به گزارش “آژنگ نیوز”تربیت شهروندان خوب از دنیای باستان مورد توجه فلاسفه و نخبگان و نویسندگان بزرگ بودهاست. افلاطون و ارسطو مهمترین وظیفهٔ نظام سیاسی را تربیت شهروندان خوب و اخلاقمدار میدانستند. در اندیشهٔ فارابی و غزالی و بسیاری از متفکران ایرانی نیز تربیت انسانهای فضیلتمند از مهمترین وظایف جامعه و نظام سیاسی به شمار میرفتهاست و فردوسی در شاهنامه بارها و بارها به مقولهٔ تربیت خوب اشاره کردهاست.
با دقت در رمانها و داستانهای مربوط به قرن نوزده یا قبل آن، متوجهٔ یک نکته مهم میشویم و آن اصرار نویسندگان بزرگ بر مقوله «تربیت» است. در اکثر رمانهای داستایوفسکی انسانها به دو گروه تربیتشدگان و تربیتنشدگان تقسیم میشوند.
تربیت در نگاه آنان از چنان اهمیتی برخوردار است که گاهی اصلیترین وجه جدایی میان انسان خوب و انسان وحشی را تعریف میکند. آنها وقتی میخواهند از کسی تعریف نمایند میگویند که «انسانی است که خوب تربیت شدهاست».
تربیت خوب تا قبل از گسترش جهان مدرن و همهگیری نظام آموزشی و رسانههای جمعی، برای قشر محدود و خاصی از جامعه بود. در جوامع غربی اشرافزادگان و نجیبزادگان بودند که با دسترسی به امکانات آموزشی و تربیتی، از کودکی در محیط متفاوتی رشد میکردند. آنها با شیوههای سختگیرانهٔ تربیتی، هم ملزم به یادگیری قواعد و اصول زندگی اجتماعی بودند و هم فنون و هنرها و علوم مختلف را با کیفیت مناسبی میآموختند. این شیوهٔ تربیتی چنان تاثیرگذار بوده و شهروند متفاوتی را پرورش میداده که، یک فرد به اصطلاح «تربیتشده»، از شیوهٔ لباس پوشیدن، راه رفتن، سخن گفتن، برخورد با جنس مخالف و آشنایی با هنرهای مختلف و امثالهم کاملاً قابل شناسایی بودهاست.
در این شیوهٔ زیست “اصالت” نقش بسیار بارز و مهمی داشته و تکیهگاه اصلی تمایز میان انسانها به شمار میرفتهاست. در اینگونه زیست شرف و آبرو گاهی برای افراد از چنان جایگاه والایی برخوردار بودهاست که برای دفاع از آن و اعادهٔ حیثیت بهراحتی اقدام به دوئل یا خودکشی میکردهاند.
در جهان مدرن امروز مقوله “تربیت” از انحصار قشر و طبقات خاص خارج شد و با گسترش حوزههای آموزش عمومی به کالایی در دسترس همگان بدل گشت. طی این روند با گذر زمان از نقش تربیتی خانواده کاسته شده و این وظیفه به نهاد آموزشی و مدرسه واگذار شد.
در دهههای اخیر کمکم وجه تربیتی و آموزشی از انحصار خانواده و نهاد آموزشی هم خارج شد و رسانههای ارتباط جمعی به ویژه تلویزیون و اینترنت جای آنها را اشغال کردند. امروزه دیگر نسل کودک و نوجوان نه در خانواده و نه در مدرسه بلکه پای تلویزیون یا شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرم تربیت [یا بهتر بگوییم بیتربیت] میشوند. اغلب کودکان و نوجوانان رها شده در بلاهت شبکههای تلویزیونی و اجتماعی همچون علف هرز، باری به هرجهت بار میآیند و گستاخی و وقاحت را بهعنوان باحال (cool) و مدرن بودن، و رکیکگویی و دریدگی را بهعنوان آزادیهای فردی خود فرا میگیرند. کودکان و نوجوانانی که در پای لایوهای اینستاگرامی و کلیپها و سریالها و فیلمهای سینمایی مبتذل رشد مییابند، نه شناختی از قواعد اجتماعی پیدا میکنند و نه فهم درستی از قواعد و آداب و رسوم اجتماعی دارند.
در جهان امروز مقولهٔ تربیت که زمانی در اختیار عدهٔ قلیلی از جامعه بود، از این وضعیت کاملاً خارج شد و در اختیار همگان قرار گرفت اما نتیجهای که از خود نشان داد بیشتر از آنکه موجب تربیت همگان باشد، رها کردن همگان به حال خود بود.
امروزه این نسلهای [تربیت نشده] فارغ از سطح و طبقهٔ اقتصادی و مدرک تحصیلی، در همه جا هستند. از مجریهای تلویزیون تا سلبریتیها و فعالان تویتر و اینستاگرام و نوجوانان و جوانان در کوچه و خیابان و خوابگاه دانشجویی و…افرادی که رکیکگویی و بددهنی و پررویی و وقاحت وجه غالبشان است، در مترو و اتوبوس و خیابان و لایو اینستاگرام و توییت و… بیهیچ شرمی هرچه دلشان میخواهد میگویند، خود را مرکز عالم میدانند، خانودهٔ کارگر و رفتگر و راننده تاکسی را مسخره میکنند، نه شعور چندانی برای زندگی در شهر و آپارتمان دارند و نه از فضیلتِ شرم و سکوت، اندک بهرهای بردهاند.
فرهاد قنبری
گروه گزارش