“آژنگ نیوز”:فرهنگ دروغگویی امروزه در دنیا به یک موضوع مشکل ساز تبدیل شده است.به گفته جامعه شناسان و روانشناسان معاصر، ما در دورانی زندگی می کنیم که مردم هر روز بیشتر دروغ می گویند. آنچه واقعاً غم انگیز و عمیقاً ناراحت کننده است این است که اکنون می بینیم دروغ نه تنها توسط بسیاری قابل قبول است، بلکه در تعاملات روزانه ما نیز کاملاً عادی شده است.
در قرن چهارم قبل از میلاد، فیلسوف یونانی دیوژن به جستجوی مردی صادق پرداخت. او حتی در روز روشن با خود چراغی به همراه برد تا بهترین امکان را برای یافتن این شخص داشته باشد. تمام سفرها وتلاشهای او بیهوده بودند، زیرا دیوژن هیچ جا نمی توانست شخص صادقی پیدا کند. اگر بخواهیم خودمان را جای دیوژن بگذاریم و امروز به دنبال یک فرد صادق بگردیم، مطمئنا همان تجربه ای را خواهیم داشت که دیوژن هزاران سال پیش داشت.
جی.ای. بارنز جامعه شناس در کتابش با عنوان” مجموعه ای از دروغ ها: به سوی جامعه شناسی زندگی” می گوید: “دروغ در همه جا وجود دارد. ما به طور مداوم در مورد دروغ در زندگی عمومی و خصوصی می شنویم. تعداد بسیار کمی از مردم ادعا می کنند که هرگز دروغی نگفته اند و حتی کمتر کسی می گوید که هرگز فریب یک دروغگو را نخورده است. همین پذیرش گسترده دروغ است که به فرسایش ارزش های فرهنگی در جوامع امروزی ما کمک کرده است.“
وقتی از ما یک سوال بسیار ساده می پرسند مانند :چند سال دارید، اغلب به جای حقیقت از دروغ استفاده می شود. ما همچنین برای جلوگیری از درگیری یا آسیب رساندن به احساسات دیگران، دروغ می گوییم. برای مثال، وقتی میدانیم کسی از ما کمک میخواهد ناراحت میشویم، اغلب در پاسخهایمان صادق نیستیم، در عوض به دروغ ( حتی زمانی که به خوبی میدانیم این درست نیست)، می گوییم خوشحال خواهیم شد کمک کنیم!یا حتی برای رهایی از این موقعیت، بر اساس یک دروغ داستانی می سازیم.
کارشناسان به ما می گویند که این نوع دروغ ها چیزی است که ما در کودکی یاد می گیریم. در دوران کودکیمان است که یاد میگیریم چگونه دروغ بگوییم تا از تنبیه بزرگترها یا ناامید کردن آنها یا آسیب رساندن به احساسات آنها جلوگیری کنیم. چه تعداد از ما میتوانیم آن زمانهایی را به یاد بیاوریم که با جسارت حقیقت را بیان میکردیم، حقیقتی که توسط والدینمان به ما آموخته بودند.به نظر میرسد تعداد اندکی از راست گفتن به والدینش در دوران کودکی منفعت برده.در حقیقت بیشتر افرادمتوجه گفتن حقیقت به هیچ وجه کمکی در دوران کودکی به آنها نکرده است. برعکس، تمرین صداقت اغلب ما را با والدینمان به مشکل میانداخته است. پس از آن بود که بسیاری از ما متوجه شدیم که باید در گفتن حقیقت محتاط تر باشیم زیرا حقیقت می تواند باعث درد شود. ما به آرامی اما مطمئناً یاد گرفتیم که چگونه دروغ بگوییم تا از دیگران و خودمان در برابر درد یا آسیب محافظت کنیم. مطمئناً برای کودکان بسیار گیج کننده است که می بینند افراد بسیار کمی در اطراف خود حقیقت را می گویند. بل هوکس، محقق و جامعه شناس، در کتاب «همه چیز درباره عشق» مینویسد: «پنهان کردن حقیقت اغلب بخش سرگرمکنندهای از بازی دوران کودکی است، اما زمانی که به یک رویه رایج تبدیل میشود، مقدمهای خطرناک برای دروغگویی دائمی است.»
لئو بوسکالیا در کتاب پرفروش خود به نام «دوست داشتن یکدیگر: چالش روابط انسانی» چند نوع دروغ را فهرست میکند که ما در زندگی روزمره از آنها استفاده میکنیم. بوسکالیا اولین دروغ را “دروغ های خیرخواهانه” می نامد که رایج ترین دروغ در موقعیت های اجتماعی است. ما حقیقت را نمی گوییم زیرا نمی خواهیم به طرف مقابل صدمه بزنیم یا توهین کنیم. یک مثال از این مدل می تواند زمانی باشد که کسی می گوید: “چرا به مهمانی من نیامدی؟” بهجای گفتن «چون مهمانیهای شما را خستهکننده میدانم»، میگوییم: «حالم خوب نبود». نوع دوم دروغ “دروغ های محافظت از خود ” نام دارد که برای راحت کردن همه چیز برای ما استفاده می شود. به عنوان مثال، وقتی کسی با ما روبرو می شود، ما اغلب با گفتن این جمله پاسخ می دهیم: “من کاملاً این را نگفتم” یا “شما مرا درک نکردید.” ما همچنین زمانی که میخواهیم حقیقت را برای منفعت خود دستکاری کنیم، به استفاده از «دروغهای دستکاری» در روابط بین فردی خود متوسل میشویم. سپس از «دروغ های غیرشخصی» نیز استفاده می کنیم که در حساب های مالیات ،درآمدها و هزینه ها دروغ می گوییم.
اینها تنها چند نمونه از دروغ های رایج روزمره است که ما تمرین می کنیم.با این حال، انواع دیگری مانند دروغهای پنهان، دروغهای توطئهآمیز، و غیره وجود دارد. به گفته بوسکالیا، بسیاری این دروغها را جرمی جدی نمیدانند، زیرا برای گوینده آنها واقعاً «بیضرر» هستند. در واقع، ما اغلب به این باور می رسیم که درگیر شدن در این نوع دروغ ها واقعاً به نفع ماست.
بسیاری از روانشناسان برجسته اشاره می کنند که این پذیرش گسترده فرهنگی دروغ یکی از دلایل اصلی این است که بسیاری از مردم هرگز روابط سالم و مفیدی نخواهند داشت زیرا وقتی اعتماد شکسته شود، ارتباط واقعی برقرار نمی شود.
دروغ در هیچ کجا به اندازه دنیای سیاست قابل مشاهده نیست، جایی که دروغگویی مترادف با خود سیاست شده است. این وضعیت نمیتوانست به وجود بیاید مگر اینکه دروغ به فضیلتی تبدیل میشد که در آن حقیقت یا کنار گذاشته میشد یا به عنوان یکی از نسخههای متعدد حقیقت در نظر گرفته میشد. هارولد پینتر در سخنرانی نوبل خود با عنوان “هنر، حقیقت و سیاست” گفت: “زبان سیاسی، همانطور که توسط سیاستمداران استفاده می شود، به هیچ یک از این قلمروها وارد نمی شود، زیرا برای اکثریت سیاستمداران … نه حقیقت، بلکه قدرت و حفظ آن قدرت ،ضروری است .بر این مبنا مردم باید در جهل بمانند، که در غفلت از حقیقت، زندگی کنند. بنابراین، آنچه ما را احاطه کرده است، خوان گسترده ووسیعی از دروغ است که از آن تغذیه می کنیم.»
فردریک جورج بیلی در کتاب خود با عنوان” دستکاری در حقیقت”مشاهده کرد که دروغ شرطی برای موفقیت شغلی است و کسانی که به طور متعارف فضیلت دارند حضورشان بی تأثیر بود.
هانا آرنت که به عنوان یکی از فیلسوفان سیاسی برجسته قرن بیستم به شمار می رود، مطالب زیادی در مورد دروغگویی در سیاست نوشته است. در واقع، مقاله معروف او حقیقت، سیاست و دروغ با جزئیات زیادی توضیح می دهد که چگونه دروغگویی به توتالیتاریسم کمک می کند. به گفته آرنت، رهبران تمامیت خواه با اجبار، دستکاری و بسیج وفاداری کامل مردم را به دست می آورند.یکی از راههای جلب رضایت تودهها، تبلیغ دروغ و استفاده از تکنیکهای قوی ترغیبکننده برای انکار حقایق واقعی است. در این نوع استراتژی، که اغلب توسط رژیمهای توتالیتر به کار میرود، یک واقعیت اغلب به نظر دیگری در دنیایی از «واقعیتهای جایگزین» تبدیل میشود. آرنت در مورد خطری حتی بزرگتر به ما هشدار می دهد: «نتیجه جایگزینی مداوم و کامل دروغ به جای حقیقت واقعی این نیست که دروغ ها اکنون به عنوان حقیقت پذیرفته شوند و حقیقت به عنوان دروغ بدنام شود، بلکه این است که معنایی که ما از طریق آن می دانیم. تحمل در دنیای واقعی ~ و مقوله حقیقت در مقابل باطل از جمله ابزارهای ذهنی برای این هدف است ~ در حال نابودی است.
آرنت بینش عمیقی نسبت به عواقب خطرناک دروغگویی در سیاست داشت.به نظر می رسد که مقوله های حقیقت در مقابل دروغ،محو شده اند. در نتیجه، احتمالات دروغگویی بی حد و حصر شده است و با مقاومت کم یا بدون مقاومت مواجه می شود. می بینیم که چقدر دروغگویی در سیاست در بسیاری از کشورها رایج شده است. به عنوان مثال، در ایالات متحده، ترامپ در بیان حقیقت مشکل زیادی داشت. براساس گزارش منتشر شده در واشنگتن پست در ۷۸۷ روز، پرزیدنت ترامپ ۹۱۷۹ ادعای نادرست یا گمراه کننده را مطرح کرده که به نظر نمی رسد نگرانی عمده ای برای حامیان او باشد.
در مجموع ومتأسفانه، در دنیای امروز، دروغ گفتن به یک هنجار جدید تبدیل شده است، که به طور ضمنی ما را تشویق می کند که افراد صادق را ساده لوح و بازنده بالقوه بدانیم. پرزیدنت ترامپ و سیاستمدارانی امثال او ما را به این باور میرسانند که دروغ گفتن اشکالی ندارد و حقیقت دیگر اهمیتی ندارد.
مترجم:احسان محرابی
گروه گزارش