“آژنگ نیوز”:دیوار برلین پس از جنگ جهانی دوم، شاهد تعداد فرارهای بسیار است. پس از جنگ جهانی دوم، حدود ۲.۵ میلیون آلمان شرقی به آلمان غربی گریختند. این امر آلمان شرقی را آزار می داد زیرا آنها تقریباً یک ششم جمعیت خود را از دست داده بودند. در نهایت نیز برای جلوگیری از مهاجرت، مرزهای آلمان شرقی و غربی را بستند و دیوار برلین را برپا کردند.
سربازان موانع را زیادی ایجاد کردند و به آنها دستور داده شد به هر کسی که از مرز عبور می کند شلیک کنند. دیوار تا حد زیادی موثر بود، ترس برای حفظ زندگی ، مردم از ترک آلمان شرقی منصرف شد. با این حال، هنوز هم عده ای بودند که تلاش های شجاعانه فوق العاده ای برای عبور از دیوار برلین، از زیردیوارواطراف آن انجام میدادند.در اینجا به سه مورد اشاره می شود:
۱. فرار از طریق بالون هوای گرم
همکاران پیتر استرلزیک و گونتر وتزل می خواستند به آلمان غربی فرار کنند، اما نمی توانستند به راهی برای عبور از مرز بدون کشته شدن بیاندیشند. وقتی خواهر وتزل به ملاقاتش آمد، مجلهای آورد که مقالهای درباره بالنهای هوای گرم داشت. این مجله به وتزل ایده ساخت یکی از آنها را داد تا بتوانند از آن برای عبور از مرز استفاده کنند.
وتزل ایده خود را به استرلزیک گفت و آن دو شروع به طراحی وسایل نقلیه فرار خود با کمک یک کتاب دستورالعمل کردند. دو تلاش اول ناموفق بود، اما سومی جواب داد. بنابراین یک نیمه شب، آن دو خانواده خود را روی بلندترین تپه نزدیک جمع کردند و آنها را در بالون هوای گرم آزمایش نشده گرد هم آوردند.بالن به سمت آلمان غربی شناور شد، اما با نزدیک شدن به مرز، نورافکنها روشن شدند، خوشبختانه آنها قبلاً مسافت زیادی را طی کردهاند تا نورچراغها دیگر به آنها نرسند.
اماشعله بادکنک آنها با تمام شدن بنزین آنها خاموش شد. بالون به سمت پایین اوج گرفت و به زمین خورد. آنها مطمئن نبودند که آیا در آلمان غربی فرود آمده اند یا هنوز در شرق هستند. آنها شروع به راه رفتن کردند و با یک پلیس روبرو شدند که تأیید کرد با موفقیت به سمت غرب مرز رسیده اند.
۲. فرار از طریق کابل
هورست کلاین،یک هنرمند حرفه ای و یک ضد کمونیست صریح بود، بنابراین به راحتی می شد فهمید که چرا می خواست از آلمان شرقی فرار کند.
او تصمیم گرفت از طریق کابل های برق که این دو شهر را به هم وصل می کند فرار کند. از تیر برق بالا رفت و روی کابل رفت. برای او وحشتناک بود – اگر همزمان برج و کابل را لمس می کرد، خاکستر می شد … و اگر سربازان آلمان شرقی او را می دیدند، نیز کشته می شد.
وقتی از این برج به برج دیگر می گذشت، دو نگهبان آلمانی را دید که پشت سر او گشت می زدند. خوشبختانه او بالای پرتوهای نورافکن قرار داشت تا دیده نشود.
او در آخرین برج خود از طنابی که به دور خود پیچیده بود استفاده کرد تا خود را به سمت غربی پایین بیاورد. متاسفانه دستانش در سرما بی حس شده بود و نتوانست طناب را به خوبی بگیرد. اواز ارتفاع ۱۲ متری در داخل مرز غربی سقوط کرد، دو دستش شکست اما به غیراز این مجروحیت ُاو نجات یافته بود.
۳. راندن قطار از میان موانع
هری دترلینگ یکی از منتقدان شناخته شده دولت آلمان شرقی بود. وقتی او را تهدید کردند که به اردوگاه کاری فرستاده می شود، او می دانست که به زودی باید فرار کند.
دترلینگ، مهندس قطار، شنید که ریل های قطار همچنان شرق و غرب برلین را به هم متصل می کند، اما به زودی برچیده می شوند. او از یکی از دوستانش به نام هارموت لوسی خواست تا در طرح فرارش به او کمک کند.
او در مورد برنامه خود به خانواده و دوستانش گفت و ۲۴نفر از آنها در قطار به او پیوستند. دترلینگ مسیر قطاری را انتخاب کرد که او را به مرز نزدیکتر می کرد. وقتی دترلینگ به نقطه تعیین شده باقطار نزدیک شد، سرعتش را کم نکرد، درعوض به گاز ضربه زدو سرعت بیشتری گرفت.
همانطور که قطار غرش میکرد و از موانع عبور میکرد، دترلینگ و لیچی در حالی که خانواده و دوستانشان خود را روی زمین انداختند، به منطقه غربی پناه بردند. آنها در آلمان غربی متوقف شدند واین تلاش برای فرار به کسی آسیبی نرساند.
تاریخ انتشار ۲۷ ژوئن ۲۰۲۲
نویسنده پن کوپر
مترجم:علی محرابی
گروه تاریخ