“آژنگ نیوز”:نگاهی به نام سُهراب، سُرخاب ،سوخرا، و زوراب ؛بیانگر تغییرات تاریخی در حوزه زبان و ادبیات است.
بنا بر داستان «رستم و سهراب» در شاهنامه، رستم، برای یافتن رخش، به سمنگان در مرز ایران و توران می رود و میهمان پادشاه سمنگان می شود. تهمینه، دختر پادشاه، که عاشق رستم شده بود، نیمه شب به خوابگاه پهلوان می آید و از پیوند آن دو پسری به نام سهراب زاده می شود. سهراب، برای یافتن پدر، با سپاه تورانی به ایران لشکر می کشد و در جنگی تن به تن، ناشناس به دست پدر کشته می شود ( فردوسی ۱، ج ۲، ص ۱۱۷ به بعد)
در منظومه پهلوانی برزونامه آمده است که سهراب، در میانه راه ایران در شنگان، شیفته دختری به نام شهرو می شود و از پیوند آن دو، برزو، قهرمان نامدار برزونامه، زاده می شود. ( کوسج، ص ۵-۱۰)
فرزند رستم که به دست پدر کشته میشود. نویسه و خوانش دیگری از سهراب به شکل زورآو/ زوراو/ زوراب در زبانها و گویش های غرب ایران (گورانی و زبان خواجه ندی ) که ظاهراً هم از نظر ساختار واژگانی و هم بنیادهای اساطیری کهنتر از سهراب است.
زورآو از دو کلمۀ زور (= زور، نیرو و قدرت) + آو (= آب) تشکیل شده که روی هم به معنای «به زور آب» و «دارندۀ زور آب» است. این نام از سویی با معنای نام رستم «تازش رود/ دارای جریان نیروی آب» و رودابه «به درخشش رود» هم¬خانواده است و از سوی دیگر یادآور صفت لاوهزور /lâwa-zu:r/ «به نیروی سیلاب» رستم در حماسههای گورانی است
در این صورت میتوان گفت که زورآو در اصل صفت رستم بوده که کمکم به شخصیتی مستقل از او دگرگون شده است، چنان که نام خانوادگی گرشاسپ (= سام) و لقب وی (= نرمنش) به دو شخصیت مستقل سام و نریمان تبدیل شده¬اند. در غرب ایران روایتهای فراوان و متفاوتی از نبرد رستم با فرزندش سهراب وجود دارد که گاه بنیاد کلی اسطوره را دگرگون کرده و به جای تأکید بر ناگزیری مرگ سهراب، بر زندگی و ماندن وی تأکید دارند.
(جنگنامه رستم و زنون، به کوشش آرش اکبری مفاخر، ۱۴۰۰، ص ۴۱۷.)
نام سرخاب احتمالا در یکی از زبان های ایرانی میانه شرقی پدید آمده است. در زبان های ایرانی غربی، این قلب احتمالا در دوران گذار از ایرانی میانه به ایرانی نو رُخ داده و -surr –(درگورانی به معنای سرخ) و در پارسی میانه در فارسی به سرخ، بدل شده است. البته این احتمال نیز وجود دارد که قلبی صورت نگرفته باشد، بلکه Surr پارسی میانه تدریجا فراموش شده باشد و صورت «سرخ» از زبان های شرقی به فارسی نو وارد شده و جای آن را گرفته باشد.
اما صورت سرخاب ظاهرا از زبان سغدی یا از طریق یکی از گویش های شمال شرقی وارد برخی زبان ها و گویش های اهل خراسان و نواحی شمالی ایران شده و در قرون نخستین اسلامی، کاربرد محدودی داشته است.
در متون ادبی فارسی نشان می دهد که صورت سرخاب در قرن های پنجم و ششم هجری تنها در میان شمار اندکی از شاعران و ادبای اهل خراسان و مازندران و ری و آذربایجان رایج بوده و از قرن های هفتم و هشتم هجری، به ندرت، به سروده ها و نوشته های ادبای مناطق دیگر سرایت کرده است.
همین نام، احتمالا از طریق زبان گرجی، به زبان آسی نیز به صورت زوراب / زوراپ Zurab/Zu rap(p) وارد شده است.
ریشه شناسی و دگرگونی های آوایی و نویسه ای نام سهراب / سرخاب از دو جزء «سُهر / سرخ» و «آب» مرکب شده و به معنای « ( دارای درخشش [= رنگ و آب سرخ» است .یا درخشش سرخ آمده است.
جزء نخست همان است که به صورت «سرخ»، به معنای رنگ قرمز، به زبان فارسی امروز رسیده است. این واژه در زبان پهلوی به صورت suxr تلفظ می شده است
در زبان سکایی در نام شخصی (- Sursak (a ظاهر شده است .
در اوستایی، به صورت Susra بوده و معادل آن در زبان سنسکریت .sukra به معنای روشن خالص، سپیده آمده است.
جزء دوم این نام به همان صورت «آب» به فارسی امروز رسیده است و به معنای «درخشندگی، جلا و شفافیت» به کار می رود .
اما درشاهنامه آمده است که :
چو خندان شد و چهره شاداب کرد
اورا نام تهمینه سهراب کرد.
رابطه میان دو صورت سهراب و سوخرا را بجوییم ،آنچنان که در متون تاریخی شناخته شده، نام سوخرا تنها به حاکم سیستان در زمان پیروز ساسانی اطلاق شده است که از خاندان قارن بوده و نوادگانش حکومت طبرستان داشتند. حال آنکه نام سهراب یا سرخاب در میان حاکمان طبرستان بسامد زیادی داشته است
بی آنکه بزرگی از نیاکان آنها چنین نام داشته باشد،
همین امر احتمالی رابطه زبانی میان سوخرا و سهراب / سرخاب را به ذهن می آورد و چنین می نماید که بسیاری از والیان طبرستان در عصر اسلامی، به یاد سر سلسله نخستین خاندان حاکم بر آن مرز و بوم در عصر ساسانیان که با نام سوخرا شناخته شده است فرزندان خود را در زبان رایج آن روز سرزمین خود سهراب یا سرخاب نام می داده اند.
گزارش از:محبوبه غلامی
گروه ادبیات