به گزارش “آژنگ نیوز”کتاب خواندن پیشرفت اقتصادی نمیآورد،شما بسیار شنیدهاید که ایرانیان کم کتاب میخوانند و تا وقتی جامعه با کتاب خواندن رشد فکری نکند، توسعه نمییابد. صرفنظر از اینکه ما در مقایسه با بقیه مردم دنیا کم کتاب میخوانیم یا نمیخوانیم، کتاب خواندن درمان توسعهنیافتگی ما نیست. توضیح میدهم که کتاب را به دلیل دیگری باید خواند و بقیه جوامع هم با کتاب خواندن عموم مردم توسعه نیافتهاند. بگذارید اول داستانی را خلاصه بگویم.
«یو هوآ» نویسنده مشهور چینی (متولد 1960) در فصل دوم کتاب «چین در ده کلمه»(یو هوآ. (1395) چین در 10 کلمه. ترجمه سعید مقدم. نشر مرکز. کتاب خیلی خواندنی است.) مینویسد: «از آنجا که در زمانه و مکانی بزرگ شدم که کتاب وجود نداشت … گاردهای سرخ بخش عمدهای از کتابها کتابخانه را در کتابسوزانها آتش زده بودند … در خانه ما ده دوازده جلد کتاب پزشکی پدر و مادرم … مجموعه چهارجلدی منتخب آثار مائو و کتاب سرخ کوچک بود که برگزیده گفتههای مائو بود… تمام تلاشم برای یافتن کتاب بیرون از خانه بینتیجه ماند… در سال 1977 دوران انقلاب فرهنگی گذشته بود … به هر نفر تنها یک کوپن میدادند و با هر کوپن فقط میشد دو جلد کتاب خرید … بعد از سی سال از چین بدون کتاب به چین امروز رسیدهایم که کتاب بیشتر از کتابخوان متقاضی وجود دارد. … در گذشته کتابی برای خرید نبود.» (صص. 70-49)
انقلاب چین سال 1949 به پیروزی رسید، از سال 1966 انقلاب فرهنگی چین آغاز شد که طی آن تا سال 1976 به مدت ده سال، بسیاری از منابع و آثار فرهنگ چین نابود شد، و به قول یو هوآ، عصری بود که کتاب وجود نداشت. چین از 1949 تا عصر اصلاحات به مدت سی سال، عصر بیکتاب را طی کرد. یک نسل فقط با چهار کتاب نوشتههای مائو و کتاب سرخ کوچک (برگزیده نوشتههای مائو) که کسی نمیخواند و فقط برای نمایش یا شعار سیاسی دادن بود، زندگی گذراند.
چگونه چینی که کتاب نمیخواند، به یکباره از ابتدای دهه 1980، چهار سال بعد از مائو، در مسیر اصلاحات قرار گرفت؟ مردم به یکباره کتابخوان شدند؟ نه، منطق بازی سیاست و اقتصاد تغییر کرد. مردم برای کار کردن در کارخانهها، کارآفرینان برای تولید، و کشاورزان برای باانگیزه کار کردن به کتاب خواندن احتیاج نداشتند. روابط مردم با حکومت عوض شد.
عموم مردم انگلستان موقع انقلاب صنعتی هم کتاب نمیخواندند، مردم کره جنوبی اوایل دهه 1960 تا اواسط دهه 1980 – زمانی که کره ظرف بیستوپنج سال کشوری صنعتی شد – هم کتابخوان نبودند. مردم ویتنام، اندونزی، بنگلادش و هندوستان هم که در بیست سال گذشته رشد اقتصادی زیادی داشتهاند هم کتابخوانهای قهاری نبوده و نیستند.
کتاب خواندن عموم مردم، علت توسعه و رشد اقتصادی نبوده و نمیشود. عموم مردم کتاب را به دلایل دیگری میتوانند بخوانند: برای سرگرمی، برای لذت خواندن، برای یاد گرفتن سلوک شخصی، برای غنیسازی تجربه انسانی، برای انسانتر شدن و کسب ظرفیت مشارکت در تجربه بشری، برای کسب تجربه معنوی، و به همین دلیل است که داستان و رمان در صدر خواندنیهای مردم جهان است. داستان و رمان هم روی توسعه و رشد اقتصادی اثر ندارند.
من معتقدم وقتی مردم کشورها به رفاه و وضع اقتصادی بهتری برسند، بیشتر کتاب میخوانند؛ نه برعکس. کتاب نخواندن عموم مردم را عامل توسعهنیافتگی معرفی کردن، آدرس غلط دادن است.
مردم هر قدر هم کتاب بخوانند، تا ماهیت روابط مردم و حاکمیت، قواعد حاکم بر اقتصاد و سیاست و جنس حکمرانی عوض نشود، توسعه رخ نمیدهد.
کتاب خواندن در درازمدت ممکن است مردمانی خلق کند که زندگی فرهنگیتر، انتخابهای بهتر یا مقاومت بیشتری در برابر حکمرانی نادرست داشته باشند، اما مسیر از کتاب خواندن به توسعه، نه مستقیم است نه حتی میانمدت.
آیا کتاب خواندن به کلی بیحاصل است؟ ابداً، کتاب خواندن برای بسط تخصص فردی – بالاخص برای انسانهایی که جنس کارشان علمی و تخصصی است – و برای عموم مردم در جهت داشتن تجربه انسانی و غنی، ضروری است. کتاب، در کنار سایر عوامل، از جمله جامعهای با سطح مناسبی از رفاه و عدالت، به انسانیتر زیستن کمک میکند؛ ولی توسعهنیافتگی را نمیتوان به عهده تقصیر مردم در کتاب نخواندن گذاشت، و از کتاب خواندن عموم مردم هم نمیتوان انتظار توسعهیافتگی داشت.
محمد فاضلی
گروه گزارش