نوشته ای از :دکتر مصطفی رحیمی
وظیفه روشنفکرتغییر در مغزها و اندیشهها است .زیرا در طول تاریخ هیچگاه ضربت چکمه نتوانسته است چراغ آزادی را خاموش کند، منتهی برای روشننگاهداشتن این چراغ هوشیاری بیشتری لازم است و رنج زیادتر و همت فراوانتر. در این صورت شعله آزادی خواهد ماند و “این چراغی است کزین خانه بدان خانه برند”.
یکی از مهمترین نشانههای عقبماندگی اجتماعی این است که هر یک از افراد جامعه، اندیشههای خود را حقیقت مطلق بپندارد، صفتی که متأسفانه، اگر نگوییم در همه ما، لااقل در اکثریت قریب به اتفاق ما وجود دارد. فرضاً اگر بنده کتابی بنویسم و شخصی محترمانه آن را مورد نقد قرار بدهد، چنان برافروخته و عصبانی میشوم که گویی حقیقت محض مورد تعدی قرار گرفته است… در چنین جامعهای هر کس با اندک مطالعه و آگاهی مختصری، خود را دانای کل میپندارد، در حالی که اگر خود را با روشنفکران غربی مقایسه کند، متوجه فقر علمی و کماطلاعی خود خواهد شد و درخواهد یافت که تا چه حد به مطالعه و جستجو، و تساهل و مدارا نیازمند است.
روشنفکر باید از واقعیات درس بگیرد. بنابراین، تغییر و تجدیدنظر در افکار از ضروریات پیشرفت روشنفکر است… روشنفکران ما زیاد کنجکاو نیستند، اهل مطالعه زیاد و مستمر نیستند که همه جهات اندیشه را مطالعه کنند. به عقاید مخالف توجه کافی کنند. سعی میکنند مخالف را بکوبند در حالی که با مخالف باید بحث و گفتوگو داشت.
جنبه دیگر آن است که ما روشنفکران بسیار ایدهآلیست، یعنی خیالپرور و خیالپرداز، بودیم و حالا که آن خیالات عملی نشده حرص میخوریم و به خود میپیچیم.
گفتهاند که در محیط استبدادی، روشنفکر یا تبدیل به یک وجود تارک دنیا میشود یا تبدیل به موجودی شورشی، در هر دو حال، وظیفه روشنفکر که عبارت است از «تغییر در مغزها و اندیشهها» معوق میماند. کار روشنفکر مطلقاً با کار تهییجی و شورشی ارتباطی ندارد.
وظیفه روشنفکر این نیست که به هر قیمتی مردم را تهییج بکند و به کارهای آنی دست بزند. کار روشنفکر یک کار فرهنگی است که آثارش در درازمدت معلوم میشود و ممکن است اثر کوتاهمدت نداشته باشد. به عبارت دیگر کار روشنفکران از کار سیاستپیشگان جداست. سیاستپیشگان میخواهند هرچه زودتر به قدرت برسند و حکومت را به دست گیرند و این لزوماً چیز بدی نیست. اما هدف روشنفکر به هیچوجه این نیست که به قدرت برسد و حکومت را به دست گیرد. وظیفه روشنفکر بیدارکردن مردم است.
گروه گزارش