“آژنگ نیوز”: روایت غالب درباره درگذشت کریمخان زند موسس دودمان زندیه مرگ طبیعی است که منابع گوناگون به چند بیماری مختلف اشاره کرده اند از جمله: سل، خناق، قولنج، علتی در مثانه و دل درد. با این حال وقتی به ترتیب اتفاقات نگاهی میکنیم متوجه میشویم که احتمال سوقصد و مسموم کردن ایشان را نمیتوان نادیده گرفت. با توجه به این که به ۱۱ اسفند یعنی سالروز این اتفاق تلخ نزدیک میشویم، که برای اولین بار به این مساله اشاره می شود. البته همین ابتدا تاکید میشود که این موضوع صرفا یک احتمال است در کنار روایت غالب. گاهی با ادای روشنفکری به این مدل تفسیر برچسب داییجانناپلئونی میزنند(که خود آن سریال هم جای بحث دارد) اما چه خوشمان بیاید چه نه، دنیا سراسر توطئه است و در این تحلیل بررسی میکنیم که چرا این احتمال دور از ذهن نیست. همانطور که میدانیم در چهار سال آخر رویداد مهمی رخ داد و آن فرمان تسخیر بصره بود. بصره به عنوان پل ارتباطی کوتاهتر اروپا و هند محسوب میشد. این جنگ در نگاه یک مورخ ظاهربین فقط فتح یک شهر بود ولی مورخی که نگاه عمیقی دارد متوجه میشود که این فتح یک فتحالفتوح بوده است. بصره موقعیت حساسی برای کمپانی هندشرقی و عثمانی و عمان محسوب میشد و حضرت کریم خان با آگاهی کامل دریافته بودند که دست گذاشتن بر بصره یعنی سیادت ایران بر کریدور اصلی هند، یعنی در آن شاهراه ایران حرف اول را میزد به همین دلیل وقتی قشون ایران به نزدیکی بصره رسید، اولین گلوله توپی که شلیک شد از کشتیهای انگلیسی بود! دشمنی عجیب شخصی به نام موره(نماینده کمپانی هند شرقی در بصره پیش از فتح) با پادشاه زند از مواردیست که کمتر به آن اشاره شده است. طبق اسناد کمپانی این شخص ارتباط نزدیکی با هسته مرکزی لندن داشت و فرامین آنها را اجرا میکرد و پاشای بغداد را با نامهنگاری تشویق به دفاع از بصره میکرد. از طرف دیگر نزدیک شدن حیدرعلی خان در هند (کسی که نماد دشمنی با کمپانی بود) به ایران رویداد مهم دیگری بود و جالب اینجاست که دومین سفارت حیدرعلیخان در همان بحبوحه جنگ بصره به شیراز رسید و سفارت قبلی موفق شده بود ۱۰۰۰ نفر قشون کمکی از ایران برای جنگ با کمپانی دریافت کند. این سفارت جدید به هدف تاسیس دفتر تجاری حیدرعلی خان در بندرعباس آمده بود که به ضرر کمپانی هند شرقی بود. گویا با تاسیس دفتر در بندرعباس موافقت شده بود. مورد بعدی پیشنهاد اتحاد کاترین به دولت زندیه برای غلبه کامل و نابودی عثمانی بود که این هم به ضرر بریتانیا تمام میشد، زیرا عثمانی دیگر عثمانی قبل نبود که تهدیدی برای اروپا باشد و آنها به وجودش نیاز داشتند تا هم روس و هم ایران را به خود مشغول کند! طبق این روایت این پیشنهاد از طرف ایران مورد قبول واقع شده بود. البته به این نامه کاترین در کتاب آقای ورهام و تاریخ ایران کمبریج اشاره شده و هنوز در منبع دست اولی ندیدم و مورد آخر قرارداد تجاری ناتمامی با فرانسه بود مبنی بر تهیه پارچه برای سربازان ایران توسط کمپانی هند فرانسه.
وقتی به روزنامههای انگلستان در آن سالها نگاه میکنیم، میبینم که اینها خبرهای مربوط به دربار زند و رویدادهای ایران را در روزنامههایشان چاپ میکردند و بنابراین دور از ذهن نیست که اینها افرادی را در شیراز و یا حتی دربار به عنوان جاسوس گماشته بودند که خبرها را به دفاتر کمپانی هند شرقی در حلب و استانبول یا حتی ورشو منتقل کنند و تعجبی هم نیست که افرادی را به عنوان مزدور خریده باشند چون که نویسنده کتاب خلیج فارس و جنگ قدرتها به یک مورد خیانت یک ایرانی در جریان آزادسازی اسرای انگلیسی کشتی تایگر اشاره کرده است. دشمنان زندیه هم کم نبودند از جمله خواهر محمدحسنخان که در حرم بود و توسط رابطی با اغامحمدخان ارتباط برقرار میکرد و چند روز قبل از درگذشت ایشان پنهانی او را خبردار کرده بود که فرصت فرار داشته باشد. از طرفی در درون خود خاندان زند هم دشمن وجود داشت، روایتی از مجمعالتواریخ داریم که یکی از خوانین زندهزاره که سردار بود، نسبت به تیره زندبگله کینه و دشمنی شدیدی داشت. بنابراین برای گماشتگان آنها در دربار کاری نداشت که دشمنان اصلی پادشاه را شناسایی و از طریق آنها در دربار و حرم شبکهای برای ضربه زدن ایجاد کنند. عجیبتر این که یک سال پس از جنگ بصره محمدرحیم خان که گویا شایستهترین شاهزاده بوده و منابع از ایشان به عنوان نور حدقه دولت یاد کردند، به طور مشکوکی در سن ۱۸ سالگی از دنیا میروند.
این تحلیل زمانی پررنگ میشود که به اوضاع خلیج فارس در دوران قاجار نگاه میکنیم که چگونه پای انگلستان به راحتی باز شد اما به هر حال این تحلیل یک احتمال است اما دور از ذهن نیست و خوب است که در گوشه ذهن یک مورخ بماند تا شاید روزی به منابع مربوطه مواجه شود هرچند در این موارد توطئهمحور، دشمن ردپایش را پنهان میکند.
اشاره به «مسموم کردن» در متن یک خاخام یهودی. یهودیان خروج زندیه از بصره را به عنوان پوریم بصره جشن میگیرند. با جستجوی عبارت purim basra میتوانید متنی را که در وبسایت رسمی خود منتشر کردهاند بخوانید.
شخصی به نام Jacob Elyichar یک خاخام بود از طرف یهودیان ساکن غرب عثمانی به عنوان نماینده به بغداد و سپس بصره فرستاده شد تا به جامعه یهودیان این دو شهر ملحق شود. در زمان حضورش در بصره شهر توسط قشون ایران محاصره شد. وی خاطرات خود در بصره را بین سالهای ۱۷۷۴ تا ۱۷۷۹ نوشته بود. در سال ۱۹۰۵ کتاب او تحت عنوان Megillat Paras در بغداد چاپ شد. گویا این شخص در این کتاب به مسمومیت کریم خان توسط خدمتکاران اشاره کرده که البته در روایتش اشتباهاتی وجود دارد از جمله این که ایشان را وزیر معرفی کرده، ولی در تاریخ عبری این روایت، خروج نیروهای ایران را در ماه نیسان که همان فروردین است نوشته که تقریبا درست است. خود کتاب در فضای مجازی موجود نیست، وبسایتهای مختلف این روایت را به نقل از این کتاب آوردهاند.
گروه تاریخ