بزرگانی چون مولوی،حافظ و سعدی چه کرده اند و چه گفته اند؟در تبیین این نکته ضرورت دارد که اشاره شود،آدمی به رغم برخی محدودیت های تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ای که دارد اما در همان حال از آن چنان توانمندی هایی برخوردار است که می تواند برتر از تاریخ، فرهنگ و زمانۀ خویش قرار گیرد و تو گویی که برای همه اعصار و قرون جایگاه و موقعیتی کم نظیر برای خویش دست و پا کند و بسیاری را مات و مبهوت عظمت خویش نماید.
این حرف اغراق و مبالغه نیست چرا که نمونه های نسبتاً زیادی برای آن می توان ارائه نمود. اندیشمندان، متفکران، شاعران و عارفانی که حقیقتاً قیامتی به پا کرده اند و تا دنیا دنیا است آنان نیز زنده و مانا هستند و تو گویی که هرگز نمرده اند چرا که جان و دل شان سرشار از نیروی عشق، معنویت، دوستی و شفقت ورزی بوده است. از سقراط و افلاطون گرفته تا فارابی، بوعلی، مولوی، حافظ، سعدی و دهها و بل صدها نمونه اعلای دیگر که همچنان برای آدمیان این روزگاران نیز حرف هایی برای شنیدن دارند.
آیا به راستی نباید دربارۀ این موضوع مهم و حیاتی تأمل کرد که بزرگانی چون مولوی و حافظ و سعدی چه کرده اند و چه گفته اند و چه قیامتی به پا کرده اند که انسان های قرن بیست و یکم در عصر اتم و دیجیتال و موشک های قاره پیما و فضاپیما این چنین عاشق شان هستند؟!
این بزرگان به تعبیر فروغی بسطامی در انتظار قیامت ننشسته اند، بلکه خود قیامتی به پا کرده اند که مگو و مپرس. آنان برکنار از نیروی ارزشمند دانش و معرفت و آگاهی ای که به وجود آورده اند مهم ترین نیرویی که خلق کرده اند و همین موجب مانایی و جاودانگی شان در تاریخ شده است عشق ورزی، حقیقت جویی و مدارا بوده است و این گونه به نظر می رسد که اگر غیر از این بود هرگز قادر به برپا کردن قیامت در تاریخ نبودند. بیهوده نبود که حافظ بزرگ گفته است:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
این بزرگانی که قیامت به پا کرده اند سخنی به جز سخن عشق و دوستی و مدارا نگفتند. این بزرگان و دانشیان و عاشقان باور و احساس و اراده و گفتار و کردارشان(پنج ساحت وجودی انسان) همه در مسیر نیک خواهی و شفقت ورزی و مهرورزی و مدارا بوده است و تو گویی که هیچ چشم داشتی بابت این همه نیکی و خیر از کسی نداشته اند.
این بزرگان همواره برای سعادت و آرامش انسان ها و همچنین برای کاهش درد و رنج شان فکر کرده اند و احساس ورزیده اند و اراده کرده اند و گفته اند و نوشته اند و در این مسیر بس سترگ و ارزشمند از هیچ کوششی دریغ نورزیدند و در انتظار هیچ گونه پاداش و خدمتی از کسی نبودند.
چرا راه دوری برویم در همین قرن بیستم و در زمانه ای نه چندان دور از زمانه ما و حتی در عالَم سیاست کسی چون گاندی که سخن از عدم خشونت گفته بود و به دنبال ایجاد دوستی و عشق و محبت بوده است آن چنان قیامتی به پا کرده است که اکنون نه تنها هندیان بلکه بسیاری از غیر هندیان در سراسر جهان عاشق ایشان هستند.
گاندی ساده زیست و به دور از هرگونه تجمل و دنیا خواهی و مادی اندیشی به دنبال معنوی زیستن برای خود و از همه مهم تر به دنبال کاهش درد و رنج هندیان بوده است و چه زیباتر و ارزشمند تر از این که انسانی این چنین به فکر دیگرانی باشد که آنان را از همه مشکلات و گرفتاری های این جهانی برهاند. به راستی آیا این کار نوعی قیامت به پا کردن نیست؟
سعدی شاعر بزرگ شیرازی به درستی پیش بینی کرده بود که من می میرم اما همچنان آواز و صدایی از «گلستانم» بر می خیزد و همه تاریخ را در می نوردد و انسان های آینده در زمانه های دیگر صدای سخن عشق مرا به خوبی خواهند شنید.
من آن مرغِ سخندانم که در خاکم رود صورت هنوز آواز می آید به معنی از گلستانم
اقبال لاهوری پاکستانی نیز دقیقا همین پیش بینی را کرده بود و اکنون پس از گذشت دهه ها از مرگ ایشان بسیاری از افراد علاقمند به افکار و اشعار ایشان در سراسر جهان و دست کم در میان پارسی زبانان هستند و همواره از او یاد می کنند.
او به زبان اردو سخن می گفت و می نوشت اما عجیب توانسته بود به زبان پارسی سره اشعار بسیار نغز و زیبایی بسراید که هنوز هم دیوان شعر شان زبانزد عام و خاص است.
او نیز در اشعار زیر پیش بینی جهانی شدن افکار خویش و مانا شدن در تاریخ و قیامت به پا کردن را کرده بود:
عصر من داننده اسرار نیست یوسفِ من بهرِ این بازار نیست
نا امید اَستم زِ یاران قدیم طورِ من سوزد که می آید کلیم
ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد چشم خود بر بست و چشم ما گشاد
محمدباقر تاج الدین
گروه گزارش