“آژنگ نیوز”:ماجرای سفرهای دانشجویی در قدیم و در سال ۱۲۹۵ خورشیدی به روایت احمد فرهاد معتمد رئیس دانشگاه تهران(در دوره پهلوی) چنین است:پس از آنکه از تحصیل دبیرستان که در آن زمان انحصار به دارالفنون داشت فراغت یافتم شب و روز در فکر آن بودم که برای ادامه تحصیل خود را به اروپا برسانم دست یافتن به چنین مقصد کاری بس دشوار و شایدغیر ممکن بود.مسافرت طولانی و پرخرج بود. جنگ بین الملل اول و در پی آن انقلاب روسیه این راه را که بهترین راه مسافرت به اروپا بود بر روی ایرانیان بسته بود.اگر کسی می خواست به اروپا برود بایدرنج یک سفر طولانی دریایی را از بوشهر و هندوستان به اروپا تحمل کند .
در آن ایام که به فکر مسافرت به اروپا و ادامه تحصیلات در آن سامان افتاده بودم راه روسیه پس از انقلاب بر روی مسافرین ایرانی بسته شده بود. با پدرم چندین مرتبه این موضوع را در میان گذاشتم او با این فکر کاملاً مخالف بود همین اصرار من او را هشیار ساخت که دقیقتر مواظب من باشد تا مبادا بدون اجازه او این فکر را عملی بسازم و روانه اروپا گردم. من هم تصمیم خود را گرفته بودم که با وجود مخالفت این فکر را عملی سازم به صورت پنهانی به تهیه گذرنامه پرداختم که در آن زمان خیلی مشکل بود و مشکلتر از تهیه گذرنامه تهیه روادید و اجازه عبور از روسیه بود. این مقصود با کمک دوستانی فراهم شد که امروز همه چشم از جهان بربستند. برای مسافرت مقداری پول اندوخته بودم که از راه معلمی در مدارس دولتی آن زمان به دست آورده بودم چند روز که گذشت گذرنامه به دستم رسید. از خوشحالی بیتاب بودم و شب به خواب نمیرفتم آنقدر آن گذرنامه را که عبارت از یک ورق کاغذ بود باز کردم و بستم که نصف بیشتر آن پاره شد. آن را زیر سرم مخفی میکردم و روزها آن را از خودم دور نمینمودم بالاخره قرار شد با یک اتومبیل فیات به اتفاق چند نفر دیگر که آنان با اجازه اولیاشان عازم اروپا بودند عازم قزوین و انزلی و از طریق باکو و مسکو عازم آلمان گردیم .عصر با یک سرداری و عبا بدون داشتن جامه دان از منزل خارج شدم و گفتم عصر را به شمیران میروم و شاید دیر به خانه مراجعت کنم .با ترس و لرز سوار اتومبیل فیات شدیم و رهسپار انزلی گشتیم. اتومبیل پس از آنکه چندین مرتبه در بین راه خراب شد ساعت ۱۲ شب به قزوین رسید و ما شب را در آنجا ماندیم و دوباره با آن روانه گشتیم .شب دیگر را در منجیل خوابیدیم و پس از تعمیر مجدد اتومبیل عصر روز بعد وارد شهر رشت شدیم. سرنوشت اشخاص بستگی به حوادث و پیش آمدهای کوچک دارند در تاریخ مثالهای بیشمار موجود است .من هم توفیق خود را در مسافرت به اروپا و تحصیل مدیون یک پیش آمد کوچک و یک اشتباه میباشم که بدون شک در سرنوشت من تاثیر فراوان داشته است. اهل خانه که از نیامدن من ترسیدند و همان روز پدرم توانست نقشه مرا کشف کند و فهمید به به اتفاق چند نفر از دوستان عازم انزلی شدهام که خود را به اروپا برسانم .چون شخص متنفذی بود نظمیه را مجبور کرد که تلگرافی به نظمیه رشت نماید. تا مرا نظمیه تهران به نظمیه رشت بازگرداند.
تلگراف کرده بود میرزا احمد خان پسر مشیر اکرم را و به تهران بازگردانند خوشبختانه تلگراف که به رشت رسیده بود در آن میرزا احمد خان میرزا کرم خان نوشته شده بود .هنگام رسیدن به رشت مامورین نظمیه اتومبیل را متوقف ساختند و برای یافتن میرزا کرم خان به تجسس پرداختند و چون شخصی را به این نام در اتومبیل نیافتند ما را گذاشتند تا وارد شهر رشت شویم و از آنجا روانه انزلی گردیم . نظمیه به تهران اطلاع داد که میرزا کرم خان به رشت نیامده است .چند روز طول کشید تا نظمیه متوجه این اشتباه در مخابره تلگراف شود و موقعی تلگراف صحیح شده به رشت رسید که کشتی روسی پراخود پیونیه که هنوز در دریای خزر خدمتگزار است ما را از سواحل ایران دور ساخته بود .من در نامه ای ازاو و مادرم معذرت خواستم ولی تا وقتی که به آلمان نرسیدم و سه ماه بعد کاغذ آنها نرسید اطمینان نداشتم که پدرم مرا بخشیده است. بعدها هر وقت بین من و پدرم یادآوری میشد او هم از اشتباه تلگرافچی اظهار خرسندی میکرد. بدون جامه دان و با لباس عوضی با سرداری و عبا به دوش وارد بادکوبه شدم از بادکوبه تا آلمان ۴۰ روز مسافرت ما طول کشید .د ر نهایت وارد آلمان شدم بدون آنکه یک کلمه آلمانی بدانم و کوچکترین اطلاعی از این کشور داشته باشم.ولی مدت کوتاهی هم زبان آموختم و هم به آداب و رسوم آشنایی یافتم و توانستم در دانشکده به تحصیل بپردازم.
روایت احمد فرهاد معتمد رئیس دانشگاه تهران(در دوره پهلوی)
گروه تاریخ