امیر کبیر و دارالفنون چگونه شکل گرفتند؟ برای حل این مسئله ،با پرسشی بسیار ساده شروع میکنم: مردمی که مسائل سیاسی روز خود را نمیتوانند به درستی درک کنند و نمیتوانند داوریهای اخلاقی، ارزشی و فنی دقیقی از مسائل سیاسی روز خود داشته باشند، چطور ممکن است به سادگی بتوانند مسائل تاریخی را درک کنند؟ مگر تاریخ سیاسی همان مسائل سیاسی روز نیست که دچار گذشت زمان شده است؟ مسائل سیاسی امروز ما ــ که هنوز به تاریخ تبدیل نشده است ــ چند دهۀ دیگر میشود «تاریخ سیاسی». ما و اطرافیانمان در درک مسائل سیاسی روز چقدر تواناییم؟ حال چرا باید تصور کنیم تاریخ سیاسی صد یا دویست سال پیش را به سادگی میفهمیم؟ آنچه باعث میشود متوهمانه گمان کنیم تاریخ و شخصیتهایش را فهمیدهایم این است که ناخواسته درون الگوی «معمای چو حل گشت آسان شود» سیر میکنیم. گذشته پیش روی ماست و مانند معمایی حلشده این توهم را به ما تلقین میکند که به حقایق پی بردهایم. بسط این بحث تاریخاندیشانه را بگذارم برای مجالی دیگر و آن را مقدمهای میگیرم برای ادامۀ بحث دربارۀ خاستگاههای فکری و شخصیتی امیرکبیر که چند شب پیش قدری دربارهاش سخن گفتیم.
تا اینجا اشاره شد که یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری شخصیت امیرکبیر سفر یازدهماههاش در جوانی به روسیه در قالب یک هیئت سیاسی بلندپایه بود. میرزا مصطفی افشار از اعضای هیئت ایرانی در این سفر گزارش بسیار جذابی از این سفر نوشته است .او در این کتاب شرح میدهد که هیئت ایرانی از اماکن علمی و فنی، یعنی مدارس و دانشگاهها و کارخانههای روسیه، دیدن میکند. گوشههایی از این دیدهها را مرور کنم:
هیئت ایرانی در قفقاز از یک کارخانۀ ابریشم[بافی] دیدن میکند که دو دستگاه دارد: یکی برای پختن پیلۀ ابریشم و واکردن آن و دومی دستگاه «نقادی ابریشم». در شهری به نام «طول» (که منظور شهر «تولا» است) با کارخانههای متعدد روبرو میشوند که با نیروی بخار کار میکند. نویسنده میگوید: «کاشکی دولت علیّۀ ایران چند نفر از جوانان کاردیده برای تعلیم به این کارخانهها میفرستاد که به خرج کم در زمان اندک تحصیل انواع صنایع میکرد.»
در مسکو از «مدرسۀ علوم» دیدن میکنند و نویسنده با حیرت از جانوران و جنینهای انسان در شیشهها یا از حیوانات تاکسیدرمیشده سخن میگوید: «از حشراتالارض آنچه در ولایات بعیده [= دور] به هم میرسد [= وجود دارد] تحصیل نموده در شیشهها ضبطند. مثلاً مار و عقرب و رطیل در ولایات روس به هم نمیرسد [= وجود ندارد]… درس تشریح نیز در این مدرسه گفته میشود و اعضای تشریحشدۀ چند نفر آدم در آنجا ملاحظه شد…»
هیئت ایرانی دو ماه در پترزبورگ بود هر روز از کارخانه و مدرسهای دیدن کرد. نویسنده رمز این پیشرفت را در «علم» یافته است و خاستگاه پیشرفتهای روسیه را هم همین میداند. او علم را (که منظورش کاملاً علم مدرن غربی است) بسیار میستاید و مینویسد: «علم است که منافع و مضار مملکت از حیث تجارت و غیره و طریق جلب و دفع آن را تشخیص میدهد و به آن واسطه رونق ولایت و ثروت اهل مملکت روزبروز افزایش میپذیرد. نمونۀ این اجمال تفصیل احوال پطر بزرگ است که به واسطۀ علمی که خود به اوضاع به هم رسانید، اولاً از دولتهای دیگر نوکرهای صاحب علم به خدمت خود دعوت کرد و در اندک زمانی میان اهل ولایت خود منتشر نمود. بالفعل طایفهای که مثال وحوش و بهایم بودند [ یعنی مردم روس] در مدت یکصدوبیستواندی سال مجموعۀ فنون و صنایع گشته… نظام و استحکام دائمی یافته و یوماً فیوماً در ترقی و تزاید است.» و در جایی دیگر باز یادآوری میکند: «پطر کبیر استعداد به هم رسانیده از فرانسه و نَمسه [= اتریش] معلمها آورده، بنای مدارس گذاشت… و چنین… اقسام علوم و فنون و صنایع و حِرف در مملکت روس به عمل آمده است».
نویسنده نتیجه میگیرد: «میتوان از ارباب علوم فرنگ چند نفر را به ایران آورد» تا ما نیز «علوم فرنگ را از معلمین فرنگ» یاد بگیریم. نویسنده، یعنی میرزا مصطفی افشار، فواید این آموزش را برمیشمرد و میگوید: «در این صورت برای دولت، چه از سپاهی و چه از اهل قلم، خدمتکارهای کامل و قابل به هم میرسد که به اوضاع عالم بر سبیل تفصیل عالِم و آگاه باشند. سپاهی را مانند سپاه سایر دولتها نظم و ترتیب دهند، امور مُلکیه را چون سایر ممالک منتظم دارند. از حسن تدبیر ایشان روزبروز بر رونق و آبادی مملکت میافزاید.»
تأسیس دارالفنون در واقع اجرای همین ایده بود که بیست سال بعد اجرا شد…
نویسنده مهدی تدینی
گروه گزارش