“آژنگ نیوز”:ماجرای ۵۳ نفر طراحی و برنامه ریزی سرپاس مختاری رییس شهربانی دوره رضا شاه بود.علی اصغر حکمت ماجرا را چنین روایت میکند:در یکی از روزهای تابستان ۱۳۱۵ سرپاس مختاری رئیس شهربانی کل کشور با تلفون از من تقاضای ملاقات فوری کرد.
نزدیک ظهر همانروز به وزارت معارف آمده و نزد من آمد در حالتی که یک پرونده قطوری در زیر بغل داشت.
بعد از مقدمات عنوان نمود: ۵۳ نفر که بیشتر از فارغ التحصیل های اعزامی دولت به خارجه هستند و به ایران برگشته اند مخفیانه جمعیتی تشکیل داده و به نشر مبادی کمونیزم مشغول بوده اند و افکار مخالف دولت دارند و بالشویک شده اند. پلیس از عملیات آنها آگاه شده و پس از یک سال و نیم بازجویی و تحقیقات مقصر تشخیص داده شده و آنها را خائن به کشور خود دانسته است. این پرونده شامل گزارش های رسمی و استنطاقات آنهاست.
چون پرونده تکمیل شده، مراتب به عرض رسیده امر فرموده اند که من پرونده را به وزیر معارف بدهم تا مطالعه نموده و نظر خود را درباره مجازات آنها گزارش کند. پس از آن پرونده را که متجاوز از ۵۰۰ برگ بود به من تحویل داد و قرار شد که یک هفته فرصت بدهد تا آن را مطالعه کرده و نظر خود را عرض کنم.
در سر هفته مرحوم سرپاس نزد من آمد و نتیجه را سئوال کرد و پرونده را تحویل گرفت.
من گفتم: «آنچه از این پرونده که بدقت خوانده ام و با قوانین و مقررات وزارت معارف تطبیق کردم معلوم شد که در باب محکومیت و اثبات تقصیر و احیاناً مجازات آنها حق اظهار نظر ندارم چرا که آنها دانشجویانی بوده اند که هر یک در این جا کارنامه تحصیلی و کارت درسی دارند و امتحانات خود را مطابق قاعده انجام داده و از مدارس عالیه اروپا بیشتر فرانسه و بعد آلمان و دیگر ممالک پایان نامه گرفته و بایران بازگشته و مردمانی آزاد و مستقل شده و از تحت سلطه و قدرت معارف خارج هستند و بعضی دیگر هم که در ایران بوده و از طبقات مختلفه اجتماع هستند به طریق اولی وزارت معارف از آنها سابقه ندارد و این تقصیراتی که به آنان نسبت داده اند مربوط بزمان بعد از دانش آموزی آنهاست که شخصیت آزاد و مستقلی حاصل کرده اند. باید رسیدگی باحوال و اثبات جرم و تعیین مجازات آنها در محاکم دادگستری انجام گیرد و بموجب قانون وزیر معارف درباره آنها تکلیفی ندارد خواهش کردم عرائض مرا به دولت عرض کنند هر چه امر فرمودند اطاعت خواهد شد.


رئیس شهربانی پرونده را گرفت و چون خواست برود او را بکناری برده باو گفتم :اجازه بدهید که یک مطلب خصوصی و بکلى غیر رسمى بشما عرض کنم و با اطمینان بشرافت و درستی شما آزادانه و صریحاً مطلب خود را .بگویم سرپاس تقاضای بنده را بسمع قبول شنیده و گوش داد من گفتم مطلب من مربوط بوظیفه ما در برابر وفاداری بکشور و وطن و بسبب علاقه ایست که ما هر دو به کشور خود داریم و خداوند متعال شاهد است که در این باره جز صداقت و وظیفه شناسی چیزی محرک من نیست. تکلیف وجدانی خود را در پیشگاه خداوند اداء می.کنم سرپاس آماده شنیدن شد من گفتم
آنچه که برای من در ضمن مطالعه تاریخ سیاسی ممالک جهان ثابت و محقق شده همیشه مراکز قدرت و سلاطین بزرگ و امپرا طورهای مقتدر مراقبت و جلوگیری از مخالفان خود را به پلیس واگذاشته اند و دستگاه پلیسی را محل اعتماد و وثوق خود قرار داده.
اما پلیس یا از ترس و بیم یا برای حفظ موقعیت خود یا بامید جلب خاطر و کسب رضایت آنها از حد طبیعی خود خارج شده و کارها را با چشم دیگری نظر کرده حقیقت را نگفته اند و کاهی را کوه جلوه داده اند از این جهت پیوسته مابین دولت و ملت ایجاد فاصله کرده اند.
چون بتدریج بر تشدید و سخت گیری قوه حاکمه افزوده می شده این فاصله روز بروز زیادتر و عمیق تر شده و بشکاف و جدائی بزرگی منتهی شده و بالاخره اوضاع سیاسی را در کشور بضرر پادشاهان رسانیده و انقلابات و شورشها در ممالک دنیا بظهور رسیده که منجر بسقوط امپراطورهای بزرگ شده است.
اکنون اگر نسبت باین ۵٣ نفر متهم به خرابکاری از حق واقع تجاوز کنیم و قضیه را بزرگ جلوه دهیم بی گناهی را گناهکار نمائیم و یا از جرم کوچکی جنایت بزرگی بسازیم بر خلاف وظیفه وفاداری و صمیمیت ملک و ملت خود رفتار کرده ایم و خودمان باعث و مسبب انقلاب و آشفتگی افکار و توسعه سرکشی و طغیان شده ایم. نظر بتاریخ کنید که اگر پلیس فرانسه در اواخر عهد سلاطین بوربن و لوئی ها شدت عمل بکار نمیبرد و از کمال قساوت مردم آن کشور را در زیر فشار نمی گذاشت هر آینه انقلاب تاریخی فرانسه که عالم را منقلب ساخت روی نمیداد.
از تاریخ بگذریم ما در عمر خودمان ناظر و شاهد سقوط و زوال دو رژیم بسیار بزرگ بودیم که بخوبی از آن خبر داریم یکی دولت تزارهای روسیه در پطرزبورغ و دیگری دربار خلفای عثمانی در استانبول بطور قطع ثابت شده که عامل مهم زوال آنها متصدیان ادارات استحفاظی و امنیتی بوده اند که عاقبت کار هر دو رژیم به نتایج مرگ بار انجامید.
آقای رئیس شهربانی اجازه دهید برای شما یک حکایت و واقعه تاریخی حقیقی را عرض کنم که هم درس عبرت است و هم باعث تفریح در کتاب تاریخ انقراض خلافت عثمانی خوانده ام که دستگاه پلیس در زمان سلطنت عبدالحمید خان دوم بقدری شدید العمل بود که از فرط خوش خدمتی کارهای عجیب میکردند از جمله حکایت یک جوان محصل ارمنی را که حقیقتاً واقع شده بود ذکر میکند.
این جوان در موقع ورود باستانبول محل تحقیق و تفتیش مأمورین پلیس قرار گرفت یکی از کارشناسان کتابهای درسی او را بازجوئی میکرد اتفاقاً یک کتاب شیمی بدست او رسید چون آنرا باز کرد در سر صفحه ای این فورمول شیمیائی معروف آب به چشم او آمد که عبارت است از H2O یعنی دو جزء هیدروژن و یک جزء اکسیژن این فورمول جلب نظر آقای کارشناس را کرده و از فرط سوءظن آنرا رمز و علامت سوء قصد نسبت بجان سلطان دانست زیرا H2 را حمید دوم و ه یا صفر را علامت نابودی تصور کرد و درباره جوان بیچاره بدگمان شده او را متهم به سوءقصد کرده بحبس انداختند.
مختاری فطرتاً آدم نجیب و سلیم النفسی بود در برابر سخنان من متفکر شد و گفت ولی آنها بجرم خود اعتراف کرده اند و دولت باید آنها را مجازات کند والارشته انتظامات گسیخته خواهد شد.
گفتم آقای رئیس فکر نمیکنید در میان این عده یک یا چند نفر بیگناه باشند و یا در اثر جوانی و نادانی فریب خورده باشند؟ فکر نمیکنید که آنها هر کدام عائله و خانواده دارند و در حقیقت جمع کثیری از بستگان آنها آزرده خاطر میشوند و با این عمل بر عده مخالفین خواهیم افزود.
بالاخره بعد از ساعتی که صحبت ما ادامه داشت پرونده را گرفته وداع کرده و رفت دیگر من از آن کار اطلاع حاصل نکردم بعدها افواها شنیدم که پرونده را بوزیر عدلیه وقت رجوع کرده اند و او برای محاکمه آنها دادگاهی تشکیل داده است
…
در یکی از روزهای بهار ۱۳۱۶ بار دیگر با مرحوم مختاری مصادف شدم و آن روزی بود که نمایشگاه مفصل و باشکوهی از امتعه و کالاهای وطنی را ادارات کل تجارت و صناعت و فلاحت در عمارت روبروی سر در میدان مشق ترتیب داده بودند.
در آنجا اتفاقاً سرپاس مختاری را ملاقات کردم جایی که ایستاده بودیم در غرفه فرآورده های کشاورزی ایران بود و ما از فاصله چند متر دورتر ایستاده بودیم او آهسته بمن گفت فلانی: خبر داری که محاکمه آن ۵٣ نفر تمام شد و بحبسهای مختلف محکوم شده اند؟ من گفتم آخر عرایض صادقانه مرا نشنیدید و این جوانها را بدبخت کردید مختاری از این سخن وحشت کرده و با یک حالت الحاح و التماس دست برده دامن مرا گرفت و :گفت شما را بخدا این حرفها را نزنید و ما و خودتان را در زحمت نیاندازید! دیگر من از پیش آمد و احوال آنها مطلع نشدم مگر در مهر ماه ۱۳۲۰ که بعد از وقایع شوم شهریور اوضاع تغییر کرد و من در کابینه مرحوم فروغی عضو بودم که در آن وقت همه زندانیان سیاسی را عفو کرده و همه را آزاد ساختند.
منبع:خاطرات علی اصغر حکمت در سالنامه دنیا
گروه تاریخ