به گزارش “آژنگ نیوز”چگونه تاریخ بخوانیم تا دچاراشتباه نشویم.در ابتدا باید تاکید کرد،بطور کلی هرکسی درباره حوادث تاریخی، به قطع و یقین سخن گفت و یا خواست روایتی از تاریخ را به مثابه روایت مقبول ثابت کند، یا به عقلش شک کنید یا به صداقتش. تنها دو گروه درباره حوادث تاریخی به قطع و یقین حرف میزنند و میکوشند روایت خود را به خلقالله بقبولانند. دیوانگان و شیادان.
بدین معنا، همه کتابهای تاریخی، سراسر مخزنی برای این دو گروه هستند تا هریک با مستند جلوه دادن آن روایت، ایدئولوژی و منافع خود را دنبال نمایند. این یک میل پنهان در ادمی است که اگر بتواند برای خواست و اراده خود، به تاریخ رجوع کند و نشان دهد که تاریخ، در تایید اوست، هم قدرت افزونی برای خواست و اراده خود می یابد و هم مشروعیت لازم را کسب میکند. ارجاع به تاریخ، همواره برای کسب مشروعیت و قدرت است.
با این حساب، آیا تاریخ فاقد هر ارزش و حقیقتی است؟ آیا کتب تاریخی، هیچ فایدهای برای ما ندارد؟ اساسا با تاریخ چه باید کرد و چگونه باید تاریخ خواند؟
من دو روش برای مطالعه تاریخ پیشنهاد میدهم که میتوان منابع تاریخی را بدین منهج خواند و بهره برد.
۱– تاریخ به مثابه “قصه“
۲– تاریخ به مثابه سرآغاز اکنون
۱- تاریخ را میتوان نه حوادثی واقعی در گذشته بل به مثابه قصهای خواند که دیگر مطابقت با واقع، و صدق و کذب در آن اهمیتی ندارد. آنچه در کتب تاریخی آمده، صرفا قصصی هستند که ارجاع به جهان خارج ندارند بل صرفا به منطق درونی خود بازمیگردند که دو ویژگی و خاصیت مهم برای ما میتواند داشته باشد.
الف: کاتارسیس
ب: پاییدیا
قصه به مثابه کاتارسیس
یونانیان لفظ کاتارسیس(Catharsis)، به معنای تطهیر، پالایش و رسیدن به خلوص بکار میبردند. این واژه از کلمه یونانی “کاتارین” به معنی پاک کردن، مشتق شده است که در هنر خاصه در تراژدی بیشتر ظهور و تجلی را دارد. هنر نزد یونانیان، برای پالایش روح و جان آدمی ست. قصه چنین کارکرد و خاصیتی دارد. ما درون قصه ها، و در آنِ شنیدن قصه به نوعی پالایش جان میرسیم، و برخلاف اخلاق و تاریخ که بین دانستن آن و تاثیرگذاریش فاصله است، در قصه چنین فاصله ای وجود ندارد. اخلاق و تاریخ اگر “نسخه” شفابخش باشند، قصه “داروی” شفابخش است. نسخه را باید فراهم کرد. هیچ نسخه ای (بر فرض صحیح بودنش) هیچ بیماری را شفا نمیدهد. اما دارو به محض رسیدن به بدن، اثر خود را می گذارد. قصه ها اینگونهاند. به محض شنیدن قصه، ما در معرض تاثیر پالایشی آن قرار می گیریم.
قصه به مثابه پایدیا
پایدیا (paideia) نیز کلمهایست یونانی به معنی پرورش کودک یا تربیت. به تعبیر گادامر «پاییدیا عبارت است از شکل بخشیدن به هماهنگی درونی روح آدمی…» و این نیز در قصه محقق میشود. اگر قومی قرار است متخلق به اخلاق شود یا قانون را محترم شمارد، این مهم نه با اخلاق گویی و امر و نهی و نه با بیان حوادث گذشته به قصد عبرت آموزی، بل با تربیت و کاتارسیس ممکن است.
تاریخ نمیتواند هیچ کمکی به تربیت انسانها کند، مگر انکه چونان قصه خوانده شود. از همینروست که قران و سایر قصص آیینی در فرهنگ ما، کمترین نقش تربیتی و پالایشی را داشته اند و حتی منبعی برای بی اخلاقی و خشونت نیز بوده اند. این نتیجه طبیعی و منطقی، تاریخ انگاری قرآن و تاریخ دانستن قصص آن است.
۲- تاریخ به مثابه سرآغاز بدان معناست که ریشه و سرآغاز وضعیت اکنون را در تاریخ بجوییم. این درخت منحط هویتی، و این بحرانی که “اکنون” گرفتار آنیم، ریشه در گذشته تاریخی و حوادثی دارد که ما از آن غافلیم و یا حتی آن را تقدیس میکنیم. تقدیس تاریخ و شخصیتهای تاریخی، ما را در محاق تاریکی انحطاط اکنون فرو می برد.
نویسنده:اکبر جباری