مطلبی که مطالعه خواهید کرد از روزنامه اصفهان مربوط به سال 1329 راجع به دوچرخه سواری است. از متن روزنامه بر می آید که مردم دل پرخونی از دست دوچرخه سواران داشته اند . شهربانی هم یک دادگاه سیار برای رسیدگی به جرایم دوچرخه سواران راه انداخته بود که بتواند سریع به جرایم آنها رسیدگی نماید. به هر حال با توصیفی که در اینجا از وضعیت دوچرخه سواران در سال 1329 ش به دست داده است، خیلی نزدیک است به وضعی که اکنون موتورسیکلت سواران در شهر به راه انداخته اند.
اما متن روزنامه اصفهان چنین است:
امان از دست دوچرخه سوار
پریشب در جزء برنامه تماشاخانه سپاهان، در فاصله دو پرده، قرائت کلامی از طرف شهربانی اصفهان بود که وظایف دوچرخهسواران را معلوم میکرد و دستور میداد که به چه نحو عمل نمایند. شهربانی گویا فراموش کرده است یا نمیخواهد بداند که اینجا اصفهان است. اینجا شهر قلدرها، شهر بیاعتناها، شهر بابا ماها، و بالاخره شهر داشهاست که مخصوصاً نقض مقررات و قانون شکنیها را جزء افتخارات خود میدانند.
از آن مردک فکلی گرفته، تا آن حاجی آقای ریشو و آن رعیت کلاه نمدی، هریک چرخی را سوار میشوند و تشکیل دستجاتی داده، سه نفر، چهار نفر با هم راه میافتند و در همان حال سواری اختلاط کنان، دل میدهند و قلوه میگیرند. و ابداً گوش آنها به صدای بوق اتومبیل تاکسی که میخواهد با کمال شتاب و روی سرعت هفتاد کیلومتر رانده، شبانگاه پول زیادتری تحویل ارباب بدهد، یا به جیب بزند، بدهکار نیست. بیچاره شوفر کُفرش در میآید. به زمین و زمان فحش میدهد، ولی با این حال راهی به او داده نمیشود، مگر این که لج بکند و بر خلاف اصل از دست چپ خود برود. حالا اگر با وسایل نقلیهای که از آن دست میروند یا با دوچرخه سوارانی که باز دسته دسته از سمت چپ میروند، تصادم هم کرد، کرده است. کار خدایی است که پاسبانی نیست و اگر هم باشد توجهی به این قبیل مسایل ندارد. آخر یک طوری میشود. او را هم میشود نرم کرد. دوچرخهسوار هم مثل همان شوفر همین طور فکر میکند. میگوید کی به کی است. پاسبان که حریف ما نیست. عابرین هم که حس و جرأت اعتراض ندارند. در این صورت چه باک از این که دسته جمعی برانیم یا از پیادهرو عبور نماییم. یا چهار نفر در یک گوشه و حتی غالباً در وسط سوارهرو بایستیم و باز با یک دیگر درد دلکنان مزاحم عبور و مرور دیگران بشویم. زن بدبخت چادر نمازی از پیادهرو حرکت میکند. ناگهان گوشه چادر نمازش به دوشاخه چرخ یک پیاده که آن را در دست گرفته و از میان پیادهرو عبور میکند گیر کرده و اگر کهنه است «شِری» هم پاره میشود. زن بیچاره هر چه جیغ بزند، نفرین بکند، آقای چرخسوار با کمال متانت، قدری خنده و مسخرگی تحویل او میدهد.
چند روز قبل در خیابان عریض شاپور ]بهشتی و کاشانی[ دوچرخهسواری از وسط خیابان عبور میکرد، شوفر سواری بوق زد تا او به دست خود برود. اعتنا نکرد. شوفر دوباره و سه باره بوق زد. باز هم اعتنا نکرد. شوفر هم لج کرد و از طرف راست به سوی چرخ او، اتومبیل را راندن گرفت. چرخی قدری به طرف دست چپ رفت. شوفر نیز اتومبیل خود را به طرف او راند تا بالاخره چرخی را مجبور کرد که کنار جوی و نزدیک پیادهرو متوقف بکند. چرخی به شوفر اعتراض کرد که چرا این طور میکنی؟ شوفر هم به او اعتراض کرد که چرا از وسط میرانی و به من راه عبور نمیدهی؟ حالا که اینجا شهر «هِرت» است و شما چرخیها هر طور میل دارید میرانید، ما شوفرها چرا به دلخواه خودمان نرانیم؟
در این شهر کمتر روزی است که چند نفر چرخسوار با اتومبیل یا درشکه یا پیاده تصادم نکنند و حادثهای رخ ندهد. همین چند روز قبل بود که پسر آقای فاطمی، رئیس ثبت، را چرخسواری زیر گرفته و پای طفل بدبخت شاگرد مدرسه را خرد کرد و خانه نشین و بستری کرد. این طفل چون فرزند آقای فاطمی بود فوراً وسایل معالجه و بستن پایش فراهم گردیده و انشاءالله از خطر خرابی پا هم خواهد جست، ولی اگر طفلِ کاسب بدبختی بود، اگر طفلِ یتیمی بود، اگر طفلِ کارمند جزئی یا آموزگاری بود که حقوق و درآمدش کفاف معاش خاندان او را نمیداد، آیا وسیله معالجه اش از چه راه فراهم میشد؟
سابقاً میگفتند سواری اسب ایجاد هیمنه و هیبتی در شخص سوار میکند، حالا باید گفت دوچرخهسواری هم ایجاد یک روح عَرقهگی،]اوباشیگری[ لوسی و لودگی در شخص دوچرخهسوار میکند. وگرنه چرا باید هر کس سوار دوچرخهای میشود، این گونه پشت پا به تمامی مقررات و حتی اصول ادب و نزاکت بزند؟چاره کار این عده افسار گسیخته، این افراد لوس و بیادب غیر از این نیست که با چماق قانون ادب بشوند. چاره کار آنها تنها همین است که همه روزه و به مجردی که یک قدم به خطا رفتند و از حدی که قانون عبور و مرور برای آنها مقرر داشته، خارج شدند، باید حتماً جلب و جریمه و حتی با سه دفعه جریمه محروم از چرخسواری بشوند.
عملی که شهربانی اصفهان کرده است، و دادگاه سیاری که با یک قاضی جوان و لایق راه انداخته، یک عمل مثبت و مفیدی است، ولی به شرطی که رحم نکنند. عاطفه به خرج ندهند و در اخذ جریمه کوتاهی ننمایند. ضمناً این نکته را هم یادآور میشویم که شهرداری باید با تمام تلاش سعی کند مالیات دوچرخه را دریافت کند و حتی بر میزان عوارض آن بیفزاید تا هر بچه نابالغ هم هوس نکند یک دوچرخه تهیه و مانع عبور و مرور زن و مرد و سوار و پیاده بشود».
(روزنامه اصفهان، شهریور 1329)
عبدالمهدی رجائی
گروه تاریخ