“آژنگ نیوز”:گلی ترقی، نویسنده و نخستین فیلمنامه‌نویس زن ایرانی، پائیز ۱۳۱۸ در تهران و در خانواده‌ای فرهنگی متولد شد. پدرش، لطف‌الله ترقی مدیر مجلۀ ترقی و مادرش عاشق کتاب بود و ذوق نوشتن داشت. او در نوجوانی برای تحصیل به آمریکا رفت، اما چندی بعد به ایران بازگشت و در حوزۀ شناخت اساطیر ادامۀ تحصیل داد. ترقی تا زمان انقلاب استاد دانشگاه تهران بود و پس‌از آن به پاریس مهاجرت کرد.

گلی ترقی - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

🔸او که از نوجوانی به ادبیات علاقه‌مند بود، پس‌از ازدواج با هژیر داریوش به محافل ادبی راه یافت و به تشویق فروغ فرخزاد وارد فضای داستان‌نویسی شد. سی‌ساله بود که نخستین اثرش با عنوان «من هم چه گوارا هستم» منتشر شد. بعدتر کتاب‌هایی نظیر «دو دنیا»، «خواب زمستانی» و … را منتشر کرد. همچنین فیلمنامۀ فیلم‌های «بیتا» و «درخت گلابی» از آثار او اقتباس شد.

ترقی در زمرۀ دومین نسل از زنان داستان‌نویس ایرانی جای دارد؛ نسلی که پس‌از سال ۱۳۳۲ به این حرفه قدم گذاشتند. داستان‌های واقع‌گرایانۀ او نثری روان و لحنی صمیمی دارند و به‌لحاظ سادگی متأثر از زبان شاعرانۀ فروغ فرخزاد و سهراب سپهری‌اند. او با ترسیم صحنه‌ها و گفت‌وگوها و بیان مفاهیم ورای اشاره به الفاظ، ضمن به رخ کشیدن هنر داستان‌نویسی‌اش، خوانندگان را به اندیشه وامی‌دارد. ترقی با تردستی دلربای ادبی، زنانی خلق می‌کند که واقعی‌اند، آنچنان که گویی مادر یا دختر یا حتی شبیه خودمان در نوجوانی‌اند، با همان غم‌ها و شادی‌های کوچک. او واقعیت‌های زندگی زنان را با نگاهی مادرانه به بن‌مایه‌های داستان پیوند می‌زند و راوی زندگی آنان می‌شود. شخصیت‌پردازی دقیق و احساس شاعرانه‌ای که از زنان ارائه می‌کند، با سبکباری به خواننده منتقل می‌شود و آن را باورپذیر می‌کند. بی‌تردید سبک و لحن خاص او در آثار نسل سوم زنانِ نویسنده جریان دارد و این نسل، بسیاری از دغدغه‌های نوشتن برای زنان را وامدار اوست.

گلی ترقی ۲ - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

مهدی یزدانی‌خرم در بخشی از یادداشتش با انتشار روایتی تلخ از زندگی این روزهای گلی ترقی نویسنده مطرح ایرانی و خالق رمان «درخت گلابی» نوشت:«گلی خانم ترقی در خانه سالمندان تنهاست… تنهایی اجباری که به تصمیم فرزند ارشدش گرفته شده. در یک خانه سالمندان نه چندان سطح بالا در فرانسه.  اول بار او را در سال ۱۳۸۰ دیدم و بیست سال این دیدارها مرهم جان‌ام بود و گفت وگوها چراغ. زنی پرجوش، شاد، بینهایت بادانش و عاشق ایران. عاشق ایرانی که مجبور به مهاجرت از آن شده بود. آدمها «پیر» و «کمتوان» میشوند، این رسم روزگار است. اما بردن گلی ترقی به این مرکز در سکوت یک طرف و «بغضی» که دارد طرف دیگر. گفتند روزه‌ی سکوت گرفته و فقط به جایی نگاه می‌کند. انگار همان درختِ دلخور، غمگین و پرشکوهی شده که تنهایش گذاشته‌اند. راوی حافظه و خاطره و فقدان در غربت محض تنها گذاشته شده و کاش کاری از دست ما بر آید تا او به «ایران» به «باغ» بازگردد. که در جهان او وطن همان باغیست که میشود.

گروه گزارش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *