آژنگ نیوز”: وصف مکتب‌خانه‌ای در مشهد اواخر عهد قاجار در خودزندگی‌نامه ملک‌الشعراء بهار

«پس از آن به مکتب مردانه رفتم. اسم معلم ما (ملاحیدر) بود. در آنجا تقریباً پنجاه شاگرد بود که در یک مسجد بوریاداری گرداگرد هم می‌نشسته و معلم هم در یک زاویه می‌نشست. در گوشۀ دیگر یک فلک و یک دسته چوب گذاشته بودند که لوحه تربیت شاگردان بود. شاگردان از سن شش سالگی تا سن شانزده سالگی با اخلاق مختلف و لباسهای متفاوت صدا به صدا انداخته درسهای متنوع خود را می‌خواندند.

مکتب - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

مصیبت وقتی بود که آخوند برای قضای حاجت از کریوه‌ای درآمده به کریوه‌ای می‌رفت. در آن چند دقیقه شاگردان به جان هم افتاده بازار شناعت و یاوه‌گوئی رواج می‌یافت. به محض برگشتن آخوند، بچه‌ها ساکت شده متظلمین به عرض بر می‌خاستند‌. بعضی که پدرشان متمول بود و ماهیانه خوب و زیاد می‌دادند یا ناهار زیادتری برایشان از منزل می‌آوردند و با آخوند می‌خوردند عرضشان گرچه دروغ بود مسموع می‌افتاد و طرف را زیر هائله مهیبه یعنی فلک در می‌انداختند و بازهم در خور شان و نعمت پدرش کتکش می‌زدند. مثلاً اگر دارای ملاحظات مزبور بود به یکی دو چوب آنهم آهسته کفایت می‌رفت و اگر فقیر بود در زیر چوب ضعف می‌کرد و با پاهای مجروح فلک را وداع می‌گفت و اگر عارض فقیر بود حرفش مسموع نمی‌افتاد و گاهی هم می‌شد که طرف عارض فقیر، متمول بود، در اینصورت عارض بیچاره به جرم اینکه چرا دروغ گفته و تهمت زده کتک فراوان می‌خورد‌. من چون پدرم فقیر نبود و ماهی پنج قرآن ماهیانه میدادم بچه ها جرأت اهانت به من نداشتند.

من در آن مکتب تقریباً شش ماه ماندم و یکبار کتک خوردم. چیزی که خواندم چند کتاب فارسی بود که مفیدتر از همه کتاب نامهٔ خسروان تألیف جلال‌الدین میرزا پسر فتحعلی شاه بود که برای قوۀ فارسی بهترین سرمشق شد زیرا کتاب مزبور فقط با کلمات مقدس پارسی نوشته شده و از آلایش به زبان عرب منزه است. عجب است که کلمات و جمله‌های آن کتاب هنوز از آن مهد مرا به خاطر است. دیگر از تحصیلات من در آن مکتب مرعوبیت و جبن بود که از هیکل سیاه و کلفت و موهای زرد ملاحیدر و پیکر مهیب فلک و شرقاشرق چوب برای من ماند».

منبع: ملک‌الشعراء بهار، «زندگی‌خودنوشت»، در ارج‌نامه ملک‌الشعراء بهار، صص ۲۵-۲۶.

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *