“آژنگ نیوز”: نامدارترین پهلوانبانوان در روایات ایرانی هم به لحاظ دلیری و قدرت و هم از نظر حضور و نقش داستانی، بانوگشسپ، دختر رستم، و روشنک/ بوراندخت، دختر داراب، هستند. بانوگشسپنامه شرح دلاوریهای دختر رستم است و غیر از این منظومه، در بخشهای مختلف بهمننامه و شهریارنامه نیز او حضوری پهلوانانه دارد. در دارابنامۀ طرسوسی هم شخصیت و محور اصلی داستان، بوراندخت/ روشنک و نبردهای اوست. هیئت و هیبت این زن پهلوان با گرزِ دویست و پنجاه منی و اسبی اژدهافش، یادآور گرشاسپ و رستم است و از نظر تفصیل روایات و نوع حضور و کنش یا به بیانی دیگر، دلاوری و پهلوانی حتّی از بانوگشسپ هم برتر و برجستهتر است و تا جایی که نگارنده بررسی کرده، او را باید نمایانترین مصداقِ بنمایۀ پهلوانبانو در داستانهای ایرانی دانست.
به لحاظ تاریخی، در مرحلۀ انتقال تمدّن بشری به دورۀ/ زندگی کشاورزی به دلیل نقش مهمّ زنان در کارهای کشاورزی و نوآوری و پیشرفتهایی که در این زمینه ایجاد کردند و نیز تطبیق و مشابهت توان زایندگی بانوان با باروری و حیاتبخشی طبیعت، بهتدریج بر پایگاه و احترام اجتماعی زنان افزوده شد و آنها علاوه بر سروری بر مردان به مقام ایزدی نیز رسیدند. این برهه از تاریخ تمدّن و فرهنگ انسان که عصر زن/ مادرسالاری خوانده میشود هر چند برای همیشه نپایید و مردسالاری طولانی جای آن را گرفت، امّا با این حال آثار و قراینی از آن در جهات گوناگون آداب و معتقدات بشری به یادگار ماند.
بر این اساس شاید مضمون پهلوانبانو بازتاب و میراثی ناخودآگاه از تفوّق و احترام تقدّسآمیز زنان در روزگار باستان باشد که به تناسب ساختار و ویژگیهای داستان پهلوانی در قالب زن/ دختری نیرومند و بیباک که مردان را مغلوب خویش میکند و ترس و احترام آنها را برمیانگیزد، به نمود درآمده است.
منبع:در حضرت سیمرغ: بیست و پنج مقاله و یادداشت دربارهٔ شاهنامه و ادب حماسی ایران، دکتر سجّاد آیدنلو، تهران، انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۳، ۴۱-۴۳]
گروه گزارش