به گزارش “آژنگ نیوز”ویکتور هوگو، نویسنده نامدار فرانسوی ،در جوانی دو جایزه از ادارهی آموزشوپرورش فرانسه دریافت کرد و با برادرانش در تأسیس یک مجلهی ادبی همکاری می کرد. اشعار اولیهاش تمجید و تحسین لویی شانزدهم را به دنبال داشت، از این رو او موفق به دریافت مقرری سالیانه شد. او در همین سالها با گروهی از نویسندگان فرانسه ملاقات میکرد و مکتب رمانتیسم را بنا نهاد. او در بیستوپنجسالگی نخستین نمایشنامهاش با عنوان «کرامول» را با مقدمهای مفصل دربارهی مکتب رمانتیسم نوشت و سال 1829 رمان «واپسین روز یک محکوم» را منتشر کرد. او در اواسط قرن نوزده از اعضای فرهنگستان شد و بهعنوان نماینده مجلس عالی قانونگذاری فرانسه انتخاب شد.هوگو فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را دنبال میکرد و خواستار تحصیلات همگانی، لغو بردگی، لغو مجازات اعدام و فقرزدایی بود.
مکتب رمانتیسم بخشی از آثار هنری اروپا را در برمیگیرد که چهارچوبهای سنتی را کنار میزند. آثار تولید شده در این زمینه مملو از احساسات هستند و گرایش به سمت خیال و اتفاقهای عجیب دارند. این جنبش که با انتشار آثار «ویکتور هوگو» آغاز شد در کشورهای دیگر ازجمله انگلستان و آلمان نیز دنبال شد. این مکتب مخالف جامعهی اشرافی آن زمان بود و هنرمندان با تکیهبر این موضوع آثار زیادی را منتشر کردند.


«ویکتور هوگو» را با کتاب شاهکار و ماندگار «گوژپشت نتردام» میشناسند. این اثر سال 1831 منتشر شد .برای آشنایی بیشتر گزیده جملاتی از او را در ادامه مرور خواهیم کرد:
هیچوقت وارد گذشته هیچ آدمی نشو و زیر و روش نکن، حتی عزیزترینت!زیباترین باغچه را هم که بیل بزنی حداقل یه کرم توش پیدا میکنی.
آنانکه نمیتوانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.
آینده کودکان بسته بهتربیت پدر و مادر است.
ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.
از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و میپندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد.
از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.
امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.
انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایهای از خود به یادگار نمیگذارد.
باید درهای علم به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا کتاب هم باید باشد.
بدتر از مرگ چیست؟ آنچه بعد از آمدنش مرگ را میطلبی.
بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.
خدمت به وطن نیمی از وظیفهاست و خدمت به انسانیت، نیم دیگر آن.
خوبیها و بدیهای اجتماع بهدست ما ساخته شدهاست و بهجای ناله، جای آن را دارد که درصدد دفع آن برآئیم.
خوشبخت کسی که بهیکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتابهای خوب، یا دوستانی که اهل کتاب باشند.
دانشمندان، علماء و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و هنرمندان، این مدارج را پروازکنان میپیمایند.
دروغ مظهری از شیطان است زیرا شیطان دو نام دارد، یکی شیطان و دیگری، دروغ.
صالحترین فرزندان آنهایی هستند که با اعمال خود باعث افتخار پدر و مادر خود شوند.
عذاب وجدان، بدتر از مرگ در بیابان سوزان است.
علت این که ما از موسیقی خوشمان میآید این است که در دنیای رؤیاها و احلام خود فرومیرویم، طبایع عالی، موسیقی را دوست میدارند لیکن بهتر آن میدانند که از آن بهعنوان وسیله برای ورود در رؤیاهای خویش استفاده کنند.
قحط و بیماری در مقام مقایسه با جنگ، چیزی نیست زیرا خود این دو نیز زائیده عواقب وخیم و ناهنجار جنگ هستند.
کتاب، جام جهاننما است.
کینه و تنفر را بهکسانی واگذار کنید که نمیتوانند دوست بدارند.
گسیختن رشته علایق فرزندی، غریزه بعضی از خانوادههای بینوا است.
مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظهای مینشیند و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه میلرزد ولی به آواز خواندن خود ادامه میدهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.
مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد ارادهاند.
مرگ مهم نیست، خوشبخت نبودن مهمترین چیزها است.
مسافرت، بهمنزله هرلحظه مردن و زنده شدن است.
من اشخاص زنده را آنهائی میدانم که مبارزه میکنند، بیمبارزه، زندگی مرگ است.
موسیقی از آنچه که ناگفتنی است و اختفای آن ناممکن، حکایت میکند.
وقتی که کیسه خالی شد، دل پر میشود.
هدف هنر امروز، زندگی است نه زیبائی.
یک پرنده کوچک که زیر برگها نغمهسرائی میکند، برای اثبات خدا کافی است.
یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمانروائی کند.
انسان در این عالم چون شمع سرگردانی است که هنگام عبور از این راه حتی سایهای از خود به یادگار نمیگذارد.
هیچ چیز به اندازه تخت خواب گرم و راحت، سنگدلی نمیاورد.
ذهنم زمستانی است اما در قلبم بهاری ابدی جاری است.
محبوبه غلامی
گروه گزارش