“آژنگ نیوز”: وضع مدارس ایران در آغاز جنگ جهانگیر اول مظهر و نشانه فرهنگ جدید بود.در این زمان تهران منحصر بود به یک مدرسه امریکائی که زبان انگلیسی و تربیت اجتماعی به جوانان می آموخت و دو مدرسه سن لوئی و الیانس که تنها زبان فرانسه را بشاگردان یاد میدادند و سه باب مدرسه متوسطه بنام دارالفنون و علمیه و سیاسی که در مدرسه اخیر علاوه بر برنامه متوسطه ، علوم سیاسی متداول آن روز را هم درس میداد و همان مدرسه بعدها هسته مرکزی دانشکده حقوق امروزی قرار گرفت.البته معدودی مدرسه ابتدائی ناقص پسران و دختران اعانه بگیر و ملی هم بود که کم و بیش شاگردانی برای آن مدارس متوسطه آماده میکردند ولی بیشتر فرزندان اعیان و اشراف بمدرسه سن لوتى که مذهبی بود و آزادی و تعطیلات بیشتر از دیگر مدرسه ها داشت، و فرزندان خانواده های متوسط بیشتر بهمدارس دارالفنون و علمیه میرفتند ولی داوطلبان خدمت در وزارت خارجه بمدرسه سیاسی متوجه و فرزندان طبقه سوم نوعا از تحصیل (متوسطه) محروم و بی نصیب بودند !!!
در سالهای جنگ ، مدارس خارجی رونق به سزائی یافت و اولیاء آنهادر سایه قدرت و زور و پول از ضعف وزارت فرهنگ استفاده کرده و برنامه مخصوص و مورد نظر خود را که بیشتر جنبه مذهبی و خارجی داشت اجرا میکردند!


تا آنکه رجال علم و ادب واعیان و اشراف مولود مشروطه ملی ایران ، حس کردند که فرزندان آنها جز چند کلمه زبان و اصطلاح خارجی ، از معلومات فارسی و عربی و ادبیات ایران بکلی بی بهره و عقب افتاده اند ! و از اولیاء مدارس مذکور خواستند که برنامه فارسی و عربی را اصلاح و توسعه دهند از این رو مقدم بر دیگران مدرسه سن لوئی که سابقه ارتباط با رجال علم و سیاست ایران بیشتر داشت کلاس ششم خود رامخصوص عربی قرارداد و یک نفر از سخنوران و آزادی خواهان که هم مدیر مدرسه ملی بود و هم در جرگه متجددین و روزنامه نویسان و در میان ناطقین مشروطه خواه موقعیتی و نفوذی داشت بمعلمی آن کلاس دعوت شد .اما متاسفانه طولی نکشید که آقازاده ها که از هیبت و تکبر و قدرت غالی آن استاد بستوه آمده بودند بنابر اغتشاش و هرج و مرج در کلاس گذاشتند بطوری که مدیر مدرسه بنام (پردلتای) که کشیش خوش بیان و مقتدری بود از عهده اسکات و اقناع شاگردان برنیامد و تغییر رفتار استادهم با همه اشکالی که داشت موثر نیفتاد.
ناچار استاد استعفا و دست تصادف و اتفاق قرعه بنام من زد که با قرار داد هفته ای ده ساعت درس عربی، جانشین آن استاد شدم و روز اول که در کلاس از طرف مدیر با بیانی رسا و موثر معرفی شدم .شاگردان هم به من خیره شده و ورانداز میکردند که تا چه حد نیروی مقاومت در برابر شیطنت آنها دارم !!!
منهم چاره جز مسالمت و نمایش حسن تعلیم و جز ملایمت رفتار نداشتم ابتداء دو نفر داوطلب خواستم که برای تجزیه و ترکیب جمله های عربی جلو تخته سیاه بیایند و معلم و شاگرد هر دو آزمایش شوند.
براثر نوشتن چند جمله اخلاقی عربی و نشان دادن راه آموختن صرف عربی از راه تجزیه (کلمات) محل که برای مدرسه حقوق داده شد که گویا برنامه و بودجه مدرسه قادر به قبول آن نبود.
اقدام دیگر هم تاسیس مدرسه متوسطه سیروس بود. نا گفته نماند که در آن تاریخ دو نفر از معلمین ایرانی که در آنجا فرانسه درس میدادند نیز از جهت حقوق ناراضی بودند .
این بود که در تعطیل تابستان آن سال هر سه نفر متحد و هم عهد شده و با مرحوم مصطفی قلی (نیر السلطان) . نوایی که از اعیان و اشراف ولی معارف دوست و آزادی خواه بود و چندین نفر از فرزندان و خویشان و بستگان او در آن مدرسه بودند . قرارداد کردیم که ایشان سرمایه مادی تاسیس مدرسه متوسطه جدیدی بما بدهند و ما سه نفر هم مجانا والبته تا مدتی سرمایه معنوی یعنی تدریس آنرا بعهده بگیریم . در نتیجه این اتحاد، مدرسه نه کلاسی ابتدائی و متوسطه که در قسمت فرانسه آن همان برنامه مدرسه سن لوئی بود بعلاوه قسمت فارسی و عربی کامل و ریاضی مفصل هم یکی از خویشان آن مرحوم به جمع چهار نفری ما علاوه شده بود مدت دو سال ادامه دادیم و دررقابت با آن مدرسه که شاگرد شبانه روزی داشت؛تلاش کردیم .
بنابراین ما هم قسمت شبانه روزی دایر کردیم . و در حدود ۲۰ نفر شاگرد شبانه روزی داشتیم که با برنامه صحیح و غذای مرتب و یکی از ماها بنوبت . سرپرستی آنرا داشتیم و مدتی هم آقایان سعید نفیسی و محمود بدر و محمود صلاحی هم مجانا در آنجا درس می دادند.
و آموختن نحو عربی از راه ترکیب بندی جمله ها نظر شاگردان را که . در حدود سی نفر بودند جلب کردم و چند نفر آنها از من من تر و بیشتر آنها هم آقازاده بودند که وقتی از روی دفتر شناختم معلوم شد فرزند وزراء وسفراء و شام زادگان و ملاکین هستند که پدران آنها را کم و بیش میشناختم و بعض آنها هم مرا میشناختند !!
خلاصه در سایه جد و جهد و کوشش و فروتنی و ادب در همان جله همه آنها رام وساکت ومطیع شدند و از آن پس مدتی که بتدریس اشتغال داشتم اغلب مدیر مدرسه پشت دیوار کلاس مراقب و متوجه حرکات شاگردان و طرز تدریس و سئوالات من بود و در نتیجه حقوق من زیاد شد و اظهار رضایت شاگردان و مدرسه سبب شد که برای سال بعد از طرف من پیشنهادهایی راجع به اضافه ساعت درسها و اضافه کردن تعداد دانش آموزان ارایه شد.
منبع:خاطرات حبیب الله آموزگار سناتور و وزیر فرهنگ دهه ۲۰ خورشیدی
گروه تاریخ