نویسنده مارکو مارگاریتوف
“آژنگ نیوز”:اینها واقعیتهایی درباره بنیانگذاران آمریکا هستند که موجب تجدید نظر در مورد تاریخ آمریکا می شود.از جورج واشنگتن و الکساندر همیلتون گرفته تا بن فرانکلین و توماس جفرسون ،اینها افرادی هستند که اشتباهات متعددی کردند ونیز دست به اقدامات غیرقابل بیان زدند.
حتی اگر پدران بنیانگذار آمریکا تبدیل به شخصیت هایی خداگونه و اسطوره ای شده باشند ، یادآوری این نکته مهم است که آنها انسان بودند و البته دارای اشتباهاتی نیز بودند. این مردان که تصویر آنها را در بالای کوه راشمور بر روی سنگ تراشیده اند ، مجسمه های کاملی که چهره های قاطع آنها را در کوه راشمور نشان می دهد،نیستند . آنها بی وفا ، خودشیفته و بد دهن بودند.
برای اینکه بدانیم پدران بنیانگذار واقعاً چه کسانی هستند ، باید برخی ازآنها را دقیق تر مورد بررسی قرار دهیم .
جان آدامزبی تحمل در برابر انتقاد
جان آدامز دومین رئیس جمهور ایالات متحده بود ، او قدیمی ترین قانون اساسی را که امروز نیز مورد استفاده است نوشت ، او اولین رئیس جمهوری بود که در کاخ سفید زندگی می کرد.
آدامز انتقادات را تحمل نکرد و کسانی که آن را ابراز می داشتند تحقیر می کرد ، بنابراین وقتی متیو لیون ، نماینده کنگره نوشت که آدامز “در یک تلاش مستمر برای بلعیدن قدرت است،او در عطش بی حد و مرز برای افتخار مسخره ، تحقیر احمقانه و بخل خودخواهانه” ،است. آدامز گفت این نماینده مجلس با رئیس جمهور مشکل دارد.
در سال۱۷۹۸ ، آدامز قانون “بیگانگان و اقدامات فتنه” را امضا کرد ، بر اساس این قانون “نوشتن ، چاپ ، گفتن یا انتشار … هرگونه نوشتار یا نوشتار دروغ ، رسوا و مخرب” در مورد رئیس جمهور یا سایر مقامات قوه مجریه را غیرقانونی اعلام شد.
آدامز ادعا کرد که با توجه به اینکه ملت جدید در آستانه جنگ با فرانسه است مجازات تخلف از قانون آزادی را به عنوان قانون امنیت ملی صادر کرده است. مثلا پس از آنکه یکی ازمنتخبان لیون انتقاداتی را انجام داد ، وی به “فردی بدخواه و فتنه انگیز ، و ذهنی فرومایه و شیطانی ” متهم شد.
در نتیجه این نماینده به۱۰۰۰ دلار جریمه نقدی و چهار ماه زندان محکوم شد. اما علیرغم همه این مسایل ، او در پشت میله های زندان برای انتخاب مجدد فعالیت کرد و به عنوان “یک شهید در راه آزادی و حقوق بشر” پیروز شد. هنگام آزادی اش در فوریه 1۱۷۹۹ ، رژه برگزار شد.
اما وضعیت ، سردبیر روزنامه ، بنجامین فرانکلین باچه ، نوه بنیامین فرانکلین بدتر از نماینده لیون در کنگره بود. باچه نوشت که رئیس جمهور “پیر ، پرتلاش ، کچل ، نابینا ، معلول” و “بدون دندان” بود. باچه مورد تعرض قرار گرفت و خانه اش خراب شد. در همین حال ، همسر باردار وی تهدیدهای بی شماری برای مرگ دریافت کرد.
در همین حال ، بخشی از قانون “بیگانه” اخراج مهاجران را برای رئیس جمهور تا حد ممکن آسان کرده و رای دادن برای شهروندان با تابعیت را بسیار دشوارتر می کرد.
بیش از ده نفر تحت “بیگانگان و اقدامات فتنه” محکوم شدند. مردم اعتراض کردند و توماس جفرسون در انتخابات ریاست جمهوری 1800 از این مخالفتهای شدید به نفع خود استفاده کرد و پیروز شد.زمان قانون اعمال بیگانه و فتنه در دوره آدامز منقضی شد و جفرسون همه کسانی را که طبق این قانون محکوم شده اند عفو کرد و بیشتر جریمه ها بازپرداخت شدند.
آدامز به همان اندازه که خودکامه بود ، اولین رئیس جمهوری شد که در مراسم تحلیف جانشین خود شرکت نکرد.
جورج واشنگتن برده های خود را آزاد نکرد
جورج واشنگتن به خاطر مهارت در جنگ ، ناتوانی در دروغ گفتن و سخاوت در آزادی برده هایش مورد احترام است. اما او به عنوان یکی از بنیانگذاران آمریکا در واقع بیشتر از آنکه پیروز شود در جنگها شکست خورد و حتی اگر قول داد که برده های خود را در بستر مرگ آزاد کند ، در این کار موفق نشد.
وقتی جورج واشنگتن در سال ۱۷۹۹ درگذشت ، همه ملت متوقف شدند. اولین رئیس جمهور آمریکا مرده بود. همه آمریکا به احترام او عزادار شده و بازوبندهای سیاه به دست داشتند.
یعنی همه بجز ۱۲۳ برده ای که او نتوانسته قبل از مرگ آزاد کند. واشنگتن قول داده بود که هر کدام از بردگانش را پس از مرگ آزاد کند ، حتی در وصیت نامه او نیز نوشته شده بود. اما تنها یک برده ، ویلیام لی ، قهرمان جنگ انقلابی ، بلافاصله آزاد شد. تقریباً نیمی از برده ها ده ها سال بیشتر در قید و بند بودند.
ظاهراً جورج واشنگتن، فقط این حق قانونی را داشت که نیمی از برده ها را در کوه ورنون آزاد کند . بقیه برده ها نیز متعلق به خانواده همسرش بود. خانم واشنگتن فقط وقتی بقیه بردگانشان را آزاد کرد که احساس کرد علیه او نقشه می کشند. دیدگاه های واشنگتن در مورد برده داری عجیب و غریب بود و در طول زندگی اش مدام تغییر کرد ، اما در نهایت او نگه داشتن برده های خود را منطقی می دانست.
واشنگتن از این نظر تفاوتی با اکثر مالکان ثروتمند وی در ویرجینیا نداشت. او مانند آنها صاحب بردگانی بود که در زمینش کار می کردند.
همچنین گزارش شده است که واشنگتن از بردگان خود برای آزمایش انواع فنون کشاورزی استفاده کرده است.
البته برخی دیگر می گویند واشنگتن رفتار خوبی با بردگان خود داشت ، اما در واقع او همچنان آنها را کتک می زد و تا وقتی زنده بود کسی را آزاد نکرد.
جان هنکاک بنیانگذاری که شاهزاده قاچاقچیان بود
او آنقدر ثروتمند بود که می توانست کار قاچاق را در ابعاد گسترده ای انجام داده و بیشتر شورش های بوستون را نیزتأمین مالی کرد.
جان هانکوک را به خوبی می توان به عنوان یک ضد قهرمان آمریکایی دید که با انگیزه کسب قدرت خود را به مقامهای بالا رساند. از این گذشته ، او یک مرد ثروتمند حمل و نقل بود که آنقدر در قاچاق مهارت داشت که به “شاهزاده قاچاقچیان” معروف شد.
او با قاچاق چای هلندی به بوستون از طریق کشتی خود ، لیبرتی ، از پس سبک زندگی فاخر خود برمی آمد که اغلب مورد انتقاد قرار می گرفت. هنگامی که او را گرفتند ، او توانایی تأمین یک دفاع امیدوار کننده از خود را داشت.
اما او همچنین یک فرصت طلب بود که از احساسات ضد انگلیسی برای سودآوری استفاده می کرد. وی شهروندان را به اعتراض به قوانین مالیاتی انگلیس که مانع تجارت وی شده بود تحریک میکرد .همچنین بودجه تظاهرات را خودش تأمین کرد . از حزب چای بوستون تا کشتار بوستون ، هنکوک برای منافع خود به ایجاد و دامن زدن به خشونت در خیابان ها کمک کرد.
تقریباً در همان زمانی که این بنیانگذار آمریکا در سال ۱۷۶۵ وارد سیاست های محلی شد ، پارلمان انگلیس وضع مقررات مالیاتی بی شماری را برای 13 مستعمره آغاز کرد. احساسات ضد انگلیس هر ساله قویتر می شد و هانکوک راهی پیدا کرد که بتواند از آن استفاده کند.
هنگامی که کشتی وی توسط مقامات انگلیسی در سال ۱۷۶۸ توقیف شد ، هانکوک به دلیل نقض قوانین مالیاتی ،به جریمه ای سنگین محکوم شد. اما از آنجا که هانکوک کاملاً به چهره محبوب بوستون تبدیل شده بود ، توقیف کشتی وی منجر به خشونت در خیابانها و به نام آزادی شد. سرانجام مقامات انگلیس نیروهای نظامی را اعزام کردند و در سال ۱۷۷۰، با کشتار بوستون اوضاع خونین شد.
در پی آن گروه شورشیان معروف به پسران آزادی 342 صندوقچه چای را به بندرگاه ریختند.
انگلیسی ها برای اجرای قوانین مالیاتی انگلیس بیش از ۲۰۰۰ سرباز را به شهر برای برخورد با ۱۶۰۰۰ نفر ساکن آن فرستادند. به زودی خشونت بین استعمارگران و وفاداران انگلیس و همچنین نیروها به وقوع پیوست و جان هنکاک شخصاً از شهروندان خواست که به جنگ ادامه دهند. سرانجام ، انگلیسی های مسلح پنج استعمارگر را شلیک کردند و کشتند.
می توان گفت واقعه مهمانی چای بوستون در دسامبر۱۷۷۳ تنها با کمک قاچاقچیانی مانند هنکاک ایجاد شد. هنگامی که پارلمان انگلیس قانون چای را در ماه مه همان سال وضع کرد ، هنکوک فرصتی دیگر برای تقویت جیب های خود دید. این قانون به شرکت هند شرقی انگلیس اجازه داد تا مستعمرات، چای را بدون عوارض بفروشند ، که این امر پس از انحصار جدید ،چشم انداز قاچاق چای توسط هنکوک را کاهش داد. بنابراین او شهروندان بوستون را به شورش و تحریک برای ریخته شدن ۳۴۲صندوق چای به بندرگاه تحریک کرد.
جان هانکوک به عنوان اولین امضاکننده اعلامیه استقلال شناخته می شود. او مطمئناً در جناح مخالفین با حاکمیت انگلیس قرار داشت ، اما آرزوی استقلال او نه به دلیل نیاز به آزادی و عدالت ، بلکه به دلیل منافع شخصی بود.
توماس جفرسون تشکیل امپراتوری با برده
توماس جفرسون یکی دیگر از بنیانگذاران آمریکا در طول زندگی خود ۶۰۰ برده داشت و با استفاده از این بردگان برای خودش امپراتوری تشکیل داده بود.
البته توماس جفرسون ، را مبتکر کلمه “همه انسانها برابر هستند” ، میدانند.اما در واقع اوبه طرز وحشتناکی ریاکاری کرده است.
جفرسون در اوایل کار خود ، به عنوان سومین رئیس جمهور ایالات متحده، تجارت برده آفریقا را “لکه دار کردن کشور” و “فساد اخلاقی” توصیف کرد. جفرسون حتی یکی از معدود بنیانگذارانی بود که علیرغم همه ادعاهایش،در مقابل برده داران ویرجینیا در دهه ۱۷۸۰ عقب نشینی کرد.
متأسفانه ، وی تحت تأثیر چگونگی مقرون به صرفه بودن و سودآوری عمل قرار گرفت. جفرسون به طرز فجیعی تبحر در بردگی ،و نیز اداره یک پادشاهی واقعی از بردگان را داشت.
او که ، یک مزرعه درکوهستانی به نام مونتیسلو واقع در ویرجینیا داشت. موفقیت تجاری خود را مدیون حدود ۱۳۰برده ای بود که بی رحمانه از آنها کار می کشید. او در طی دهه ۱۷۹۰به خاطر منافع فردی اش کاملا درمورد موضوع بردگی سکوت اختیار کرد. او تلاش خود را معطوف به پیدا کردن ۶۰۰ برده تخمینی کرد که میبایست برای پیشرفت او در زمینه کشاورزی و ثروت اندوزی کار می کردند.
چهارصد نفر از این زنان و مردان در مونتیسلو به دنیا آمدند و مجبور به یک زندگی سخت و زجر آور شدند.
مونتیسلو با اینکه یک مزرعه به حساب میآمد، به طرز عجیبی به یک شهر کوچک شباهت داشت و فقط این تفاوت راداشت که ساکنان آن کاملاً از برده ها تشکیل شده بود. البته جفرسون در کنار کشاورزی ،یک کارگاه وسیع شامل آهنگری ، نجاری ، منسوجات نیز راه انداخته بود که ابزار و وسایل مختلف تولید میکرد.
این کارگاه به حدی سودآور بود که جفرسون درنامه هایی که نوشته در مورد آن قلمفرسایی کرده است. برای اینکه روشن شود استفاده از برده برای جفرسون چقدر خوب و سود آور بوده ،به صورتحساب مواد غذایی سالانه برای کل مزارع می توان اشاره کرد که هزینه آن برای۶۰۰ برده طی دو ماه، ۵۰۰ دلار بود!!
اما در واقع این کارخانه محل پرورش بچه های بردگان نیز بود. جفرسون از آن برای از بین بردن کودکان ضعیف و ارتقا کودکان سخت کوش استفاده می کرد. او به کسانی که می توانستند مثلا روزانه ۱۰ هزار میخ درست کنند با امتیازاتی مانند غذای اضافی و اوقات فراغت پاداش می داد و بقیه را با جیره های کمتری ، شلاق بی رحمانه و پارچه برای لباس مجازات می کرد.
جفرسون چون می فهمید سودآوری این عمل چقدر است ، قصد آزادی بردگان خود را نداشت.البته باید توجه داشت که تخلفات جفرسون با بردگی به پایان نرسیده و او شاهکارهای متعدد دیگری هم داشته است.
ترجمه احسان محرابی
گروه تاریخ