مارادونا فوتبالیست برجسته آرژانتینی در اثر نارسایی قلبی درگذشت .کالبد شکافی مقدماتی گزارش شده به مطبوعات آرژانتین نشان داد که دیه گو مارادونا در اثر نارسایی قلبی فوت کرده است.
اسطوره فوتبال در روز چهارشنبه در سن 60 سالگی در خانه خود در Tigre ، استان بوینس آیرس درگذشت ، نتایج رسمی کالبد شکافی هنوز منتشر نشده است.
اما کالبد شکافی اولیه نشان داده است که ملی پوش سابق آرژانتین پس از نارسایی قلبی که باعث بروز مشکلات ریوی و درنتیجه تجمع مایعات در بافت ریه شده بود ، در خواب درگذشت.
علت اصلی مرگ او ، کاردیومیوپاتی متسع تشخیص داده شده است ، مفهوم این اصطلاح اشاره به وضعیتی است که باعث می شود عضله قلب چنان ضعیف و بزرگ شود که قادر به پمپاژ خون کافی به بقیه بدن نیست.
در دهه 1920 ، در حالی که آرژانتین ، یک کشور تشکیل یافته از مهاجرین و در حال شکوفایی و نیزبه دنبال احساس هویت بود در چنین وضعیتی مشخص شد که فوتبال یکی از معدود مواردی است که جمعیت متفاوت آن را به هم پیوند می دهد. سوابق شما هرچه باشد ، شما به عنوان یک آرژانتینی می خواستید تیمی با پیراهن های راه راه آبی و سفید پیروز شود – و این به معنای اهمیت بازی های تیم ملی ملی فوتبال از نظر سیاسی و فرهنگی بود.
زمانی که تیم فوتبال آرژانتین در مقابل انگلیس قرار گرفت ، در حقیقت در یک طرف قدرت شبه استعماری که البته تا آغاز جنگ جهانی دوم عمدتا از بین رفته بود،قرار داشت.انگلیسی ها در زمین های وسیع چمن مدارس انگلیس فوتبالی را آموزش میدیدندکه در مورد قدرت ، دویدن ،تاکتیک و انرژی بود. برعکس ، آرژانتینی در مکانهای خالی از زاغه نشین ، در زمینهای کوچک ، سخت و شلوغفوتبال بازی می کردند.فوتبالی که در آن هیچ معلمی وجود نداشت و کمی هم خشن بود. بازی آنها در مورد شگردهای مخصوص خیابانهای اسفالت ، فضاهای محدود وتنگ بودند اساس فوتبال آرژانتینی توانایی فنی و حیله گری بود.
بوروکوتو ، سردبیر El Gráfico ، در سال 1928 مقاله ای نوشت و روح بازی آرژانتینی را در قالب مجسمه “یک جوجه تیغی با صورت کثیف نشان می دهد .جوجه تیغی یالهایی شبیه به مو دارد که به صورت بسیار نامنظم بر روی شانه هایش ریخته است. این جوجه تیغی که شبیه ولگردهاست ،چشمانی با هوش دارد که با آن میتواند به راحتی از حربه نیرنگ برای قانع کردن دیگران استفاده کند.اوخنده ای بر لب دارد که اگرچه تمام صورتش را نمی پوشاند اما از میان همین لبخند کوچک دندانهای فزسوده و زردرنگش مشاهده می شود.
شلوار او ازچند تکه تقریباً متفاوت دوخته شده است. زانوهایش با زخم های متعدد پوشانده شده است . کفشهایش سوراخ اند و انگشت شست پایش بیرون مانده است .با این حال او با مهارت مشغول دریبل زدن با یک توپ پارچه ای است.این اوضاع درب و داغان فوتبال آرژانتین است.
کمی کمتر از نیم قرن بعد ، دیگو مارادونا اولین بازی خود را در مسابقات بین المللی انجام داد. البته او در سن 16 سالگی ، یک فوتبالیست بزرگ نبود ، اما مشخص بود که آینده خوبی پیش رو خواهد داشت.
مارادونا ، که در سن 60 سالگی درگذشت ، فرزند پوتروها بود. او خود را “cabecita negra” توصیف کرد که معنی استعاری اش سرسیاه است. اصطلاحی که اوا پرون برای کسانی که میراث مختلط ایتالیایی و بومی دارند را به کار برد. پدر و مادر مارادونا از طرفداران پرونیستها بودند و عکسهایی از اویتا و خوان پرون را روی دیوار خانه داشتند.
پدرمارادونا، قایقران در دلتای پارانا در استان کورینتس در انتهای شمال شرقی کشور بود و برای پیوستن به همسرش که با اقوام خود زندگی می کرد ،مجبور به ترک شغل قبلی شد و به عنوان یک کمک کار خانگی کاری پیدا کرده و به بوینس آیرس نقل مکان کردند. وقتی خانواده نقل مکان کردند ، پدرش مجبور شد خانه خود را از آجرها و ورق های فلزی در ویلا فیوریتو بسازد ، زاغه ای که چنان در حال تخریب بود که پلیس هر روز به آنجا مراجعه میکرد، زیرا حضور دائمی در چنین خانه ای بسیار خطرناک تلقی می شد. یک شب مارادونا ، در حالی که یک کودک نوپا بود ، در یک گودال رو باز افتاد. وقتی عمویش سیریلو به او کمک کرد و مارادونا را در حالی که گریه میکرد از گودال درآورد برسراو فریاد زد :سرت را بالابگیر وگریه نکن. این عبارتی بود که مارادونا در لحظات دشوارتر زندگی خود همواره آنرا تکرار می کرد.
مارادونا در خانه ای زندگی میکرد که آب و برق نداشت،اما با تلاشهایش زندگی را میگذراند و بزرگ می شد. او توانست درآمد کسب کند . باز کردن درهای تاکسی ، فروش آهن قراضه ، جمع آوری بسته بندی فویل از بسته های سیگارکارهایی بود که او آنها را انجام می داد.اما او استعداد عجیبی در کار کردن با توپ داشت، در راه مدرسه او باتوپی ساخته شده از پرتقال و روزنامه مچاله شده بود، روپایی میزد و حتی هنگام عبور از روی پل راه آهن اجازه نمی داد توپ زمین را لمس کند. یک عکس قدیمی نشان می دهد او ، شاید چهار یا پنج ساله ، در مقابل نرده ای سیمی ایستاده است و با توپ روپایی میزند.این دقیقاً همان آموزش فوتبالی بود که بورکوتو دنبالش بود،آموزش فطری یا غریزی فوتبال.
مارادونا چنان استعداد داشت که وقتی برای اولین بار به تیم جوانان آرژانتینوس جونیورز ، لوس سبولیتاس رفت ، آنها فکر کردند که او باید سنش کمتر از هشت سالی باشد که ادعا می کرد، اما او فقط سوءتغذیه داشت . هنگامی که بررسی کارت شناسایی آنها را متقاعد کرد ، مسئولان باشگاه او را نزد پزشکی فرستادند که برای او انواع و اقسام ویتامینها را تجویز کند. تقریباً بلافاصله او به یک پدیده تبدیل شد و درمیان نیمه استراحت در بازی های لیگ ،با انجام ترفندهایی با توپ ، مردم را سرگرم می کرد. در سن 11 سالگی صحبن در مورد او در مطبوعات ملی آغاز شد. با با بهره گیری از داروهای تقویتی او قوای جسمانی اش بهتر شده بود.
بنابراین مارادونا در مسابقات داخل مدرسه طرفداران بسیاری داشت.اماخیلی زود مشخص شد که قوانین در مورد او اعمال نمی شود. مدیر مدرسه به او در امتحاناتی که از دست داده نمره قبولی می دهد. پس از انتقال به بوکاجونیورز در سال 1981 ، مشکلات مالی این باشگاه باعث شد که او مجبور شود در یک بازی دوستانه که دارای جایزه نقدی بود،با بهره گیری از آمپولهای تقویتی بازی کند. اما به دلیل استفاده بیش از حد از آنها او مریض شد.
مارادونا بعدها نی زاین اشتباه را تکرار کرد ،استفاده او از کوکائین از زمان بازی دربارسلونا آغاز شد ، جایی که هرگز در آن جا مدت زیادی حضور پیدا نکرد. او در ناپولی ، جایی که مورد توجه بود ، خوشحالتر بود و آنها را به دو قهرمانی در لیگ و یک جام یوفا رساند ، اما مشکل اصلی او عملکرد او در پس زمینه بود،مانند شایعات در مورد مصرف مواد مخدر ، مهمانی گرفتن و روابطش با کامورا ، مافیای ناپلی.
از نظر مارادونا قوانین چیزی بود که رعایت آن داخل زمین و بیرون از آن زیاد اولویت نداشت. گل زدن با دست مقابل انگلیس در سال 1986 .بدست آوردن پنالتی با فریب داور در فینال جام یوفا 1989 . در جام جهانی 1990 با دست خود مقابل اتحاد جماهیر شوروی توپ را از روی خط دفع کرد. همچنین وی با استفاده از ظرف تقلبی که توسط شخص دیگری پر شده بود، از آزمایش دوپینگ فرار کرد. امور مالیاتی وی نیز پس از ترک ایتالیا برای دهه ها مورد مناقشه بود.
سرانجام در مارس 1991 آزمایش مارادونا از نظر کوکائین مثبت شد. او به مدت 15 ماه از بازی فوتبال منع شد . در این زمان بود که وزن اضافه کرد .حضور او در تیمهای نیو اولد بویز و سویا رضایت بخش نبود.وقتی روزنامه نگاران در بیرون از خانه وی اردو زدند ، دوستانش با تفنگ بادی به سمت آنها شلیک کردند. اما وقتی مارادونا گفت که در جام جهانی 1994 بازی خواهد کرد ، مورد استقبال قرار گرفت.
او فوتبالیستی نبود که با استانداردهای معمولی رفتار کند. اوگرچه یک نابغه بود ،اما از اهمیت نمادین نوابغ غافل شد. در کل دوران حرفه ای اش شاید برای چهار فصل عالی بود. .
با این حال نمایش های او در سال 1986 بهترین عملکرد هر فردی در یک جام جهانی است. او فقط گل نمی زد ، او فقط گل های درخشان نمی زد او با دریبلهایش از زمین خودشان تا زمین حریف گل های درخشان و بی همتا می زد. او با این کار یک جام جهانی را از آن خود کرده بود.
مارادونا یک چهره نیمه مسیحی باقی ماند. در اوایل دهه 1990 ، اظهارات وی در مورد موضوعات مختلف با احترام فوق العاده ای مورد استقبال قرار گرفت. وی در توانایی گفتگو با تمام بخشهای کشور با پرون مقایسه می کردند. قدرتهایی فراتر از اختیارات هر انسان فانی به او تعلق گرفت. به همین دلیل ، او بدون هیچ تجربه مدیریتی برای کوچ و مربیگری کردن ، به عنوان مسئول تیم ملی برای جام جهانی 2010 انتخاب شد. به همین دلیل کلیسایی از مارادونا در بوینس آیرس وجود دارد. به همین دلیل ظرف آزمایش جعلی وی مانند یک یادگار تاریخی در موزه ای در بوینس آیرس به نمایش گذاشته شد (البته بعدا در یک تور سراسری که برای نمای ظرف برگزار شده بود به سرقت رفت.)
بهر حال او پس از سپری کردن ذوران محرومیت لاغر شد و آمادگی جسمانی پیدا کرد. او بازگشت. او در اولین بازی آرژانتین در جام جهانی 1994 ، مقابل یونان گلزنی کرد. پس از مرحله دوم ، در برابر نیجریه نیز حضور داشت. در پایان این بازی وی برای آزمایش داروهای دوپینگی به صورت تصادفی انتخاب شد.اینجا بود که او شکست خورد. به خانه که باز میگشت در سراسر آرژانتین حال و هوایی شبیه غم و اندوه وجود داشت.موردی که از زمان عزاداری برای مرگ پرون ، بوینس آیرس چیزی شبیه به آن ندیده بود. در بیستمین سالگرد مرگ پرون آزمایش دوپینگ مارادونا مثبت شده بود.
او برای چند فصلی دیگر به عقب بازگشت ، در برابر توطئه هایی که او را درگیر کرده بود عصبانی شد و در یک آزمایش دیگر دارو نیز ناکام ماند ، اما 1994 پایان واقعی دوران بازی فوتبال اوبود ، پایانی نه تنها برای او به عنوان یک فوتبالیست بزرگ ، بلکه یک نشانه برای پایان دوران بزرگی در آرژانتین بود.
ترجمه احسان محرابی
گروه گزارش