مهران صولتی
محمدرضا سرکار آرانی در جلد اول کتاب” در تمنای یادگیری” که به ذکر تجربیات او از اقامت و تدریس در دانشگاه های ژاپن در حوزه آموزش و پرورش اختصاص دارد به بیان یک تفاوت میان برخورد ژاپن و ایران با پدیده تجدد می پردازد؛ این که ژاپنی ها با سکوت، تامل و اشتیاق برای یادگیری با مدرنیته مواجه شدند در حالی که ایرانیان با هیاهو، جسارت و توهم دانایی! سرکار آرانی از راز این تفاوت می پرسد و اکنون در این یادداشت قرار است به این پرسش پاسخ دهیم که؛ چرا مواجهه ایرانیان با مدرنیته تا این حد غوغا زده بوده است؟!
افتخاری به نام تمدن کهن
ایرانیان همواره به تمدنی دیرینه با صبغه ایرانی- اسلامی بالیده اند و خود را در زمره متمدن ترین مردمان جهان تلقی کرده اند. این روحیه اگر چه در ظاهر ناشی از اعتماد به نفس ایرانیان به نظر می رسد ولی در بطن خود نشانه ای است از اشراف به عقب ماندن از کاروان پیشرفت جهان! به عبارت دیگر این رویکرد بیشتر نوعی مکانیسم دفاعی است که در همه دوره ها سابقه داشته است. از نقدهای شاه نسبت به دموکراسی در غرب تا اطلاق نفسانیات به آن در دوران بعد از انقلاب، همه و همه در حقیقت واکنش جامعه ای بوده است که می کوشیده تا راز عقب ماندگی خود را به این شیوه ساده سازی کند!
تعطیلات در تاریخ
آن زمانی که غرب می کوشید تا تسخیر جهان را تئوریزه کند ایرانیان به تعبیر شایگان در تعطیلات تاریخ بودند. بعد از بیداری هم بیشتر دیدگان شان به جمال تکنولوژی خیره ماند تا علمی که مولد و موجد آن بود. خرید تکنولوژی به وسیله پول نفت هم به توهم توسعه یافتگی دامن زد، حال آن که ما همچنان انسان و جامعه ای پیشامدرن را پیش رو داشتیم. واردات فراورده های غربی در هر دو دوره قبل و بعد از انقلاب به رغم تفاوت های ظاهری در این نکته مشترک بود که ما را دچار توهم بی نیازی از فراگیری فلسفه و علم مدرن به مثابه ماده اولیه مدرنیته می کرد!
سودای پیمودن مسیر میان بر
اشراف به عقب ماندن از غرب که به دنبال شکست در جنگ با روسیه حاصل شد تمنای کشف راه میان بر را هم در ذهن ایرانیان ایجاد کرد. البته شکاف با غرب هم چنان ژرف شده بود که دعوت به تامل در مبانی مدرنیته هواداری نمی یافت. شرایط اضطراری ایجاب می کرد که طرحی نو در انداخته و راهی میان بر گشوده شود. بومی گرایی جهان سومی در دوران پیش از انقلاب و تمدن سازی در زمانه بعد از انقلاب در زمره تلاش های ناکامی بود که بیش از همه رنگ و بوی ایدئولوژی داشت. بعد از آن این توهم در سایه غرب گریزی یا غرب ستیزی همچنان ادامه یافت!
هویت یابی در برابر یک تهاجم
شوربختانه ایرانیان نخست نه با علم مدرن بلکه با ایدئولوژی های غربی مواجه شدند. بدتر آن که این روایت های ایدئولوژیک هم نازل ترین ها در میان لیبرالیسم، مارکسیسم و ناسیونالیسم بودند. ایدئولوژی ها از آن جا که برای تصرف و تسخیر آمده بودند کمکی به دغدغه حقیقت یابی ایرانیان نکردند. به جای آن هویت ایرانی را تحریک کردند تا در واکنش، از سنت تیغی ایدئولوژیک برای مقابله مناسب با این هجوم بتراشد! این چنین بود که ایرانیان در نزاع ایدئولوژی ها نه تنها غرب را نشناختند بلکه در بازخوانی سنت در افق مدرنیته نیز ناکام ماندند!
نکته پایانی
در دو سده گذشته بازار ستیز با سنت یا مدرنیته در ایران بسیار داغ بوده است، به طوری که در این مدت نه اسلام را به درستی شناخته ایم و نه غرب را! تجربه سکوت ژاپنی ها در مواجهه با دنیای جدید نشان داد که توسعه تنها به بهای تواضع، تامل و شوق به یادگیری تجربه های جدید به دست می آید!
گروه گزارش