۲۰۹ ه.ق خردسال نوشته است و سیاحی به نام جورج کپل که در سال ۱۸۲۴ میلادی با او در بمبئی دیدار کرده سنش را در آن وقت سی و هشت سال آورده و نیز ماجرای اخته کردنش در ۱۲۰۹ ه.ق را در سن هفت سالگی اش نوشته است.
جعفرخان پدر لطفعلی خان به نوشته کاپیتان ویلیام فرانکلین مامور انگلیسی که در آن دوران مدتی در شیراز بوده، چندین پسر کوچکتر از لطفعلی خان داشته و فرانکلین خود در روز ۲۷ آوریل ۱۷۸۷ برابر با ۱۲۰۱ ه. ق شاهد مراسم باشکوهی بوده که به مناسبت ختنه یکی از پسران نوزاد جعفرخان در شیراز برگزار شده بود.(۴) فتح الله خان در روزگار کوتاه پادشاهی پدر احتمالا به مانند شاهزادگان و امیرزادگان در حرمخانه به همراه مادر زندگی میکرده است. این کودکان معمولا در حدود پنج و شش سالگی پا از حرمخانه بیرون میگذاشته اند و صاحب لقب و منصب و اسب و شمشیر شده و وزیر و پیشکار و معلم برای آنها گماشته می شده و در کنار آن تعلیمات نظامی شخصی نیز میدیده اند. این شاهزاده خردسال احتمالا تا تابستان ۱۲۰۵ ه.ق که لطفعلی خان در لشکرکشی به اصفهان گرفتار خیانت و توطئه حاجی ابراهیم کلانتر شد هنوز به سنی نرسیده بود که این مراحل را تجربه کند.
طبق آنچه مفصلا در تاریخ آمده است در پی توطئه و خیانت حاجی ابرهیم کلانتر فارس و گروهی از امرای فارس، اردوی لطفعلی خان در راه تصرف اصفهان از هم پاشید و او پس از بازگشت دروازه های شیراز را به روی خود بسته دید و به سمت بنادر جنوب و گرمسیرات رفت. شیراز از اواخر ذیحجه ۱۲۰۵ تا ۱۴ شوال ۱۲۰۶ ه.ق در اختیار حاجی ابراهیم کلانتر قرار داشت و لطفعلی خان در بنادر و دشتستان و اطراف شیراز به نبرد با خوانین محلی و همپیمانان حاجی ابراهیم و امرای اعزامی قشون قاجار مشغول بود. با توجه به گزارش های مختلف در طی این ماهها حرمسرای او و زنان و فرزندانش در ارگ بصورت تقریبا محترمانه ای نگهداری میشدند و هرچند مورد خشونت و آزار واقع نمیشدند اما رفت و آمد و ارتباطات آنها بشدت محدود بود. به گفته جونز در دیدارش با لطفعلی خان در صحرای خشت در ۱۲۰۶ ه. ق، لطفعلی خان از وضعیت حرمسرا و پسرش خسرو پرسیده بود و جونز عنوان داشته بود که با آنها در نهایت احترام رفتار می شود و به پسرش که جونز دوباره او را خسرو نام میبرد اجازه خروج از ارگ را نداده اند.(۵)
با موفق نشدن لطفعلی خان در تصرف دوباره شیراز و شدت یافتن تهدیدات او حاجی ابراهیم مجبور شد شهر را به قاجارها بسپارد. وقتی در بهار سال بعد آقامحمدخان با لشکر فراوان به فارس آمد و شبیخون شجاعانه لطفعلی خان در دشت ابرج بعنوان آخرین تلاش برای رهایی شهر و خانواده و سلطنتش از چنگ دشمن نیز به پیروزی منجر نشد روزگار تیره فتح الله خان و بسیاری از وابستگان زند فرا رسید. به روایت بسیاری از منابع زند و قاجار به محض ورود آقامحمدخان به شیراز در روز ۱۸ شوال ۱۲۰۶، بجز مجازات خوانین و صاحب منصبان زند، رفتاری بسیار خشونت بار با زنان و کودکان و بازماندگان زندیه انجام شد. جونز از تجاوز به زن لطفعلی خان و بخشیدن دخترانش به پست ترین موجودات و اخته کردن پسر خردسالش نوشته است. همچنین در پی تسلط آقامحمدخان بر شیراز بسیاری دیگر از زندیه و وابستگان آنها نیز دچار مجازاتهای سخت شدند و سایر شاهزادگان درجه اول و فرزندان باقی مانده شاهان پیشین کور یا مقطوع النسل شدند. ممکن است مقطوع النسل شدن فرزند لطفعلی خان در این زمان انجام شده باشد، اما مولف تاریخ گیتی گشا اخته شدن پسر لطفعلی خان را در سال ۱۲۰۹ ه.ق و در زمان محاصره کرمان و در پی خشم آقامحمدخان از دیدن سکه زر ضرب کرمان لطفعلی خان می نویسد. (۶) جونز در دیدار دوم با خسرو در زمان سفارتش در عصر فتحعلیشاه قاجار در حدود سال ۱۸۱۰ میلادی (۱۲۲۴ ه.ق) اشاره ای به نابینایی او نیز دارد در حالی که در دو مطلبی که از اعزام فتح الله خان به هند در سالهای ۱۸۲۲ و ۱۸۲۴ با مراجعه به کتاب کپل می بینیم اشاره ای به کور بودن او وجود ندارد و منطقی نیز نیست که چنین بوده باشد. همچنین تاریخ گیتی گشا هم تنها اشاره به اخته شدن او دارد. اما بعید نیست که خسرو برادر لطفعلی خان در شیراز اخته و چون سایر خوانین گرفتار شده زند، کور هم شده باشد. در سال ۱۲۰۶ ه ق پس از سپری شدن چند ماه آقامحمدخان شیراز را ترک کرد و افراد خاندان زند و طوایف وابسته و امرا و خوانین گرفتار را به همراه خود به طهران کوچاند و بعد در مازندران و استراباد سکنی داد. زنان و فرزندان لطفعلی خان نیز گروه کوچکی از این افراد بودند.
از کیفیت زندگی آنها در میانه این سالها تا نابودی لطفعلی خان در سال ۱۲۰۹ ه.ق و مرگ آقامحمدخان در ۱۲۱۱ ه.ق اطلاعات و یافته هایی در دست نیست. تنها اشاراتی هست که در مازندران یا استراباد تحت نظر بوده اند. به نظر میرسد با به سلطنت رسیدن فتحعلیشاه به دلایلی چند، از جمله ملایمت خود شاه برخلاف خشونت و خصومت آقامحمدخان که بیشتر از همه متوجه زندیه بود، تثبیت سلطنت قاجار و برطرف شدن خطر سایر مخالفان از جمله بازماندگان زند، نفوذ وزرای وفادار عهد زندیه مانند میرزا عیسی فراهانی میرزابزرگ در دربار قاجار و دربار عباس میرزا ولیعهد در تبریز و نیز تمایل فتحعلیشاه به وصلت و حفظ خاندان های معتبر قدیم، شرایط فتح الله خان و سایر بازماندگان زند نیز تغییر کرده و آنها از اسرایی در تبعید و تحت نظر به افرادی معتبر و مورد احترام در حاشیه دربار قاجار تبدیل شده باشند. درباره سالهای زندگی فتح الله خان در دوران فتحعلیشاه، در سه منبع تاریخی می توان نشانی یافت. سرهارفورد جونز وقتی سالها بعد از مرگ لطفعلی خان بعنوان سفیر در سال ۱۸۰۸ میلادی به دربار فتحعلیشاه آمد، مدتی بعد در آذربایجان با مساعدت و اجازه شاه که از علاقه او به خاندان زند خبر داشت با شخصی که او را خسرو پسر لطفعلی خان نوشته و کور بوده است پس از حدود بیست سال دیداری داشت. در این دیدار پسر لطفعلی خان اسب و نوکر و جلودار داشته و از خوش رفتاری شاه با خویش گفته است. همچنین میرزابزرگ به جونز از حمایت هایش از پسر لطفعلی خان و مشکلات این شاهزاده جوان و روحیه شجاعانه و بزرگ زادگی او گفته بوده است.(۷)
در تاریخ ذوالقرنین نیز اشاره کوتاه دیگری به پسر لطفعلی خان وجود دارد و مولف او را فتح الله خان نامیده که از فتحعلیشاه اجازه یافته بود جسد پدرش را از امامزاده زید به عتبات منتقل کند.(۸) همچنین جرج کپل مامور انگلیسی در سال ۱۸۲۴ میلادی با فتح الله خان در بمبئی دیداری داشته و به همراه او با یک کشتی انگلیسی به مسقط و بصره رفته است. جرج کپل از دیداری دیگر با او در سال قبل از آن در کلکته هند هم یاد کرده است. او فتح الله خان را فردی لاغر و بلند قد با چشمانی سیاه و درشت وصف کرده که چهره اش تکیده و زرد و صدا و ظاهرش زنانه بوده است. سن او را در آن زمان حدود سی و هشت سال نوشته و عنوان کرده است که ظاهرش دو برابر این سن را نشان می دهد. جرج کپل شرحی هم از گذشته تلخ فتح الله خان و شجاعتهای پدرش لطفعلی خان دارد. همچنین او را نماینده عباس میرزا در این سفر به هند نامیده است و مینویسد که خواهرش هم یکی از زنان عباس میرزا بوده است.(۹)
هر چند قاجاریان زیادی با دختران بزرگانی از زندیه ازدواج کرده بودند، اما در هیچ منبع دیگری اشاره ای به ازدواج عباس میرزا با یکی از دختران لطفعلی خان زند نمی بینیم. شرحی دیگر از دختران لطفعلی خان زند هم در تاریخ وجود ندارد. در مجموع نمی توان به روشنی فهمید که آیا فتح الله خان و خسروخان هر دو پسران لطفعلی خان بوده اند یا خیر، و آیا او هم برادری به نام خسرو داشته و هم پسری به این نام. از سرنوشت خسرو برادر کوچک او در سالهای بعد مطلبی در تاریخ دیده نشده است اما به طور یقین در واقعا فتح شیراز توسط آقامحمدخان کور و اخته شاه است. همچنین نامی از برادر دیگر لطفعلی خان به نام نجفعلی خان در بعضی منابع آمده که در سالهای پس از سقوط زندیه در هندوستان زندگی میکرده است. فرزندان و بازماندگان شاهان زند عموما بعدها دیگر نقش سیاسی مهم در تاریخ ایران نداشتند اما در سالهای اولیه حکومت فتحعلی شاه گاه نامی از آنها که اغلب ساکن هند یا بغداد و بصره بودند آمده است، اما از زندگی پسر ارشد و آخرین وارث ناکام سلطنت زندیه که احتمال بیشتری می دهیم فتح الله خان نام داشته است اطلاع بیشتری از آنچه گفته شد در دست نیست و شرح حال بیشتر و سال مرگ او در هیچ منبع تاریخی نیامده و سندی در این مورد دیده نشده است.
توضیحات و منابع
۱. آخرین روزهای لطفعلی خان زند، سرهارفورد جونز، ترجمه هما ناطق و جان گرنی، امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۵۳، ص۲۶
۲. تاریخ زندیه، ابن عبدالکریم علیرضا شیرازی، تصحیح غلامرضا ورهرام، نشر گستره، چاپ اول ۱۳۶۵، ص۷۴:
“اسم بی مسمای ایالت مملکت فارس را نامزد خسروخان برادر کهتر خود کرده بنابراینکه مشارالیه به سن صبی و در دبستان تمیز و شعور مشغول حرف شماری کلمات سطور صفایح اوراق اجزای صحایف روزگار و رقم نگاری مداد خطوط ملون سواد و بیاض لوایح لیل و نهار معرا از راه و رسم علوم نیک و بد سپاه و رعیت و مبرا از درس و مشق فنون خیر و شر شهر و ولایت بود.”
۳.سفرنامه اسکات وارینگ در ایران، اسکات وارینگ، ترجمه ابوالقاسم سری، انتشارات اساطیر، چاپ اول ۱۴۰۰، ص۱۲۰ :
“حاجی تو را گفتم پدر
تو ما را کردی در به در
خسرو دادی دست قجر
لعنت به ریش تو پدر!”
۴. مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ویلیام فرانکلین، ترجمه محسن جاویدان، بنیاد فرهنگ و هنر ایران،چاپ اول ۱۳۵۸، ص۳۸
۵. آخرین روزهای لطفعلی خان زند، سرهارفورد جونز، ترجمه هما ناطق و جان گرنی، امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۵۳، ص۴۹ :
“با حرم در نهایت احترام رفتار می شود گرچه سخت تحت نظر گرفته شده است. به پسرش خسرو هنوز اجازه بیرون رفتن از ارک را نداده اند…”
۶. تاریخ گیتی گشا در تاریخ زندیه، میرزا محمدصادق موسوی نامی اصفهانی، با مقدمه سعید نفیسی، انتشارات اقبال، چاپ سوم ۱۳۶۶، ص: ۳۸۶
“از عجایب اموراتیکه که در اثنای این حال بمنصه ظهور رسید آنست که : زر مسکوک ی در کرمان سکه بنام آن حضرت زده شده بود بدست اهالی اردو افتاده دست بدست بنظر آقامحمدخان رسیده این معنی باعث اشتعال نایره غضب او گشته مقرر داشت که فتح الله خان خلف ارجمند آن جناب را که خردسال بود و با کوچ و بنه از شیراز بمازندران برده بودند او را خصی نمایند.”
۷.خاطرات سرهارفورد جونز، ترجمه مانی صالحی علامه، نشر ثالث، چاپ اول ۱۳۸۶، ص۱۶۴ تا ۱۶۶:
“روز بعد حوالی عصر برای پذیرایی از شاهزاده خسرو آماده شدم. او به همراه چند خدمتکار و چند نفر از فراشان شاه از راه رسید….سپس برایم گفت که شاه در حق او بسیار مهربان است و سعی می کند تا حتی المقدور امکانات راحتی او را فراهم کند… آسیبی که بر چشمان او وارد آمده بود قیافه اش را از شکل انداخته اما باز هم نتوانسته بود زیبایی و وقار او را به کلی از بین ببرد. با این حال وضعیت ذهنی او به نظر من همانی بود که از پسر لطفعلی خان زند انتظار می رفت.”
۸. تاریخ ذوالقرنین، میرزا فضل الله شیرازی خاوری، جلد اول، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول ۱۳۸۰ ص: ۴۰
“و پس از چندی فتح الله خان ولدش که در جرگه خواجه سرایان حرم محترم بود نعش او را نقل و تحویل کرده در عتبات عرش درجاتش مدفون آوردند.”
9. Personal narrative of a journey from India to England in the year 1824, George Thomas Keppel, 1799-1891, Philadelphia 1827, page 14,15
نویسنده: سعید میرسعیدی
گروه تاریخ