امروزسیزدهم تیرماه؛سالروز درگذشت دکتر محمد معین است.در همین ارتباط خاطره ای ازمظفر مصفا را مطالعه خواهید کرد:

می‌خواهم خاطره‌ای از فضایل اخلاقی و تأثیری که استاد می‌تواند بر روی شاگرد داشته باشد، بگویم. سال اول که وارد دانشسرای عالی شدم، مسئول حضور و غیاب کلاس بودم، یعنی به قول قدیمی‌ها مبصر شده بودم. آن زمان سن و سال بعضی از دانشجویان به من نمی‌خورد، از جمله دانشجویی که خیلی از من بزرگتر بود. یک وقت از او پرسیدم «چطور تا حالا دوره لیسانس را تمام نکرده‌اید؟» گفت: «من قصه‌ای دارم و یک وقت برایت تعریف میکنم». بالاخره من کنجکاو شدم و دوباره از او پرسیدم.

معین - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

آن دانشجو گفت: «من ده سال پیش دانشجوی این دانشکده بودم. زمان امتحان درس دکتر معین تقلب کردم و وقتی مشغول تقلب بودم، دکتر محمد معین بالای سرم آمد و ورقه را از دستم گرفت. من به جهالت جوانی برانگیخته شدم و کشیدهٔ سختی به گوش دکتر معین زدم و رفتم. از آن سالی که من از دانشکده رفتم تا امسال، دکتر معین هر سال کسی را (نشانی مرا پیدا کرده است) دنبال من می‌فرستد و می‌گوید که بیا تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی را ادامه بده. من نسبت به تو کینه‌ای ندارم و تو را بخشیده‌ام. من رویم نمی‌شد به دکتر معین نگاه کنم و به این علت نیامدم. امسال بزرگترها آمدند و مرا آوردند.»

اگر دکتر معین را می‌دیدید فکر می‌کردید که یک آدم خیلی تندخوست و از او تلختر، بدخلقتر و سخت‌گیرتر وجود ندارد چون ظاهرش این‌جوری بود. وی فردی بسیار جدی بود. ولی نسبت به دانشجویی که تقلب کرده بود و بعد هم توی گوش او زده بود، فضلیت اخلاقی داشت و هر سال دنبال او می‌فرستاد و می‌گفت که من از تو رنجیدگی ندارم. بعد هم رفتاری کرد که او بتواند ادامهٔ تحصیل بدهد. این‌جور فضایل اخلاقی در بعضی از استادان بود.

#مظاهر_مصفا

#شاعر_مشتعل

منبع کتاب«شاعر مشتعل؛ مصاحبه‌ی تاریخ شفاهی با مظاهر مصفّا»

مصاحبه‌، تدوین و پژوهش: پیمانه صالحی

سازمان اسناد و کتابخانه‌ی ملّی، چاپ اول، ۱۴۰۱.

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *