“آژنگ نیوز”:سرنوشت وعاقبت  آخرین ببر مازندران (البته یکی از آخرین ببرها)در دانشکده کشاورزی کرج رقم خورد.مشروح ماجرا به روایت:عین اله شاهسون چنین است که دریکی از روزهای جنگ اخیر که بین ما ایرانیها به ایام بعداز شهریور ۱۳۲۰ معروف‌است ازطرف دانشکده دامپزشکی تهران هدیه بسیار مهمی به دانشکده کشاورزی کرج رسید باوجودیکه رئیس دانشکده از هیبت دریافت آن میلرزید (چون توصیه‌بسیار محکمی به‌همراه‌داشت) ناگزیر از قبول آن بود ۰

این هدیه مانند همه‌امور ایام شهریور ۲۰ غیرمترقبه و عبارت از یک ببر بود که بنابه‌توصیه نخست‌وزیر میباستی از تاریخ صدور حکم جزو ابواب جمعی دانشکده کشا ورزی کرج محسوب شود و ازاین قرار بود که یکی ازشکارچیان معروف تهران بچه ببری  را از جنگلهای شمال آورده و به دانشکده دامپزشکی تهران داده بود .یکی ازاستادان که دردانشکده منزل داشت ازاین‌بچه‌ببر که بقد و بالای گربه‌ای بود در دفتر خودش پذیرائی میکرد.کنار میز غذای خودباوخوراک میداد وبرروی رختخواب خودش میخواباند. رفته رفته آن گربه مخمل‌پوش موقر رشد میکرد و قد میکشید و شرح حالش زبانزد همسایگان میشد .

نخست وزیر وقت همسایه دیوار به دیوار دانشکده بود و درست نمیدانم این توهم درایشان بوجود آمد یا مراقبان وجودایشان متوجه شدند که اگر این حیوان درنده هوس کند این دیوارفاصله را بگذرد و آسیبی بوجود آقا برساند چه مصیبتی بروز خواهد کرد .ناچار با تذکر آنها وبنابخواهش استاد ببرنواز قفس آهنین تعبیه شد.

Caspian tiger north iran - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

و ببرازخان را درون آن جای دادند ولیکن تحمل وجود ببر ولو بچه باشد و حتی در قفس آهنین مقید شود درپشت دیوار هم میسرنبود ودستورطرد آن به کرج صادر گردید و همانطور که گفتم دستور انتقال آن بپیوست یک عدد قفس‌آهنین محتوی یک راس ببر به‌دانشکده کرج رسید .انتخاب کرج بعنوان تبعیدگاه ببرازخان‌علت های دیگری هم داشت در یکی از گوشه‌های دانشکده  نظر به‌موقعیت خاص  مناظری‌بطورطبیعی تعبیه شده بود و بعضی از پرندگان و چرندگان مانند کلاغ و موش و خرگوش درقفس های مخصوص نگاهداری میشدند. بعدها جانوران کم‌خرج و قانع دیگری مثل روباه و شغال و بچه خرس هم بدانها اضافه گشت و باغ‌وحش کوچکی بوجود آمد ولی با حلول ایام شهربور ۲۰ علاوه‌بر

آنکه توسعه این مجموعه متوقف ماند دراثر عدم مراقبت وجد و نشاط این محوطه کوچک‌هم محو گردید و فقط ببراهدایی تهران بود که باز محیط باغ‌وحش را به جنب و جو ش‌انداخت. در دانشکده کشاورزی کرج هم نظیر هردستگاه مرتب دولتی که بر اثر یک اتفاق مهم و برای اخذ یک تصمیم قطعی باید کمیسیون کرد مسئولان امور بدور هم گرد آمدند تا درباره مهمان تازه وارد رایزنی کنند.از قضا کار بسیار مرتب از نظر مقرارتی هیچگونه ایرادی نداشت .زیرا سوابق بسیار روشن و امریه نخست وزیری هم پیوست پرونده بود.بنایراین مسوول امور مالی هم که بطرز خودکار قاعده باید ایرادی بگیرد. با دیدن اجازه خرج روزانه هشتاد ریال برای خرج سفر ببراز خان زبانش بند آمد.

هشتاد ریال برای خرج سفره ببر  اهدائی از تهران تعیین شده بود ودر ازای این مبلغ هر روز در حدود شش کیلو گوشت گوسفند خریداری میشد و بمصرف خوراک ببراز خان می رسید.

بازارکساد باغ‌وحش کرج رونق تازه  یافت و ازسر دولت ببراز خان  خرس و شغال و کفتار هم ستایشگرانی پیدا کردند .اما همانطور که این جنب و جوش ناگهان بوجود آمد به همان‌زودی هم این سرو صداها خوابید واین موضوع هم از غرایب شهریور بیست است که قضایا ناگهان اتفاق میافتاد.

یعنی یگ موضوع بسرعت نمو میکرد و برقی معدوم میشد. ببر جیره خوار دولت هم در آن زمان نمیتوانست از این قاعده برکنار باشد .حیوان زیبا رو روزبروز  خوشرنگ تر میشد و قفس اوبقامت دوران بچگی او  ساخته شده بود دیگر نمیتوانست جولانگاه  هیکل رشید باشد.

درنظر داشتند که ترتیبی بدهند تا از محل اعتبار روزانه هشتاد ریال قفس بزرگتری تهیه نمایند ولی افزایش نرخ اجناس که از رشدو نموببر سریع‌تر شده بود علاوه بر آنکه مجال این اصلاح قفس را از مسوول دانشکده  سلب کرد ساخت او را وادار ساخت که باردیگر کمیسیون فنی را خبر کند.

موضوع مهم قابل طرح درکمیسیون این بود کههشتاد ریال جیره روزانه ببرازخان که روزهای اول در حدود شش کیلو گوشت گوسفند عالی بود.اکنون به زحمت کفاف سه کیلو گوشت پست را هم نمیداد قبلا هم تمام اعضای کمیسیون می دانستند که تا آخر سال در خواست هر گونه اضافه اعتبار غیر ممکن است.

افکار با تقویت چای بکار افتاد وزبانها بگردش درآمد عاقبت به پیشنهاد یکی دو نفر از همکاران تجربه آموخته و شهریورها دیده قرار شد به جای گوشت گوسفند ،گوشت گاو خریداری شود.راه حل بسیار عاقلانه ای بود بعلاوه مگر در جنگل ناهار و شام ببرها همیشه از گوشت پشت مازوی گوزن تهیه میشد.البته در این یکی دو روز که دعوت کمیسیون و اجتماع اعضای آن بدرازا کشیده بود بنظر میرسید که‌شکم ببر عزیز کمی به پشتش چسبیده است ولی بمحض ابلاغ تصمیم کمیسیون و تبدیل گوشت گوسفند به گوشت گاو این مضیقه جبران شد. روز اول ودوم مثل اینکه ذائقه ی ببر دچار اشتباه شده و خودش گیج بنظر میرسید روزهای بعد از گوشت خون‌آلود  گاو راضی وشادی میکرد منتهادیگر در قفس جایی برای خودنمایی ببر باقی نمانده بود .چون استراحت میکرد سرودمش بلند میکرد سرودمش بدو بدنه قفس میچسبید و هنگامیکه دستها را به بدنه میگذاشت و راست میایستاد سرش بطاق قفس می خورد. ولی  اشکال ا صلی ‏ باز همان افزایش اشتهای ببر از خان بودو چهار ودعده غذا به دو وعده تقلیل یافت. و هر وعده هم بمقدار کمی گوشت قناعت میشد.کار ببر نازپرورده بجایی رسیده بود که پاره استخوانی را سه چهار مرتبه میلیسید و این استخوانهای لیسیده راهم هیچکس نمیتوانست بزور از دست او بگیرد.

حال و روز  ببر سفارشی‌که اعتبارمخصوص هم در بودجه داشت بدین موال بود .بنابراین روزگار جانوران دیگر را میتوان به آسانی حدس زد.ارواح بیشتر پرندگان به بهشت پرواز کردو شغال روباه خرقه تهی ساخته بودند.فقط  مسوول باغ وحش ابتکار به خرج داده بود و خرس را از قفس آزاد کرده بود تا روزی خود را آزادانه در کنار خاکروبه دانی بدست آورد.حیوان باهوش پس از زحمت بسیار راه ارتزاق را یافته بود.

ببری - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

وچون ازجستجو درصندوق زباله مایوس میشد  به خانه کارمندان  مخصوصا آنهاییکه بچه بیشتر داشتند روی می آورد و با دلقک بازی و شکلک ساختن از دست آنها پاره نان و یا خوراک دیگری دریافت میکرد.

هیکل زیبای ببر کاملا کتابی شده بود و دیگر از جای خود برنمیخواست تا تمدد اعصابی کند.باردیگر تشکیل کمیسیون ضرورت یافت و معلوم است که ما هم برای انجام دادن این وظیفه مهم همیشه آماده بودیم – گزارش‌مسوول

کار با قیافه‌های غم‌زده‌ای شنیده شد و چون این موضوع با حال و روز بیشتر خود ما هم تطبیق میکرد و وضع‌کارمندان هم چندان بهتر ازببراز خان نبود بسیار موثر واقع شد و آخر قرار شد که بجای گوشت گاو با اعتبار موجود الاغهای ارزان قیمت خریداری و گوشت آنها را بغذای ببراختصاص دهیم و همه دست بدامن مامور خرید شدیم که برای رضای خدا از رعایت و اجرای بعضی‌از شرایط مناقصه خودداری کند تا ببر عزیز قبل‌از مرگ مزه گوشت خر را هم چشیده باشد.

درتمام کرج بیش از سه خرپیر واز کار افتاده درمقابل پول‌کم ما عرضه‌نشد .خرهای دیگر چنان گران‌قیمت بودند که حتی تمام خرج‌ماهانه ببر کفاف خرید یکی از آنها را نمیداد.چون دیگر راه بجایی نداشتیم درمصرف گوشت خرها کمال صر فه‌جوبی بکار رفت. پس از ذبح یک خر اول رانها بمصرف خوراک میرسید بعد نوبت دنده و گردن می شد.روزهای آخر کله درشت خررا خدمت ببر تقدیم میداشتند.

گرچه از کله خر چیز دندانگیری عاید حیوان نمیشد ولی یک روز تمام با آن سرگرم بود و آخر هم خسته ونالان از تلاش بیهوده خود سر بیحوصله راروی کله خر میگذاشت و از حال می رفت.وقتی خر سوم ذبح شد مسوول کار اتمام حجت بند بالایی بدانشکده فرستاد و از خود رفع مسوولیت کرد.دیگر موضوع جدی بود. کمیسیون تشکیل شد تا آخرین اقدام را به انجام برساند.

 وضع اسفناک ببر براستی همه را سرغیرت آورده بود ودرتمام پیشنهادها ازسوزهای درون اثر فراوانی دیده میشد چو نکه ایندفعه با دو موجود اظهار همدردی میشد یکی ببراز خان که از گرسنگی ,مشرف بمرگ بود یکی هم خرهای فلک‌زده که باید بی‌گناه کشته می‌شدند .

مجلس بدرازا کشید تااینکه معاون‌دانشکده همه را خلاص کرد او پیشنهاد کرد چرا ما از کار دانشکده دامپزشکی تقلید نکنیم .یعنی همانطور که این تحفه را بما هدیه‌کردند ما چرا این هدیه را بجای دیگر تقدیم نداریم؟ برق‌مسرت از چشم رئیس دانشکده جست و ادامه داد که درفرح‌آباد تهران ازچند راس حیوان وحشی نگهداری میشود که جیره خوار دولت هم نیستند ودرکمال راحت زندگی میکنند  این ‌ببرهم بجمع آنها افزوده خواهد شد. پیشنهاد او باتفاق‌آرا تصویب شد وخودش وسیله‌جلب موافقت مقامات را فراهم کرد و قفس ببرا زخان ازهمان راهی‌که آمده بود  منتها پس‌از زجر بسیار عودت داده‌شد . پس‌از چندی یکی از رفقا که گذارش به فرح آباد افتاده‌بودخبر آورد که ببر بی‌نوا باوضعی درخشان و هیکلی دوچندان که بود در قفس بزرگ و جدید  خود. روزگار خوشی دارد ۰ ما خوشحال شدیم که الحمدلله یک جیره‌خواردولت را دیدیم که از راه مشروع عاقبت بخیر شد.

نویسنده:عین اله شاهسون متولد ۱۲۹۳ خورشیدی کارمند قسمت دفع آفات وزارت کشاورزی

منبع کتاب هفته دیماه سال ۱۳۴۰ خورشیدی

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *