“آژنگ نیوز”:اصلاح اجتماع مهم تر است یا اهتمام به خویشتن فردی؟این پرسشی است که قرنهاست ذهن متفکران را به خود مشغول کرده است. آیا برای یک زندگی سعادتمند، توجه به اصلاح فردی کفایت میکند یا باید وضعیت زندگی همگان را بهبود بخشید؟ درد و رنجهای شخصی اهمیت و اولویت دارند یا مشکلات و مصایب جمعی و همگانی؟
سخن خود را با مثال شروع میکنم:
فرض کنید من کسی باشم که به جهتی همیشه باید در راه تهران به شیراز در مسافرت باشم بااین شرایط، اگر من انسانی عقلانی باشم- و فقط عقلانیت برای این جهت کفایت میکند- باید دو کار انجام دهم:
نخست اینکه اگر ناچارم از این جاده حرکت کنم، باید به اندازه خودم و تا آنجا که در توان و وسع من هست، این جاده پر فرازونشیب و گودالها و درههای خطرناک و سنگلاخی را تعمیر کنم و در اصلاح و مرمت آن کمک کنم و اجازه ندهم که این جاده با همین حالت عیبناک باقی بماند. فعلا تنها براساس عقلانیت صرف سخن میگویم و کاری به احکام و قواعد و معیارها و میزانهای اخلاقی ندارم. بنابراین از آنجا که باید عمری در این جاده در رفتوآمد باشم، عقلانیت اقتضا میکند که این جاده را تا جایی که میتوانم، اصلاح و تصحیح و تعمیر و مرمت کنم و از هیچ کاری در این جهت مضایقه نکنم.
اما کار دوم : و آن این است که باید دستکم برای اتومبیل خودم ضربهگیرهایی قوی فراهم کنم تا کمترین مقدار فشار کف ناهموار جاده به بدن من وارد شود.
از مثال فوق برای بیان مقصودخودم میکوشم.یک انسان عقلانی و به طریق اولی یک انسان اخلاقی، باید در ظرف زندگی اجتماعی خود دو کار کند.
نخست اینکه باید بکوشد تا جایی که در توان دارد، جامعه را اصلاح و تصحیح کند و ازاشکالهای آن بکاهد. هرکس متناسب با میزان داراییهای درونی یعنی داناییها و تواناییها و با توجه به ویژگیهای شخصیتی و منشی و آنچه ژنتیک به او انتقال داده و براساس حوادث زندگی و تعلیم و تربیت و خلاصه با درنظر گرفتن همه امکانهایی که درزندگی دارد باید جامعه خودش را در تاجایی که در توان دارد، اصلاح کند و نسبت به درد و رنجها و فسادها و سوءنیتها و سوءمدیریتها و جهلهایی که دراین جامعه هست بدون حساسیت نباشد زیرا اگر اخلاقی هم نیست، لااقل عقلانی هست و میداند که به هر حال باید در این جامعه زندگی کند.
بنابراین هر چه این جامعه را بیشتر به صلاح نزدیک کند، خودش هم بیشتر سود میبرد. اگر اخلاقی هم باشد که میخواهد برای همنوعان خودش و همه کسانی که در این جامعه زندگی میکنند و چارهای نیز جز آن ندارند، یک وضع بهتری فراهم کند. بنابراین هرگز نمیشود نسبت به ظلم و ستم و بیعدالتی و بینظمی و بیامنیتی و نابرابری و فقدان رفاه و آزادی و شفقت یک جامعه بیتفاوت بود و حساسیت نداشت، بنابراین من باید هرکاری که میتوانم برای نظم، امنیت، رفاه، عدالت، برابری، برادری، آزادی و صلح این جامعه انجام دهم، دریغ نکنم.
اما کار دوم : اگر من تمام مساعی خود را صرف کنم و همه شهروندان دیگر جامعه هم همین کار را انجام دهند، باز هم هیچ تضمینی نیست که جامعه ما بیعیب و نقص باشد و بنابراین ما نیاز به ضربهگیر داریم. این ضربهگیر فراهم کردن کار دوم ما است. یعنی باید کاری کنیم که فشار وارد ناشی از زیستن در جامعه ناسالم برای خودمان و شهروندان جامعه کمتر شود و آسیبهای آن کمتر درد و رنجی برای خودمان و سایر همنوعان داشته باشد. به تعبیری که در آیین هندو به کار میرود، اگر جامعه منجلاب یا مرداب یا باتلاق هم هست، بتوانیم در این منجلاب و باتلاق، لااقل نیلوفر باشیم.
کار اول نیازمند آن است که در فعالیتهای خودمان به آنچه در نهادهای خانواده، اقتصاد، تعلیم و تربیت، علم و فن و هنر، سیاست، قانونگذاری، اخلاق، دین و مذهب میگذرد، توجه کنیم زیرا این نهادها هستند که عیب کلی جامعه را فراهم میکنند.
اما برای کار دوم یعنی فراهم کردن ضربهگیر باید به یک سلسلهچیزهایی روی آوریم که شخص خودمان را با آن چیزها مجهز کنیم، بنابراین شأن اجتماعی من، کار اول من است و شأن انفرادی من، هم کار دوم است.
مصطفی ملکیان
گروه گزارش