“آژنگ نیوز”:زمانی نوستالژی یک بیماری مرگبار بود .آن هنگام که نوستالژی برای اولین بار در قرن هفدهم در سوئیس نامگذاری شد، یک بیماری بسیار واقعی و بسیار خطرناک بود.
در سال ۱۶۸۸میلادی یک جوان سوئیسی فروشنده شیر؛از روی یک صخره بالا رفت. او در نیمه راه از شیب آلپاین بالا رفته بود که لیز خورد و چندین متر پایین تر افتاد. او که به شدت مجروح شده بود به بیمارستان شهر مجاور منتقل شد، جایی که روزها بیهوش دراز کشیده بود. پزشکان او را درمان کردند و جراحی کردند و به تدریج بهبودیافت. با این حال، وقتی از نظر جسمی بهتر شد، از خواب بیدار شد و مستقیم روی تخت بیمارستان نشست. او دجاردلتنگی شدید شد زیرا او فهمیده بود که دیگر در روستای کوهستانی محل تولدش نیست. او غذاها و داروهای خود را تف کرد و فریاد زد: «Ich will Heim. ich will Heim» («من می خواهم به خانه بروم؛ می خواهم به خانه بروم»). او هیچ چیز دیگری نمی گفت و بی حال به سمت دیوار چرخید. سرانجام پدر و مادرش برای دیدار او آمدند. تقریباً بلافاصله روحیه و وضعیت او بهبود یافت و تنها پس از چند روز بازگشت به خانه خود، کاملاً بدون کمک پزشکی بیشتر به آمادگی کامل بازگشت.
جوان شیر فروش، یکی از اولین افرادی در جهان بود که به نوستالژی مبتلا شد، اصطلاحی که توسط دکتر یوهانس هوفر ابداع شد. در حالی که امروز نوستالژی یک آرزوی نسبتاً خوش خیم برای دوران گذشته است، برای هوفر بیماری بود که با اشتیاقش برای یک مکان دور بدست می آمد. هوفر که در سال ۱۶۶۹ متولد شد، خانه خود را در آلمان امروزی ترک کرد تا در دانشگاه بازل تحصیل کند و در سال ۱۶۸۸ فارغ التحصیل شد. پایان نامه پایانی او پایان نامه ای در مورد دلتنگی بود. هوفر پس از شناسایی این بی نظمی در میان سربازان مزدور سوئیسی، تحت تأثیر داستان های جوانان رنج دیده ای قرار گرفت که آرزو می کردندبه سرعت به سرزمین مادری خود بازگردند. او مطالعات خود را وقف این بیماری مرموز کرد. او می دید، نوستالژی نوعی عشق میهن پرستانه بیمارگونه ، دلتنگی شدید و خطرناک (یا das Heimweh در آلمانی بومی هوفر)است. این بیماری همراه با جداشدن، احساس آوارگی، نوعی غم و اندوه یا افسردگی بود که از میل به بازگشت به خانه ناشی می شد.
هوفر نگران بود که این بیماری خطرناک و حتی کشنده هنوز مورد توجه کافی متخصصان پزشکی قرار نگرفته باشد. او کوشید تا این بیماری را توصیف و به تفصیل شرح دهد و علل، ویژگی ها و درمان های احتمالی آن را شناسایی کند. علائم آن از غم و اندوه مداوم، فکر کردن فقط به وطن، خواب آشفته، “بیدار یا مداوم”، “حماقت ذهن” و تحمل کم در برابر شوخی های بی رحمانه یا حتی کوچکترین بی عدالتی، تا کاهش قدرت، کاهش بینایی یا شنوایی متغیر بود. همچنین تب و عدم علاقه به غذا یا نوشیدنی، دو علامت آخری بود که اغلب منجر به مرگ نهایی بیمار می شد.
قربانی نوستالژی، همانطور که هوفر شناسایی کرد، عمدتاً جوانان و نوجوانانی بودند که به سرزمینها، مناطق و شهرهای بیگانه فرستاده شدند.نظر او در مورد پیش آگهی این بیماری کاملاً واضح بود: این بیماری به طور بالقوه کشنده بود، به خصوص اگر درمان نشود. او برای درمان یک نوستالژیک آسیب دیده، ترکیبی نامشخص از تنظیم رژیم غذایی، حمام آب گرم و تغییر شرایط را تجویز کرد. او فقط به ندرت درمانهای شدیدتری را توصیه میکرد. در چنین مواردی، بیماران باید جیوه یا آرسنیک بخورند و زالو را می توان روی رگ ها گذاشت.تجویز اوهمچنین شامل درمان های تفریحی مانند ورزش در فضای باز و گفتگوی دلپذیر، به ویژه در مراحل اولیه نوستالژی بود. اگر این روش ها با شکست مواجه می شد و بیماری پیشرفت می کرد، نوستالژی تنها با بازگشت به وطن قربانی برطرف می شد. اگر این امکان وجود نداشت – برای مثال، اگر بیمار به اچبار جای دیگری رفته و بازگشتش ممکن نبود؛ آنگاه چشم انداز تاسف بار بود. در چنین مواردی، این بیماری اگر نه مرگبار، ولی غیر قابل درمان بود.
هوفر احتمالاً اولین کسی بود که نوستالژی را نام برد و تشخیص داد، اما مطمئناً آخرین نفر نبود. در دهههای اولیه قرن هجدهم، پزشکان مختلف سوئیسی نظریههای نوستالژی هوفر را تایید کردند. در سال ۱۷۱۰ توماس زوینگر داستانی درباره یک ملودی شیرین سوئیسی اضافه کرد که در هر کسی که آن را می شنید حس دلتنگی بیمارگونه ایجاد کرد. “Kühe-Reyen”، آهنگ شیردوشی بود که بر ای یک گلهدار آلپ در حالی که حیواناتش را میراند، نواخته میشود.
بنابراین، نوستالژی بهطور عجیبی سوئیسی به نظر میرسید – اولین بار توسط پزشکان سوئیسی شناسایی شد و خارجیها به شیوع غیرعادی این بیماری در این کشور های کوهستانی اشاره کردند. یکی از پزشکان آلمانی حتی هوای معروف آلپ را مقصر دانست و اظهار داشت که سوئیسیها آنقدر به فضای خانه خود عادت کردهاند که باعث میشود در مکانهای دیگر نتوانند به درستی نفس بکشند. آلبرشت فون هالر، یک پزشک از برن، فکر می کرد که نوستالژی یک عارضه جانبی ناگوار تغییرات سریع ارتفاع است. او یک درمان غیرمعمول و البته منطقی را توصیه کرد: مبتلایان به این بیماری را باید در برجهای بلند قرار داد تا دوباره به ارتفاعات تقریباً آلپ برسند.
مرگ وسوسه انگیز است
اگرکسانی را که از نوستالژی در اوایل اروپای مدرن با شرایط پزشکی مدرن مرده اند را بشناسیم.این سوال مطرح می شود که آیا آنها به دلیل، سوء تغذیه، بیماری قلبی، مالاریا، افسردگی، بی اشتهایی یا روان پریشی تسلیم شدند؟ اما پاسخ به این سوالات ناشناخته است. ما بدنی نداریم که معاینه کنیم و حتی اگر داشته باشیم، افسردگی هیچ نشانه ای در استخوان ها یا گوشت مومیایی باقی نمی گذارد. بیماری ها نیز قابل تغییر هستند. آنها منعکس کننده جوامعی هستند که انسان را آلوده می کنند. در واقع، با گذشت قرن ها، نوستالژی تغییر کرد. در ابتدا، همه کوهنوردان را بدون توجه به ملیتشان تحت تأثیر قرار داد. اما به زودی به طور کلی محدود به کسانی که در مناطق کوهستانی زندگی می کردند نبود.. با این حال حتی مرگبارتر شد و بیشتر مورد مطالعه قرار گرفت. به ویژه در ایالات متحده، فرانسه و مستعمرات اروپایی رایج بود. در طول جنگ داخلی آمریکا، بیش از ۵۰۰۰ سرباز دچار نوستالژی شدند. با نزدیک شدن به پایان قرن نوزدهم، تسلط نوستالژی مبتنی بر تحلیل پزشکی کم کم از بین رفت. اما تا اوایل قرن بیستم طول کشید تا این بیماری قربانی نهایی خود را بگیرد. آخرین فردی که تشخیص داده شد و در اثر دلتنگی جان خود را از دست داد، یک سرباز آمریکایی بود که در سال ۱۹۱۸ در جبهه غرب می جنگید. این نسخه از نوستالژی – نسخه ای که تهدیدی جدی برای سلامت و بقای مردم به شمار می رود – با نسخه ای که امروز با آن زندگی می کنیم بسیار متفاوت است. نوستالژی دیگر بر بدن تأثیر نمی گذارد، فقط بر ذهن تأثیر می گذارد. ما دیگر آن را یک بیماری حافظه یا تلاش برای درمان بیماران نوستالژیک با پیاده روی سریع و خونریزی نمی نامیم و دیگر یک تشخیص کشنده نیست. با این حال، هنوز بار عاطفی خود را حمل می کند و قربانی طیف وسیعی از گناهان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. این هنوز توضیحی است – در همه شرایط – برای آنچه که منتقد ممکن است به عنوان اعمال یا باورهای نابخردانه یا غیرمنطقی بداند. در واقع، در حالی که نوستالژی دیگر نمی کشد، به طرز عجیبی نوعی آسیب شناسی باقی می ماند.بیماری بدخیمی که نیاز به درمان اساسی دارد.
مترجم:احسان محرابی
گروه گزارش