“آژنگ نیوز”:دون کیشوت شگفتی عالم رمان است.نویسنده این رمان،میگل د سروانتس ساودرا، نویسنده دن کیشوت،یک نویسنده اسپانیایی بود که در پایان قرن شانزدهم و آغاز قرن هفدهم می زیست.دون کیشوت نیز،مشهورترین رمان اوست.
دون کیشوت،رمانی است که در دو بخش (قسمت ۱، ۱۶۰۵، و قسمت دوم، ۱۶۱۵) توسط سروانتس منتشر وبه یکی از پرخواننده ترین آثار کلاسیک ادبیات غرب،تبدیل شد.این کتاب که در ابتدا به عنوان تقلیدی از نوشته های عاشقانه های قدیمی در نظر گرفته شده بود،در طول زمان به الگویی ادبی تبدیل شد.این رمان به طور واقع گرایانه آنچه را که برای یک شوالیه سالخورده اتفاق می افتد توصیف می کند.او که سرش از خواندن کتابهای عاشقانه پرشده است،همراه با سرباز عمل گرای خود، سانچو پانزا،سوار بر اسب پیر خود روسینانته شده ، به مسافرت و به دنبال ماجراجویی می رود.این رمان با ترجمه گسترده به زبانهای مختلف (اولین ترجمه انگلیسی ۱۶۱۲)،موفقیت بزرگ و مستمری داشت ونمونه اولیه رمان مدرن محسوب می شود.حتی ترجمه هایی از این رمان نیز به آمریکای شمالی رسید.
سروانتس دررمان دون کیشوت فقط درمورد ماجراهای خیالی ننوشته است.اوهمچنین بسیاری ازرویدادهای مربوط به خودش در زندگی واقعی را نیز در این رمان آورده است.زیرا او علاوه بر نوشتن یکی از معروفترین رمانهای اسپانیایی در تمام دوران،یکی از اعضای پیاده نظام نیروی دریایی اسپانیا نیز بود.تا اینکه در یک نبرد،اسیرشد و به بردگی رفت.او تنها زمانی آزاد شد که اسیرکنندگانش برای نجاتش باج گرفتند وخانواده اش هزینه بالای آزادی او را پرداخت کردند.سروانتس پس از پیوستن به خانوادهاش،به عنوان حسابدار برای جمعآوری مالیات مشغول به کار شد.شغلی که در نهایت به دلیل اشتباهات حسابداری بین سالهای ۱۵۹۷ و ۱۶۰۲ دو بار به زندان مرکزی سویل رفت.گمان میرود که سروانتس برای اولین بار داستانی را که تبدیل به دون کیشوت میشود،در همین دوران زندان به نگارش درآورده است.
به عنوان نمونه دیگر باید اشاره کرد که سروانتس شخصیت اصلی دون کیشوت را به نام عموی همسرش نامگذاری کرد.
او در نزدیکی پایان جلد دوم دون کیشوت، سروانتس نام واقعی قهرمان خود را که آلونسو کیشانو (که به طور متناوب به آن “کویجانو” می گویند) فاش می کند.اواین نام را از آلونسو د کوئسادا و سالازارعموی بزرگ کاتالینا د سالازار و پالاسیوس،که سروانتس در سال ۱۵۴۸ با او ازدواج کرد،وام گرفته است.اعتقاد بر این است که آلونسو نه تنها نام، بلکه شخصیتهای کلی قهرمان رمان را نیز از شخصیتهای واقعی الهام گرفته است.
او همچنین در طی ماجراجویی هایی به پادشاه اسپانیا خدمت کرد که بعداً نیز بخشهای از آن را در قالب داستان،در رمان گنجانید.
این قسمت از زندگینامه او و تلاشهایش برای فرار در «داستان اسیر» (در قسمت اول دن کیشوت) به تصویر کشیده شده است، جایی که شخصیت «یک سرباز اسپانیایی به نام د ساودرا» را به یاد میآورد که در حقیقت به نام خانوادگی دوم سروانتس اشاره میکند.
کتاب به طور کلی به دو بخش تقسیم شده است.درقسمت اول، با شخصیت های زیادی در دن کیشوت آشنا می شویم،اما در واقع فقط سه شخصیت اصلی وجود دارد.در ابتدا با یک جنتلمن بازنشسته به نام آلونسو کیخانو آشنا می شویم که نام خود را به دن کیشوت تغییر می دهد.همچنین کیشوت در طول کتابها به همراهی کشاورزی به نام سانچو پانزا که به همراه او ماجراهای بسیاری راپشت سر میگذارد،اشاره میکند.تلاش های او به عنوان یک شوالیه جوانمرد مورد تاکید است،همچنین او تا حدی تحت تأثیر کتاب هایی است که خوانده است. دن کیشوت علاوه بر نقش آفرینی سانچو در نقش سرباز خود،شخصیت دیگری در رمان دارد که یک دختر کشاورز محلی به نام آلدونزا لورنزواست و دن کیشوت عاشق او می شود.
ماجراهای دن کیشوت بیشتر شامل ایجاد مشکل یا دیدن مشکلات در جایی است که آنها نباید در آنجا وجود داشته باشند.برای مثال،مسافرخانهداری وانمود میکند که یک ارباب است و بنا به درخواست خود دن کیشوت را شوالیه مینامد تا از شر او خلاص شود و دن کیشوت،از مزاحمت سایر مهمانانش دست بردارد.دون کیشوت همچنین سعی می کند در برخی اززمانها که شخصیت هایی را ملاقات می کند – مثلا اربابی که خدمتکار جوانش را کتک می زند – ضرورت رعایت اخلاق را القا کند، اما شخصیت ها مانند مهمانخانه دارفقط به کیشوت وعده های دروغین برای خلاص شدن از شر او می دهند.ماجراهای اودر این بخش از داستان، تقریباً زمانی به پایان می رسد که کیشوت به طرز وحشتناکی مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.همسایگان دن کیشوت در تلاش برای جلوگیری از وسواس بی جهت و بی حد و مرز او ، کتاب هایش را آتش زده و کتابخانه اش را از بین میبرند.
با این حال دن کیشوت ناامید نمی شود.لحظه ای که سلامتی او بهتر می شود،مخفیانه بیرون می آید و سانچو پانزا را به عنوان سرباز خود در ازای فروختن یک جزیره استخدام می کند. پانزا موافقت می کند و هر دو ماجراجویی خود را با قدرت از روز بعد آغاز می کنند.زمانی که دن کیشوت گروهی از آسیاب های بادی را به اشتباه به عنوان غول می گیرد و به آنها حمله می کند،معروف ترین صحنه رمان است.اوهمچنین سعی میکند زنی را از دست گروهی از رقیبان نجات دهد،که منجر به درگیری کوچکی میشود که در نهایت با صلح خاتمه مییابد.
در واقع این کتاب در مورد کتاب،خواندن،نوشتن،ایده آلیسم در مقابل ماتریالیسم،زندگی … و مرگ است. دن کیشوت دیوانه است. “مغز او خشک شده است” به دلیل خواندن داستانهای خیالی، او نمی تواند واقعیت را از داستان جدا کند، ویژگی ای که در آن زمان به عنوان یک موضوع خنده دار در نظرگرفته می شد!با این حال،سروانتس همچنین از جنون دن کیشوت برای بررسی بحث ابدی بین اراده آزاد و سرنوشت استفاده می کرد.قهرمان گمراه او در واقع مردی است که با محدودیت های خود مبارزه می کند تا تبدیل به آن چیزی شود که آرزویش را دارد.
از طرف دیگر روایت مدرن وشگفتانگیز سروانتس به مجموعهای خیرهکننده از شخصیتها با باورها و دیدگاههای گوناگون جان میدهد و کنایهای ظریف، نگاهی انسانگرا و یک کمدی منحصر به فرد را به نمایش میگذارد.
متفکران برجسته ای مانند هارولد بلوم منتقد ادبی برنده جایزه و کارلوس فوئنتس رمان نویس و مقاله نویس برجسته اعلام کرده اند که دن کیشوت اولین نمونه واقعی رمان مدرن است.بلوم تغییرات مستمر شخصیت اصلی داستان و همراهش سانچو پانزا را بهعنوان نشانگر اصلی تمایزرمان دون کیشوت از نوشته های قبلی می داند و فوئنتس نیز تفاوتهای ظریف در دیالوگ و شخصیتپردازی را از نکات برجسته رمان دن کیشوت معرفی میکند.
با توجه به وقایع اروپا در زمان انتشار رمان،تبدیل دن کیشوت از نجیب زاده به شوالیه بسیار قابل توجه است.اسپانیا پس از قرنها حضور مسلمانان، توسط پادشاهان مسیحی مجدداً فتح شده بود.در این زمان،موقعیت اجتماعی، قومیت و مذهب به عنوان تعیین کننده آینده یک فرد در نظر گرفته می شد، اما دن کیشوت این روال اجتماعی را به چالش کشید. او با قاطعیت به هر کسی که میکوشید او را به هویت «واقعی» و اصلیاش متقاعد کند، پاسخ داد: «من میدانم که هستم».
پس از رمان دن کیشوت آثار ادبی بیشماری مانند آن تولید شدند.همچنین،هنرمندان مختلف در گونه های متعدد هنری هم از دون کیشوت بهره گرفتند.اقتباس های قابل توجه شامل یک باله کلاسیک در ۱۸۶۹،نمایشنامه موزیکال مردی ازلامنچیا که برای اولین بار در سال ۱۹۶۸در برادوی اکران شد.همچنین نسخه سینمایی آن در ۱۹۷۲ به کارگردانی آرتور هیلر و با بازی پیتر اوتول،سوفیا لورن و جیمز کوکو؛به نمایش درآمد.یکی دیگر از اقتباس های قابل توجه،فیلم مردی که دن کیشوت را کشت (به نمایش درآمده در۲۰۱۸) نام دارد،این فیلم بازخوانی آزادانه رمان سروانتس توسط کارگردان تری گیلیام است.تلاش های او برای ساخت این فیلم در طول نزدیک به سه دهه با پیچیدگی ها،تاخیرها و لغو های مختلفی همراه بود.البته درمستند گمشده در لامانچا (۲۰۰۲) به تفصیل توضیح داده شده است،گیلیام در جریان ساختن این فیلم خودش نیز به شخصیتی دون کیشوت وار تبدیل می شود.
در مجموع بسیاری از نویسندگان از دن کیشوت الهام گرفته اندکه از میان آنها می توان به گوته، استاندال، ملویل،فلوبر و دیکنز گرفته تا بورخس،فاکنر و ناباکوف،اشاره کرد.
اکنون نیز پس ازگذشت ۴۰۰ سال از انتشار وموفقیت بزرگِ دن کیشوت؛این کتاب به طور گسترده ای بهترین کتاب جهان توسط اغلب نویسندگان مشهور در نظر گرفته می شود.در روزگار ما که اینک در برابر آسیابهای بادی و غولهای دیجیتالی و جهان پرتلاطم برخورد عقاید قرار داریم،پیام ارزشمند دن کیشوت این است:روشی که ما واقعیت را از طریق انواع ایدئولوژیها،فیلتر میکنیم،بر درک ما از جهان تأثیر میگذارد.
اما این رمان،مهمترین تاثیرش را بر زندگی شخصی سروانتس نهاد!به دلیل موفقیت ادبی این رمان،ثروت هنگفتی نصیبش شد تا او در دهه آخر زندگیاش،به راحتی و بدون دردسر زندگی کند.
نویسنده:حسن محرابی
گروه گزارش