“آژنگ نیوز”:وقتی صحبت از کریستف کلمب، مشهورترین کاشف عصر اکتشاف به میان میآید، جدا کردن حقیقت از اسطوره، و واقعیت از افسانه دشوار است. در اینجا چند نکته وجود دارد که شاید قبلاً درباره کریستف کلمب و چهار سفر افسانه ای او عنوان نشده باشد.
کریستف کلمب نام واقعی او نبود
کریستف کلمب نام انگلیسی او است. نام اصلی او است که در جنوا جایی که او متولد شد و به او داده شد: کریستوفورو کلمبواست. البته درزبان های دیگر نیز نام او را تغییر داده اند: برای مثال او کریستوبال کولون در اسپانیایی و کریستوفر کلمبوس در سوئدی است. حتی نام جنوائی او نیز مشخص نیست، زیرا اسناد تاریخی در مورد منشأ او کمیاب است.
او تقریباً هرگز نتوانست سفر تاریخی خود را انجام دهد
کلمب از امکان رسیدن به آسیا با سفر به غرب متقاعد شد، اما گرفتن بودجه برای رفتن در اروپا کار سختی بود. او سعی کرد از منابع بسیاری، از جمله پادشاه پرتغال حمایت جلب کند، اما اکثر حاکمان اروپایی فکر می کردند که او یک آدم بدجنس است و توجه زیادی به او نمی کردند. او سالها در دربار اسپانیا سرگردان بود، به این امید که فردیناند و ایزابلا را متقاعد کند که هزینه سفرش را تامین کنند. در واقع، او به تازگی تسلیم شده بود و در سال ۱۴۹۲ زمانی که خبر تایید نهایی سفرش را دریافت کرد، راهی فرانسه شد.
قرارداد او با فردیناند و ایزابلا که در۱۷ آوریل ۱۴۹۲ به امضا رسید، شامل شرطی بود که او ۱۰٪ از “مرواریدها، سنگ های قیمتی، طلا، نقره، ادویه جات ترشی جات … را که ممکن است خریداری، مبادله، کشف، به دست آورد یا به دست آورد، حفظ کند. “
او کمی دروغگو بود
در سفر معروف خود در سال ۱۴۹۲، کلمب به هر کسی که اولین بار زمین را دید، وعده پاداش طلا داده بود. ملوانی به نام رودریگو دی تریانا اولین کسی بود که در ۱۲ اکتبر ۱۴۹۲ زمینی را دید: جزیره کوچکی در کلمبوس باهاما کنونی به نام سان سالوادور. رودریگوی بیچاره هرگز این جایزه را نگرفت: کلمب آن را برای خودش نگه داشت و به همه گفت که او خودش شب قبل نوری مبهم دیده است اما از آن صحبت نکرده بود زیرا نور نامشخص بود. بنابر این اول خودش یک تکه زمین در اقیانوس دیده است!رودریگو ممکن است جایزه اش را گرفته باشد، اما مجسمه ای زیبا از او در حال مشاهده زمین در پارکی در سویل وجود دارد.
نیمی از سفرهای او با فاجعه پایان یافت
در سفر معروف کلمب در سال ۱۴۹۲، کشتی گل سرسبد او سانتا ماریا به گل نشست و غرق شد و باعث شد که او ۳۹مرد را در محله ای به نام لا نویداد پشت سر بگذارد. قرار بود او با ادویه جات و سایر کالاهای ارزشمند و آگاهی از یک مسیر تجاری مهم جدید به اسپانیا برگردد. در عوض، او با دست خالی و بدون بهترین سه کشتی که به او سپرده شده بود، بازگشت. در چهارمین سفر خود، کشتی او از زیر او پوسیده شد و او یک سال را با مردانش در جامائیکا گذراند.
یک فرماندار وحشتناک بود
پادشاه و ملکه اسپانیا با سپاسگزاری از سرزمین های جدیدی که برای آنها پیدا کرده بود، کلمب را در شهرک تازه تاسیس سانتو دومینگو به فرمانداری منصوب کردند. کلمب، که کاشف خوبی بود، معلوم شد که فرماندار بدجنسی است. او و برادرانش مانند پادشاهان این شهرک را اداره می کردند و بیشتر سود را برای خود می گرفتند و با ساکنان دیگر دشمنی می کردند. اگرچه کلمب به مهاجران خود دستور داد تا مطمئن شوند که تاینوها در هیسپانیولا محافظت می شوند، در غیبت های مکرر او، مهاجران روستاها را غارت کردند، به آنها تجاوز کردند و به بردگی گرفتند.در مقابل اقدامات انضباطی کلمب و برادرش با نیز شورش و سرپیچی آشکار روبرو شد.
اوضاع آنقدر بد شد که ولیعهد اسپانیا بازپرسی را فرستاد که فرمانداری را به عهده گرفت، کلمب را دستگیر کرد و او را در زنجیر به اسپانیا بازگرداند. امافرماندار جدید هم خیلی بدتر بود.
مردی بسیار مذهبی بود
کلمب مردی بسیار مذهبی بود و معتقد بود که خداوند او را برای سفرهای اکتشافی خود انتخاب کرده است. بسیاری از نامهایی که او به جزایر و سرزمینهایی که کشف کرد، نامهای مذهبی بودند: در اولین فرود خود در آمریکا، نام جزیره را سن سالوادور گذاشت، به این امید که بومیهایی که از کشتی دیده بود «رستگاری در مسیح» را بیابند. بعداً در زندگی، او هر جا که میرفت لباس ساده فرانسیسکنها را به تن میکرد، که بیشتر شبیه یک راهب بود تا یک دریاسالار ثروتمند (که خودش بود). زمانی در طول سومین سفر خود، هنگامی که رودخانه اورینوکو را در اقیانوس اطلس در شمال آمریکای جنوبی دید، متقاعد شد که باغ عدن را پیدا کرده است.
مردم را به بردگی گرفت
از آنجایی که سفرهای او عمدتاً اقتصادی بود، انتظار می رفت کلمب چیزی ارزشمند در سفرهای خود بیابد. کلمب از این که متوجه شد سرزمین های کشف شده پر از طلا، نقره، مروارید و گنجینه های دیگر نیست، ناامید شد، اما به زودی تصمیم گرفت که بومیان وخود مردم می توانند منبع ارزشمندی باشند. او ۵۵۰ نفر از آنها را پس از اولین سفر خود به عنوان برده بازگرداند – بیشتر آنها مردند و بقیه فروخته شدند – و مهاجرانش وقتی بعد از سفر دوم او بازگشتند، تعداد بیشتری برده را آوردند.
زمانی که ملکه ایزابلا تصمیم گرفت که مردم بومی دنیای جدید تابع او هستند، ویران شد و بنابراین نمی توان آنها را به بردگی گرفت. البته، در دوران استعمار، مردم بومی به جز نام به بردگی اسپانیاییها میرفتند.
او هرگز باور نمی کرد که دنیای جدیدی پیدا کرده است
کلمب به دنبال گذری جدید به آسیا بود… و این همان چیزی بود که او پیدا کرد یا تا روز مرگش چنین گفت. علیرغم واقعیت های فزاینده ای که به نظر می رسید نشان می داد که او سرزمین هایی را که قبلاً ناشناخته بودند کشف کرده است، او همچنان معتقد بود که ژاپن، چین و دربار خان بزرگ به سرزمین هایی که او کشف کرده بود بسیار نزدیک بودند. اما اصل ماجرا راایزابلا و فردیناند بهتر می دانستند. جغرافیدانان و ستاره شناسانی که با آنها مشورت کردند می دانستند که جهان کروی است و تخمین می زدند که ژاپن ۱۲ هزار مایل از اسپانیا فاصله دارد (اگر با کشتی که از بیلبائو به سمت شرق حرکت می کند،این مسافت درست است)، در حالی که کلمب ۲۴۰۰مایل به راهش ادامه داد.
نظریه مضحک
به گفته واشنگتن ایروینگ (۱۷۸۳-۱۸۵۹) زندگی نامه نویس، کلمب حتی یک نظریه مضحک برای این اختلاف ارائه کرد: این که زمین به شکل گلابی است، و اینکه او آسیا را به دلیل قسمتی از گلابی که به سمت ساقه بیرون زده است، پیدا نکرده است.در دربار، عرض اقیانوس به سمت غرب مورد بحث بود، نه شکل جهان. خوشبختانه برای کلمب، باهاما در فاصله ای قرار داشت که او انتظار داشت ژاپن را پیدا کند.
کلمب اولین تماس خود را با یکی از تمدن های بزرگ جهان جدید برقرار کرد
کلمب در حین کاوش در سواحل آمریکای مرکزی، به یک کشتی بازرگانی کاوشگر طولانی برخورد کرد که سرنشینان آن اسلحه و ابزاری از مس و سنگ چخماق، منسوجات و نوشیدنی تخمیری شبیه آبجو داشتند. اعتقاد بر این است که بازرگانان از یکی از فرهنگ های مایا در شمال آمریکای مرکزی بودند. جالب اینجاست که کلمب تصمیم گرفت بیشتر تحقیق نکند و در امتداد آمریکای مرکزی به جای شمال به سمت جنوب چرخید.
هیچ کس به طور قطع نمی داند بقایای او کجاست
کلمب در سال ۱۵۰۶ در اسپانیا درگذشت و بقایای او برای مدتی در آنجا نگهداری شد تا اینکه در سال ۱۵۳۷ به سانتو دومینگو فرستاده شد. آنها تا سال ۱۷۹۵ در آنجا ماندند تا زمانی که به هاوانا فرستاده شدند و در سال ۱۸۹۸ ظاهراً به اسپانیا بازگشتند. اما در سال ۱۸۷۷ جعبهای پر از استخوانهایی که نام او را داشت در سانتو دومینگو پیدا شد. از آن زمان، دو شهر – سویا، اسپانیا و سانتو دومینگو – مدعی هستند که بقایای او را در اختیار دارند. در هر شهر، استخوان های مورد بحث در مقبره های استادانه ای قرار دارند.
گروه گزارش
مترجم:احسان محرابی