در ابتدا شعر ترانه مرا ببوس! در مجموعه شعری از «حیدر رقابی» به نام «آسمان اشک» در سال ۱۳۲۹ در «انتشارات امیرکبیر» به چاپ رسید. در سال ۱۳۳۵ در فیلمی بهنام “اتهام” با صدای خواننده نه چندان مشهوری به نام «پروانه» به اجرا درآمد که چندان مورد توجه قرار نگرفت. سپس در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، ترانهٔ «مرا ببوس» برای نخستین بار از رادیو ایران با نام مستعار خواننده پخش شد. این بار این ترانه و آهنگ بسیار مورد استقبال قرار گرفت و سالها و نسلها؛ ذهن و زبان مردم بهویژه جوانان را به زمزمهٔ مکرر خود واداشت.
در سالهای پس از کودتای ۲۸ امرداد در رادیو ایران، برنامهای به نام «شما و رادیو»، به گویندگی کمال مستجابالدعوه پخش میشد. پیش از پخش ترانه، مستجابالدعوه اعلام کرد: «این تصنیف در یک محفل خصوصی ضبط شده، که بهدلیل جذابیت خاص آن به پخش آن مبادرت میورزیم.» امروزه میدانیم که منظور از «محفل خصوصی»، همان جلسهٔ ضبط این ترانه با صدای «گلنراقی» در استودیوی شماره ۸ رادیو تهران بوده، که شاید بدون آمادگی کامل نوازندگان و خواننده انجام شد.
البته ماجرای ضبط،بدون آمادگی این ترانه به یک روایت چنین است که پرویز خطیبى می گوید: یکروز که اعضاى ارکستر رادیو در استودیو شماره 8 جمع شده بودند و انتظار خالقى را می کشیدند، گلنراقى به دیدار یاحقى آمد. او را به استودیو راهنمایى میکنند، در آنجا یاحقى با ویلن و روحانی با پیانو مشغول نواختن آهنگ مرا ببوس بودند. تا چشم پرویز به گلنراقى میافتد، میگوید: به این آهنگ گوش بده، گل نراقى به آهنگ گوش میدهد و آنرا زیر لب زمزمه میکند. اپراتور ضبط، دستگاه را راه مى اندازد و این قطعه را بى آنکه کسى متوجه شود، ضبط میکند. گلنراقى به دنبال کارش میرود و اپراتور نوار ضبط شده را توسط رئیس رادیو براى نصرت الله معینیان رئیس انتشارات رادیو میفرستد. وقتى معینیان و سایر مسئولان به نوار گوش میدهند، تصمیم میگیرند آن را پخش کنند و ماجرا را با یاحقى در میان میگذارند. پرویز میگوید: اینکار براى گلنراقى گران تمام میشود، زیرا او از خانواده سرشناس مذهبى است و پدرش با کارهاى هنرى بشدت مخالف. قرار میشود گلنراقى را به اداره رادیو دعوت کنند و موضوع را با خودش در میان بگذارند. گلنراقى میآید و گفته هاى یاحقى را تایید میکند ولى بعلت اصرار دوستان قبول میکند آهنگ با نام مستعار خواننده ناشناس پخش شود. به هر حال ترانهای که آن روز با ویلن یاحقی توسط گلنراقی بدون اطلاع وی ضبط و بارها پخش شد، روی نوار دست به دست شد تا بعنوان ترانهای ماندگار در تاریخ موسیقی بماند.
بدین ترتیب بود که مرا ببوس به عنوان ترانه قهرمانی، سرود آخرین ساعات پیش از اعدام، فریاد علیه کودتا ی 28 مرداد و اختناق پهلوی در تاریخ ایران ماندگار شدهاست.
امااز چگونگی ضبط این ترانه، در کتاب خاطرات هنری «اسماعیل نواب صفا» ترانهسرای معاصر که با نام «قصهٔ شمع» انتشار یافته، روایت دیگری میخوانیم. او به نقل از «عباس فروتن» که در سال ۱۳۳۶، تنظیم برنامهٔ «شما و رادیو» را که روزهای جمعه از رادیو پخش میشد عهدهدار بود، مینویسد:
«… روزی آقای «مهدی سهیلی» که با آقای «گلنراقی» دوست بود، ایشان را نزد من آورد و اظهار داشت، آهنگ جالبی آقای «مجید وفادار» ساخته که شعر آن از آقای «حیدر رقابی» میباشد و آقای «گلنراقی» آن را بهخوبی اجرا میکند، وقتی آن را خواندند، متوجه شدم که کار تازه و بسیار جالبی است و برای پخش در برنامه «شما و رادیو» خیلی تناسب دارد. آقای «وفادار» حضور نداشت؛ ولی آقایان «مشیر همایون» و «پرویز یاحقی» حاضر بودند.
پس از تمرین، آقای «گلنراقی» همراه با پیانوی «مشیر همایون»، و ویولن «یاحقی» برای نخستین بار اجرا کرد و روز جمعه از رادیو پخش شد و مورد استقبال فراوان قرار گرفت.
در واقع قسمت اول ترانه همان است که با نام مرا ببوس معروف گشته است و قسمت دوم ترانه که با نام ستاره مُرد پخش شد، همچون قسمت اول ترانه محبوبیت زیادی پیدا نکرد اما برای نراقی گران تمام شد و او را با حکومت پهلوی درگیر ساخت.
چند سال بعد بعضی از خوانندگان همچون ویگن و… اجازه یافتند قسمت اول این ترانه را بازخوانی کنند اما پخش قسمت دوم ترانه همچنان ممنوع بود.
در اینجا اشاره به اینکه خواننده ترانه که بود،نیز لازم است . گلنراقی خواننده این ترانه سال ۱۳۰۰ در تهران بهدنیا آمد. بعد از تحصیلات متوسطه، به کار پدری خود که خرید و فروش بلور و چینی عتیقه بود پرداخت. او در حرفه عتیقهشناسی مهارت پیدا کرد.
گلنراقی خواننده غیرحرفهای اما اهل ذوق بود که با ترانه مرا ببوس جاودانه شد. خودش میگفت: به تشویق دوستان ترانه دیگری نیز خواندم، اما خیلی زود تصمیم گرفتم کنار بکشم. صدایم با مرا ببوس باید در خاطرها می ماند. از بچگی عشق کوزه گری و بلورسازی داشتم. رسیدم به سرای بلورفروشهای بازار. کسی در این سرای بی کسی نمیداند من کیستم و مرا ببوس چیست !
گلنراقی در پایان عمر خود، گرفتار بیماری فراموشی (آلزایمر) و تومور مغزی شد، و سرانجام در مهر ماه سال ۱۳۷۲ در تهران درگذشت و در گورستان قدیمی امامزاده طاهر واقع در مهرشهر کرج به خاک سپرده شد.
گروه تاریخ