“آژنگ نیوز”:مشکل دولت دکتر مصدق؛ بکارگیری اقوامش بود.ابتهاج این موضوع را یکی از مشکلات سیاستهای دکتر مصدق میداند و در کتاب خاطراتش می نویسد:چند سال بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ سرلشگر تقی ریاحی که هنگام نخست وزیری مصدق رئیس ستاد ارتش و از طرفداران او بود شرحی در مورد خصوصیات او و وقایع آن زمان برایم تعریف کرد که بعدا بنا به درخواست من ان مطالب را با علم به این که در خاطرات من چاپ خواهد شد طی نامه ای از پاریس برایم فرستاد که در اینجا نقل میشود.

مصدق به دو چیز خیلی عقیده داشت که مبنای انتخاب همکارانش بود یکی درستی اشخاص بود و دیگری عقیده ای که در نتیجه مشورت با اشخاص مختلف نسبت به افراد پیدا کرده بود. ظاهراً این دو پرنسیب هر دو بنظر صحیح میآید ولی در مورد مصدق هر دو نتایج غلط میداد. چون اولاً اشخاص درستی که انتخاب میکرد عموماً بیعرضه بودند. ثانیاً چون مصدق شخصاً قوه تشخیصش خیلی ضعیف بود و بحرف این و آن گوش میکرد اغلب نتیجه انتخابش درست نبود.

مصدق با هوش نبود و سیاستمدار بسیار ضعیفی بود از مدرسه قدیم سیاست بود و در سیاست بجای این که فکر کند و راه صحیح برای هر کاری پیدا کند مسائل را با تردستی میخواست حل کند و اغلب نیز بدون فکر تصمیم میگرفت من خودم موارد زیادی از این رویه دارم. مصدق خویشانش را زیاده برحد دوست داشت. در این باره مثالهای متعددی دارم.

 دریادار دفتری که فرمانده نیروی دریائی جنوب بود دزدی کرده بود من یک کمیسیون از نفر سرهنگ صحیح العمل به جنوب فرستادم و دزدی دفتری ثابت شد. روزی که گزارش این امر را به مصدق دادم رنگ و رویش سرخ شد و استنباط کردم که میخواهد این عمل را ماست مالی کند و با مهنا راجع به این موضوع صحبت کرده بود.

مصدق - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

من در مدت کوتاهی که در آبادان رئیس پالایشگاه بودم همواره به همکارانم تاکید میکردم که ما عیناً باید انگلیسیها را سرمشق خود قرار دهیم و در هر کاری مثل آنها عمل کنیم مصدق سهام السلطان بیات را برای ریاست هیأت مدیره فرستاد روز اولی که بیات به آبادان آمد یکی از اطباء که قبل از من منزلی بالاتر از گریدش خواسته بود تملقش را گفته بود و آن منزل را به او داده بود. من به بیات تلفن کردم که اجاره دادن منازل با رئیس پالایشگاه است نه با رئیس هیأت مدیره و باید دستور دهید این منزل را پس بدهد. قبول نکرد و من همانروز استعفاء کردم و به تهران برگشتم و مورد بیمهری مصدق قرار گرفتم.

 این مورد اهمیت بسیار دارد چون مسلماً دلیل اصلی سقوط مصدق شد و بهمین دلیل من اینجا تمام جوانب کار را تشریح مینمایم اطلاع دارید که «کرمیت روزولت تمام حسابش روی کودتای سرهنگ نصیری بود و مقدمات کار اینطور فراهم شده بود که افراد گارد سلطنتی در مرحله اول به منزل من آمده و مرا دستگیر کرده سپس خود نصیری مصدق را گرفته و هر دوی ما را به زندان بیاندازند و به شاه که در رامسر بود اطلاع دهند که او با راحتی خیال به تهران بیاید و زاهدی به عنوان نخست وزیر کارها را خاتمه دهد ولی حسابشان غلط درآمد و من چون از جریان توطئه های گارد اطلاع پیدا کرده بودم شام را با مهندس زیرک زاده و مهندسحقشناس خوردم و به ستاد ارتش رفتم که حتی دوستان من تعجب کرده بودند که چطور من به ستاد میر وم افراد گارد ریختند منزل من و حتى مثل قشون چنگیز کارد و چنگال و وسائل سبک را به غارت بردند و دو نفر از دوستان مرا دستگیر کردند و توی کامیونهای افراد گارد با کشیدن پتو روی سرشان با خود بردند در همان موقع منزل دکتر فاطمی رفته او را نیز دستگیر .کردند ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب نصیری به بهانۀ دادن فرمان شاه به منزل مصدق میرود که افسران مامور منزل مصدق فورا به من اطلاع دادند. نصیری که آمد از او سئوال کردم  ساعت ۱/۵ بعد از نیمه شب منزل مصدق چکار داشتید؟ جواب داد برای رسانیدن فرمان شاه رفته بودم گفتم نمیشد روز این فرمان را برسانید؟ ساکت ماند

گفتم بروید خودتان را به دژبانی معرفی کنید به کامیونهایی که زیرک زاده و حقشناس و فاطمی را آورده بودند دستور دادم پس از آنکه هر یک را به منزلشان بردند به سربازخانه هایشان بروند.

همان شب گارد شاهنشاهی را که ده هزار نفر افراد داشت خلع سلاح کردم .حالا به اصل موضوع. پس از شکست کودتای ،نصیری کرمیت روزولت تصمیم میگیرد که بلکه بوسیله پول عمل کند به روایتی روز ۲۸ مرداد ده میلیون دلار خرج میکنند که وجوه عمده بصورت دلار بین ایادیشان تقسیم میشود.

کی باید این پولها را تقسیم کند؟ برای این کار سرتیپ محمد دفتری به میدان میآید که آتوی بزرگش نسبت نزدیک داشتن با مصدق است. زاهدی که هنوز در اختفا به سر میبرد حکم ریاست شهربانی او را صادر میکند و او نزد مصدق میرود و یک کمدی بازی میکند کلاهش را زمین میزند که قربان مملکت دارد از بین میرود حضرتعالى دستور بفرمائید من رئیس شهربانی شوم تا نظم را برقرار کنم .مصدق هم روی اعتمادی که به قوم و خویشش دارد تلفن میکند به من که آقا حکم ریاست شهربانی سرتیپ دفتری را صادر کنید. تلفنش را همه حاضرین در اتاقش میشنوند همینطور جواب مرا که به او گفتم بنده هیچ اعتمادی به دفتری ندارم از او اصرار و از من انکار بالاخره به مصدق گفتم در صورتی که میخواهید دفتری رئیس شهربانی بشود حکم او را وزیر کشور آقای دکتر صدیقی باید صادر کند گفت نخیر من اصرار دارم که حکم را خودتان صادر کنید. در مقابل این اصرار من با اکراه حکم را نوشتم و دفتری از دفتر من با داشتن دو حکم ریاست شهربانی خارج شد یک ساعت بعد همۀ اتومبیلهای شهربانی با عکس شاه به گردش در شهر مشغول شدند و پاسبانهائی را که افراد نظامی دستگیر میکردند هر یک بسته ای اسکناس نو در جیب داشتند بدین ترتیب عامل اصلی کودتای روز ۲۸ مرداد سرتیپ دفتری بود و حال آنکه کرمیت روزولت مأیوس شده بود و پولهائی که تقسیم کرد آخرین تیر تر کشش بود.

روز ٢۴ تیر سال قبل که شاه فرمان عزل مصدق را صادر کرد و قوام را به نخست وزیری گمارد مصدق از فرمان شاه اطاعت کرد ولی چه شد که فرمان عزلش را که نصیری آورده بود نادیده گرفت؟ من روز ۲۶ مرداد صبح شش ساعت بعد از کودتای ناموفق نصیری نزد مصدق  رفتم به او گفتم که همۀ رادیوهای خارجی کودتای نیم بند نصیری را شرح داده اند و ضمناً گفته اند که شاه شما را عزل کرده است. گفت نه آقا این فرمان جعل بوده است ولی خود فرمان را به من و به هیچیک از وزراء نشان نداد.

حدود ساعت یازده همان روز مجدداً نزد مصدق رفتم و خبر فرار شاه و ثریا را از رامسر به او دادم و گفتم حالا که شاه از مملکت رفته است وضع چه میشود؟ جواب داد باید کاری کرد که ایشان به ایران مراجعت کند.

منبع جلد اول خاطرات ابوالحسن ابتهاج

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *