“آژنگ نیوز”:در مورد اصل و نسب عبید زاکانی ؛اکثر تذکره نویسان زادگاه مولانا نظام الدین عبید را از قریه ،زاکان از توابع قزوین میدانند. آذر بیگدلی می نویسد: «عبید اصلش از زاکان از اعمال قزوین که معدن زاج است. فاضلی عظیم الشان بوده است.» آذر بیگدلی فکر کرده که زاکان تحریف شده زاج کان است. ولی حمدالله مستوفی که کتاب تاریخ گزیده خود را در سال ۷۳۰ ه. ق نوشته درباره عبید عقیده دیگری دارد و آن اینکه او از قبیله زاکانیان است که اصلشان از عرب بنی خفاجه بوده است و آنها دو شعبه بوده اند که یکی به عالمی واهل حدیث بودن منسوب و دیگری ارباب صدور و از ایشان عبید زاکانی را نام میبرد که اشعار خوب و رسائل بی نظیر دارد.
تاریخ تولد عبید در جایی ذکر نشده ولی تاریخ وفاتش را میانه سالهای ۷۷۲ و ۷۷۱ ه.ق دانسته اند و قدر مسلم اینست که عبید تا سال ۷۶۸ ه. ق. زنده بوده است و این از شعری که او در آن شاه شجاع از سلسله آل مظفر را مدح کرده و او را به فتح اصفهان تهنیت گفته ، بر می آید چون شاه شجاع اصفهان را در ۱۷ ذی الحجه ٧۶٨ هـ. ق از دست برادرش محمود بدر آورد. آن شعر اینست
:
صبا وعید و رخ یار و روزگار شباب
خروش چنگ ولب زنده رود و جام شراب
نوید فتح صفاهان و مژده اقبال
نشان بخت بلند و امیر فتح الباب

عبید - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ


عبید در آغاز زندگی تا حوالی سال ٧۴۶ ه.ق. درعراق عرب میزیسته وبعدها وقتیکه اوضاع و احوال دگرگون میشود به شیراز رو میکند و بیشتر تحصیل علوم و فنون را در این شهر بیایان میرساند. در عهد عبید شاعران بزرگی چون حافظ و خواجوی کرمانی و سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی و ناصر بخاری و غیره زندگی می کرده اند. مطایبه یی هست که در آخرین لحظات زندگی عبید به بچه هایش دوپسر و یک دختر بهریک در خفا گفته بوده که بعد از مرگ او بفلان جا برود و گنجی را که او در آنجا پنهان کرده است صاحب شود. زمانیکه عبید لبیک حق را اجابت میگوید هر یک از فرزندان بسر وقت گنج در موعد مقرر می روند و با همدیگر روبرو میشوند و راز برملا میگردد که پدرشان بهمه آنها این موضوع را گفته بوده منتهى در خفا بالاخره زمین را میکنند و صندوقی بدست آورده و از توی آن یک صندوق دیگر در آورده و از توی آنهم صندوق کوچک ،دیگری و وقتیکه آخرین صندوقچه را باز میکنند کاغذی بدست میآورند که رویش نوشته شده بوده

خدا داند و من دانم و توهم دانی
که یک فلوس ندارد عبید زاکانی
عبید با آنکه به دربار اشخاصی چون شاه شیخ ابواسحق اینجو و سلطان اویس ایلکانی و شاه شجاع مظفری انتساب داشته ولی با علو همت و عزت نفسی که او دارا بوده همیشه از ضیق مادی و تنگدستی در عذاب بوده است. در دیوانش اشعاری وجود دارد که حاکی از مقروض بودن و ناراحتیهای مادی زندگی اوست.
مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض
هریک بکار و باری و من مبتلای قرض
فرض خدا و قرض خلایق بگردنم
آیا ادای فرض کنم یا ادای قرض ؟
ویا:

ای آقچه گرد روی کانی
ای بیتو حرام زندگانی
ای راحت جان و قوت دل
ای مایه عیش و کامرانی
تا کی باشد عبید بی تو
تن داده به عجز و ناتوانی ؟

نوشته یعقوب آژند

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *