“آژنگ نیوز”:بلوای ۱۷ آذر ۱۳۲۱دعوای نان یا نزاع بر سر قدرت!بود و توسط چه کسانی طراحی شده بود؟
پس از شهریور ۱۳۲۰ وخروج رضا شاه از ایران،محمدعلی فروغی به نخست وزیری رسید. اودوبار تشکیل کابینه داد دولت بعد از او دولت علی سهیلی بود. بعد از آن در ۱۸مرداد۱۳۲۱احمد قوام به عنوان نخست وزیرکارش را شروع کرد. دولتها و نخست وزیران این دوره ،غالبا افراد با سن وسال زیاد ،دارای تجارب سیاسی بوده واز نزدیک نیزوقایع مشروطه را مشاهده کردند.آنها به دولت مستقل و تشریفاتی بودن نهاد پادشاهی اعتقاد داشتند.به همین جهت از همان ابتدا تقابل شاه و نخست وزیرانی مثل قوام بدیهی بود. قوام السلطنه در کار کشور داری می خواست قدرت نمایی کند و اصول فراموش شده را در روابط دربار و دولت و مجلس تجدید کند.به همین جهت به وزیران خود دستور داده بود گزارشهای مربوط به کارهای وزارتخانه اشان را باید فقط به او بدهند.این سیاستمدار قدیمی می خواست نخست وزیر مقتدری باشد.اما محمدرضا که با حمایت انگلیسی ها به قدرت رسیده بود،این اوضاع را نمی پسندید.واقعه آذر۱۳۲۱محصول چنین تقابلی بود.محمدرضا برای کنار زدن قوام می اندیشید،اگر قوام نتواند ،ازپس حفظ امنیت کشور و حتی خانه خودش برآید،همگان میفهمند که اولایق اداره کشور نیست.
حادثه ۱۷ آذر ۱۳۲۱از دیدگاه عین السلطنه به عنوان یک فرد خارج از عالم سیاست و رقابت برای کسب قدرت چنین است: “در چهارشنبه ۱۸ آذر ماه تهران ،اول شاگردهای چند مدرسه بلوا کرده مجلس رفتند .بعد .اوباش و رجاله شهر شورش کرده و ریختند مجلس همه را غارت کردند،حتی تابلوهای نفیس کمال الملک و غیره .بعد خانه قوام السلطنه نحست وزیر،بعد مغازه و اغلب دکاکین .پس از استعمال اسلحه و کشتار و زخمی جمعی آرامش برقرار شد.
تمام جراید و مجامع را قدغن کردندو شهر نظامی بود.مستحکم تر و شدیدتر نظامی شد.وضعیت نان و سایر ماکولات تغییری نکرده بلکه بدتر شد.”
اما این واقعه ناشی از یک تقابل سیاسی و تلاشی برای کسب قدرت بود.مهدی فرخ که در این زمان وزیر خوار و باراست و ارتباط مستقیم با ماجرا دارد می نویسد: فاجعه از روز پانزدهم آذر شروع شده بود صبح روز پانزدهم آذر دو دسته از مردم به طرف بهارستان حرکت کرد این دو دسته آنچه که در ظاهر کار نشان میدهد یک دسته دانشجویان دانشگاه بودند و دسته دیگر بازاریان و اهالی جنوب شهرتهران بودند. این عده به میدان بهارستان آمدند و شعارهایی دادند و بعد داخل مجلس شده و حتی سربازان گارد را هم از مجلس بیرون کردند. تا اینجا اوضاع چندان غیر عادی نبود ؛اما ناگهان تنگ غروب وحتی فردایش یعنی روز شانزدهم آذر ماه قیافه تظاهرکنندگان یکدفعه عوض شد.توده ای ها وارد میدان شدند و ابتکار عمل را در دست گرفتند. دارودسته انگلیسی ها هم به کمک توده ای ها شتافتند. تا چشم بر هم زدیم دیدیم که پرتقال فروش های خیابان اسلامبول که اکثرا از مهاجرین قفقازی بودند با آنها قاطی شدند و قیافه تظاهرکنندگان ناگهان شترگاو پلنگ شد .قوام السلطنه تا آمد به خودش بجنبد کار از کار گذشته بود. مجلس در دست تظاهر کنندگان افتاده بود. این عده پس از تصرف مجلس به طرف سایر نقاط تهران در حرکت بودند .به دستور وزارت جنگ چند واحد نظامی وتعدادی کامیون آب پاش برای متفرق کردن تظاهرکنندگان به بهارستان رفت، اما از تظاهر کنندگان به شدت مقاومت کرده حتی با سنگ و چماق به نظامی ها حمله می کردند.
غروب روز شانزدهم بود که قوام السلطنه برای پایان دادن به ماجرا،به ناچار دست به دامن سپهبد امیر احمدی زد.امیر احمدی در آن موقع رئیس شورای عالی جنگ بود.اما او زیر بار این مسئولیت نرفت.
روز هفدهم تظاهرکنندگان به خانه قوام السلطنه ریختند پس از غارت خانه او ساختمان را نیز به آتش کشیدند. در آن لحظه که خانه قوام السلطنه مورد غارت و حریق قرار گرفته بود .من خانه قوام السلطنه بودم ، دفتر کار قوام السلطنه در یکی از سالنهای کاخ وزارت امور خارجه بود.ناگهان تلفن میز او زنگ زد و او گوشی را برداشت.از آنسوی سیم گویا از خانه اش بود، به او خبر دادند که همه اثاث او غارت شده و خانه اش نیز دارد می سوزد.”
اما چه کسانی در شکل گیری این واقعه نقش داشتند،روایت گلشاییان از ماجرا چنین است:”درواقعه روز ۱۷ آذر یک عده ای از دانشجویان در آن شرکت داشتند .یک بار دیگر قدرت و مقاومت قوام السلطنه را تایید نمود. که برای خاموش کردن غائله روزنامه ها را توقیف حتی مدیران آنها را تحت نظر قرار داد. دکتر امینی که معاونت نخست وزیر بود روزی برای من حکایت کرد در همان روز و شب جنجال که خانه قوام را هم لوطی ها تاراج کردند شاه توسط سپهبد یزدان پناه پیغام فرستاد برای قوام که استعفا دهد ولی ایشان قبول نکردند و با وجود تحریک شاه استقامت کردند تا آرامش برقرار شد محمدرضاشاه علاوه بر تحریک یک عده رجاله و تحریک های پشت پرده مدیران جرائد او را وادار نمودند به دادگستری شکایت کرده و تقاضای محاکمه و تعقیب قوام را بنمایند”.
در این مورد ابوالحسن عمیدی نوری،در کتاب یادداشتهای یک روزنامهنگار،دقیقتر توضیح می دهد: او می نویسد: چهار بعدازظهر ما سه مدیر روزنامه (احمد ملکی ـ مدیر روزنامه ستاره، حسین فاطمی ـ مدیر روزنامه باخترـ عمید نوری ـ مدیر روزنامه داد) به ملاقات، قوامالسلطنه رفتیم …اواز ما پرسید: در شهر چه خبر است؟ من ابتدا جریان وقایع را در مجلس که خودم صبح در آنجا بودم و … مرحومین ملکی و فاطمی نیز وقایع بعدازظهر خیابان لالهزار و میدان مخبرالدوله را که عدهای لجّاره ریخته بودند و مغازهها را غارت میکردند به اطلاع نخستوزیر رساندیم. مرحوم قوامالسلطنه که خونسردی خود را با وجود شنیدن این اخبار حفظ کرده بود گفت: این کارها «تحریک ایشان است» که نمیتوانند مملکت را آرام ببینند من از چند روز پیش احساس کردم نقشهای علیه خودم و مملکت در جریان است به همین جهت برای جان خود به احتیاط پرداختم. من دیدم دو روز قبل افراد نظامی گارد منزلم که تا آن روز در آنجا بودند رفتند و آن گارد مراقبین منزلم برچیده شد و دیگر کسی به جای آنها نیامد.از آن موقع فهمیدم خطری متوجه من و منزلم میباشد.این بود که همان روز دستور دادم رختخواب و اثاثیه شخصیام را به همین کاخ ابیض که محل کارم میباشد انتقال دادند که دو شب است در همین جا میخوابم.امروز آن نقشه آفتابی شد و معلوم شد بلوایی علیه من باید راه انداخته باشند و قصد جانم را هم داشتند که من فعلاً در اینجا هستم.“
عمیدی نوری همچنین می افزاید:”در این موقع زنگ تلفن صدا کرد قوام گوشی را برداشته آرام آرام مطالب طرف مقابل را گوش داد سپس مطالبی بههمین تقریب در جواب گفت که ما فهمیدیم طرف مقابل شخص محمدرضاشاه است که به او خبر داده است الان جمعیتی از مردم عصبانی به منزلتان ریختهاند میخواهند آنجا را آتش بزنند جان خانمتان هم در خطر است صلاحتان بر این است که از مقام نخستوزیری استعفا دهید.“این پیشنهاد استعفا، از سوی قوام رد شد.
اما حادثه چگونه پایان گرفت و چه عواقبی داشت؟مهدی فرخ می نویسد: قوام تیمسار امیر احمدی را احضار کرد و تاکید کرد مسئولیت را بپذیرد ولی امیر احمدی آن را رد کرد.قوام السلطنه ناچار به شاه متوسل شد،شاه امیر احمدی را به کاخ مرمر احضار مسئولیت امنیت تهران را به او واگذار کرد.
امیر احمدی نماینده شاه در مدت پنج ساعت هرج و مرج تهران را ریشه کن کرد.از تظاهر کنندگان در حدود ۳۰۰قبضه اسلحه بدست آورد و همه گردانندگان آن تظاهرات خونین را توقیف کرد.صبح روز نوزدهم آذر ماه ۱۳۲۱ تهران بار دیگر زندگی معمولی خود را از سر گرفت.”
روایت مدیر روزنامه “داد” اما چنین است:”فرمانداری نظامی تهران یک تانک در مجلس ونیز یکی درمیدان مخبرالدوله قرار داد.همچنین تحریک کنندگان دستگیر شدند.از طرف حکومت نظامی تمام روزنامهها بسته شدند و یک روزنامه به نام اخبار روز از طرف اداره تبلیغات منتشر گردید که اخباردولتی را منتشر میکرد.”
در حقیقت بعد از واقعه ۱۷ آذر اختلاف قوام با شاه علنی شد و دولت وی در تاریخ بهمن سال ۱۳۲۱ به علت استیضاح مجلس سقوط کرد.نتیجه غوغای ۱۷ آذر،توقیف روزنامه ها، مداخله ارتش برای جلوگیری از اغتشاش ودر نتیجه مرگ عده ای بود.برای اولین بار قانون مطبوعات با اصلاحاتی توسط قوام السلطنه به مجلس فرستاده شد. برای انجام این کار،دولت ماده واحده ای به مجلس شورای ملی به قید سه فوریت تسلیم نمود .مبنی بر الغای کلیه امتیازات مطبوعات و برقراری شرایط جدید امتیاز روزنامه که یکی از شرایطش،داشتن لیسانس برای صاحب امتیازبود.
البته تاچندی بعد نیز کشمکش ها ادامه یافت.گلشاییان در این مورد می نویسد:”یاد دارم در سال ۱۳۲۴ که وزیر دادگستری شدم این پرونده درجریان بود قوام برای من پیام فرستاد که اگر شاه دست از لجاجت خود در تعقیب جزایی من برندارد،من مدارکی دارم که تسلیم دادستانی خواهم کرد که اساس تحریک و جنجال، اقدام خود شاه بوده و مبالغی هم که برای این منظور پرداخته مشخص است.”
علاوه بر این پروندهای برای کشف ریشه آن بلوا با تحقیقات از دستگیرشدگان تنظیم گردید که کار بالا گرفت. زیرا معلوم شد پول فراوانی یکی دو روز قبل از ۱۷ آذر برای بوجود آوردن آن بلوا خرج شده که ازاین میان یک چک رقم درشت؛ از حساب معینی از بانک ملی ایران، به دست آمده بود. آن چک در وجه زنی به نام مهری دیوسالار کشیده شده بود. آن زن وجه سنگین را دریافت داشته برای هزینه کردن در این ماجرا آن را به دست گروهی رسانیده بود.همچنین مشخص شد آن وجه از حساب شاه پرداخت شده ومهری دیو سالار نیز یکی از دوستان شاه بود. قوام علیرغم آگاهی از این موضوع نمی توانست اقدامی انجام دهد.در نهایت نیز اوبرای ترمیم کابینه دوباره به رای اعتماد مجلس نیاز داشت ،مجلسیان نیز به او رای ندادندو دولتش در۲۱ بهمن ۱۳۲۱ساقط شد.
نویسنده:حسن محرابی
گروه تاریخ