“آژنگ نیوز”:زندگی پس از مرگ به روایت زن ۵۰ ساله اسپانیایی اینگونه است که وی می گوید:من برای ۲۴ دقیقه مردم – من در مورد زندگی پس از مرگ بدبین بودم، اما اکنون “آن طرف” را دیدم که مرا تغییر داده است.زن ۵۰ ساله‌ای که به مدت ۲۴ دقیقه در حین رسیدن به مدرسه جان خود را از دست داد، آنچه را که در آن سوی مدرسه دیده و احساس کرده ، آشکار کرده است. تسا رومرو، کتابی در مورد تجربه غم انگیز خود نوشته است، او می گوید این مصیبت باعث شده دیگر از مرگ نترسد. این جامعه شناس که در جنوب اسپانیا زندگی می کند، دخترانش را به مدرسه می رساندکه مشکوک به ایست قلبی ناگهانی شد.

اسپانیایی۱ - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

خانم رومرو در کتاب خود با عنوان “۲۴ دقیقه در طرف دیگر: زندگی بدون ترس از مرگ” می نویسد:پس از ۲۴دقیقه به آمبولانس رسید و اضافه کرد که بعداً توسط پزشکان به او گفته شد که قلبش برای تمام مدت از کار افتاده است. او افزود که پزشکان در مورد آنچه اتفاق افتاده مطمئن نیستند: «شنیدم که آنها در مورد … انفارکتوس حاد میوکارد [یک حمله قلبی] و ایست قلبی ناگهانی صحبت می کنند. اما هیچ اتفاق نظری وجود نداشت. ما هرگز نخواهیم دانست که واقعا چه اتفاقی افتاده است. خانم رومرو که در آن زمان با یک بیماری نادر دست و پنجه نرم می کرد، با یادآوری لحظات خود در «آن سوی»، می گوید: «اولین چیزی که احساس کردم آرامش فوق العاده بود. برای اولین بار پس از مدت ها، دیگر هیچ درد جسمی یا احساسی وجود نداشت – رنج تمام شده بود.

من عمیقاً احساس آرامش کردم، گویی وزنه بزرگی از روی من برداشته شده است. یادم می آید که بالای سقف شناور بودم و از بالا به صحنه نگاه می کردم. می‌توانستم رفت‌وآمدهای کلینیک کوچکی را که در آن بودم ببینم – و می‌توانستم دختران جوانم را در اتاق انتظار ببینم. جسدی را دیدم که در آنجا افتاده بود. گیج کننده بود چون از مرده بودنم خبر نداشتم. می دانستم که احساس می کنم زنده، بیدار و هوشیار هستم. اما من نفهمیدم که چرا هیچ کس مرا نمی بیند یا صدایم را نمی شنود. «قبلاً به این نوع پدیده‌ها اعتقاد نداشتم – اما وقتی از خواب بیدار شدم، با اطمینان کامل می‌دانستم که آنچه تجربه کرده‌ام رویا نبوده است. این واقعی بود. همه چیز اطرافم متفاوت بود. احساس بسیار عجیبی داشتم، انگار دنیا از یک فیلتر زمانی عبور کرده است. گویی زمان دیگر به همان شکل کار نمی کرد. همه چیز آهسته تر، متراکم تر و پر از معنا به نظر می رسید. خانم رومرو چندین ماه قبل از تجربه نزدیک به مرگ با بیماری شدید و مشکلات سلامتی دست و پنجه نرم می کرد.

علیرغم تحقیقات متعدد پزشکی، آنها نتوانستند نامی برای وضعیت او بگذارند. تسا گفت: پزشکان نمی‌توانستند دقیقاً تشخیص دهند که من چه مشکلی دارم. آنها انواع و اقسام تست ها را انجام دادند، اما هیچ کدام پاسخ روشنی ندادند. بدن من در حال از کار افتادن بود و آنها نتوانستند دلیل مشخصی پیدا کنند. زمان بسیار ناراحت کننده ای بود زیرا احساس بدتر و بدتری داشتم – و هیچ کس نمی توانست دلیل آن را توضیح دهد. جراحان، متخصصان مغز و اعصاب و دانشمندانی که این نوع پدیده ها را مطالعه می کنند، با من تماس گرفته اند. بسیاری از آنها در مورد چیزی بسیار آشکار موافق هستند – اینکه بیماری من احتمالاً تجلی فیزیکی احساسات من بود. در آن زمان سخت ترین مرحله زندگی ام را پشت سر می گذاشتم. “گاهی اوقات، چیزی که نمی‌توانیم از درون بیرون بیاوریم، توسط بدن بیرون فریاد می‌زند.” این تجربه دیدگاه تسا را ​​در مورد زندگی – و مرگ – به کلی تغییر داده است.

اسپانیایی - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

او افزود: «پیش از این، ترس عمیقی از مرگ احساس می‌کردم. من آن را چیزی تاریک، نامشخص و دردناک می دیدم. «پس از آنچه تجربه کردم، فهمیدم که مرگ یک پایان نیست، بلکه یک گذار است. “مثل عبور از دری به مکانی است که همه چیز در آن معنا پیدا می کند، جایی که عشق و صلح همه چیز را فرا گرفته است. من دیگر از آن نمی ترسم. “برعکس، با دانستن اینکه زندگی فراتر از آنچه می بینیم ادامه می یابد، تنها نیستیم و بی نهایت دوست داریم، آرامش عمیقی احساس می کنم.”

منبع:دیلی میل

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *