“آژنگ نیوز”:وسایل زندگی مردم در خانه ها دوره قاجار چه بود؟عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من در این خصوص می نویسد:درست است که ایرانیها در این دوره همگی روی زمین مینشستند ولی زمین اطاق آنها از این فرشها و دشکها داشته و بسیار تمیز بوده است. زیرا هیچوقت و هیچکس با کفش قدم روی فرش اطاق نمی گذاشت کفش در کفش کن کنده میشد و با جورابهایی که چون کفشها را میکندند پاکیزه و تمیز روی پاهای شسته پوشیده بودند با طاق وارد میشدند.

پست ترین نوکرها رعایت پاکیزگی پا و جوراب را داشتند و بهمین جهت جورابهای سفید پا میکردند که چر کی آن خیلی زود ظاهر شود ، جوراب رنگی رسم نبود . گذاشتن میز در اطاقها معمول ،نبود طاقچه ها کار میز را میکرد در این طاقچه ها طاقچه پوشهائی متناسب با دارائی صاحب خانه از چلوار ذرعی ده پانزده شاهی تا مخمل و اطلس و تافته و ترمه کشمیری و گاهی مروارید دوز یا ماه و ستاره هایی از طلا و نقره یا هسته آلوبالوی نقره دوزی مزین بود توی این طاقچه ها لاله های پایه بلور و شمعدانها با مردنگی و لاله های فنری با کاسه لاله و حقه های سرپوش دار ، آجیل خوری و تنگها و گیلاسهای مرصع و ساده شربت خوری و تنگهای آب لیموخوری و ظرفهای بلور پایه دار میوه خوری و فنجان و نعلبکیهای چایخوری و آئینه قاب برنجی و نقره و طلا و سایر لوازم زینتی زندگی با طرز خاصی که از حیث جور کردن بزرگی و کوچکی و تناسب الوان خالی از سلیقه نبود چیده شده و گاهی گذشته از طاقچه ها رفها هم بهمین طورها مزین گشته بود.

وسایل خانه - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

این ظرفهای رنگارنگ بزرگ و کوچک و باصطلاح در وطاقچه ،اطاق چشم را محظوظ میکرد. اینها تزئینات اطاق اندرون بود و اطاقهای بیرونی از حیث در و طاقچه جز یک تنگ روئی و یک کاسه بشقاب آبخوری و چند دانه لاله فنری و گاهی چهلچراغ و دیوار کوب بلور اثاث دیگری نداشت. در اندرون هیچ سوزاندن بخاری معمول ،نبود چنانکه در بیرونی هیچکس کرسی نمیگذاشت.

در اندرون هیچ سوزاندن بخاری معمول ،نبود چنانکه در بیرونی هیچکس کرسی نمیگذاشت راجع باسباب کرسی چون همان است که بود چیزی ندارم بنویسم. فقط در آن دوره ملافه سفید نه در لحاف رو رسم بود نه در لحاف کرسی لحاف همینکه قدری فرسوده میشد ازروی آقا و خانمها بروی خدمتکار و نوکرها منتقل شده و اقلا هر نفری در هر سال یک لحاف عوض میکرد رویۀ لحافهای رو در زمستان ترمه یا مخمل یا دارائی یزدی و در تابستان قلمکار بود در آنوقت عقلشان نمیرسید که ممکن است یک لحاف با عوض کردن ملافه شریک عمرانسان شود .

این لحافهای کهنه هم بالاخره نصیب فقرا میشد فقط اگر رویه لحاف قیمتی بود هر چندی یکبار آستر آن را عوض میکردند هر سال در پائیز در هر خانه ای بیش و کم لحاف دوزی داشتند زیرا گذشته از اهل خانه برای مهمانها هم باید لحاف حاضر داشته باشند.

در هر خانه اعیانی یک بالاخانه یا زیر زمین به رختخواب خانه تخصیص داشت که در آنجا در روی تختی که زده شده بود رختخوابهای تابستانی و زمستانی که هر یک یک لحاف ویک دشک با یک رودشکى ویک متکا در رختخواب پیچهای پشمی مانند موج کرمانشاهی یا چادر شبهای دارائی یا بالاخره چادر شبهای چهارخانه روغنی قمی پیچیده رویهم گذاشته و روی آن هم پرده کرباسی برای محفوظ ماندن از گرد و خاک گسترده بودند.
ظروف و غذا
در این قسمت ناگزیرم وضع خانه خودمان را بنویسم در خانه ما در این دوره ظرف عادی غذاخوری مسی بود و ظرف چینی بمهمانیها تخصیص داشت. مسهای کنده کاری کعب دار که لای نقش و نگار آن پر از سیاهی و کثافت میشد منسوخ شده و بجای آن ظروف مسی بیکعب بیکنده کاری معمول گشته بود.
این ظرفها عبارت بود از قدحهای افشره خوری و کاسه های اول و دوم و سوم برای آش و آبگوشت و ماست و پیاله های کوچک برای ترشی خوری ظرفهای ،پهن قاب ها و دوریهای اول ودوم و سوم و تو گودهائی مانند بشقابهای امروز سوپخوری که قابها را برای پلو و چلو و دوریهای اول و دوم و سوم هم باز برای همین مقصود و تو گودها را برای خورش خوری بکار میانداختند. لب تختهائی هم برای خربزه و پنیر سبزی و حلوا و کوکو و از این قبیل غذاها و بالاختصاص برای تقسیم غذا بود و ظروف تهیه غذا از بادیه برنج خیس کنی تا مجموعه برای آوردن ظروف تا پای سفره همه از مس بود من اول و آخر آنرا نوشتم زیرا خواننده عزیز خود متوجه دیگهای کوچک و بزرک و ماهی تابه و روغن داغ کن و کفگیر و ملاقه و آب گردانهای بزرک و کوچک خواهد شد.
در خانه ما در گوشه انبار کذائی این دیگها را که بزرگتر آنها ده منی و کوچکتر آنها نیم منی بود بروی هم چیده و مثل عمارت سازی چینیها مخروطی پره پره دار از آن ساخته بودند. همچنین در گوشۀ دیگر سینیها و مجموعه های بزرگ مسی بدیوار تکیه داده، شکل سیلندر از آن تشکیل شده بود اینها غیر از مجموعه هایی بود که در تغارها و تا پوها و خمره های محتوی بنشن و آرد و روغن و برنج و سایر مواد خواربار گذاشته شده بود.

زیرا اگر در این ظرفها باز میماند موش به داخله آنها نفوذ میکرد و گذشته از خوردن دانه، خرابیدیده و و کثافت کاری بار میآورد و معروف بود که دهن خورده موش فراموشی میآورد . پاک کردن این دانه ها بخصوص برنج و جدا کردن فضولات این حیوان یکی از کارهای خیلی دقیق آشپزها بود زیرا خیلی اتفاق افتاده بود که در حین کشیدن ،پلو لاى آن یک دانه فضله موش بحکم طهارت و نجاست ،شرعی دیگ پلو را در چاه آشپزخانه خالی کرده و تمام اثاثیه ای که احتمال تلاقی با این پلو و برنج خیس کرده آن میدادند همه را کر گرفته بودند است که در آن دوره معتقد بمیکروب نبوده اند ولی در میکربهای شرعی اینقدر دقت میکردند.

آشپزهای آن دوره چون مردمان متدینی بودند و مسئولیت شرعی خورد دادن چیز نجس و انتشار نجاست میکرب شرعی را میدانستند، پیه توبیخ و ملامت حتی پرخاش و شایدصحیح را هم به جان می خریدند.

منبع کتاب زندگانی من عبدالله مستوفی

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *