نویسنده :احسان محمدی
میرزا حسن تبریزی مشهور به رشدیه بنیانگذار مدارس جدید در ایران است.اما متاسفانه یکی از ضعف های ما ایرانیان شاید این است که خادمان واقعی خود را نمیشناسیم گویی آنها در تاریخ ما مُردهاند، مردم عادی را نمی گویم حتی تحصیل کرده هایمان را. هیچ نامی از این بزرگمرد در هیچ کجا نیست!
میرزا حسن تبریزی مشهور به رشدیه یکی از کسانی است که برای تاسیس مدارس جدید خون دل ها خورد. وی در سیزدهم تیر ۱۲۳۰ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد. در جوانی، به تشویق پدر، کشورهای عثمانی را برای تحصیل علوم برگزید. دو سال نیز در مدرسۀ فرانسویزبان بیروت تحصیل کرد.
ناصرالدین شاه، از میرزا حسن خواست تا برای تاسیس مدرسه ی ابتدایی از ایروان به ایران بازگردد اما خائنان و ابلهان روزگار شاه را اغوا کردند که رشدیه می خواهد با تاسیس دبستان جدید، قانون اروپایی را در ایران رواج دهد که برای سلطنت، خطرناک خواهد بود!
بعدها که به ایران آمد اولین دبستان را تاسیس کرد. اما مکتب داران که دکان خود را کساد دیدند و پیشرفت مدرسه ی جدید را مخالف مصالح خود دانستند، به جنب و جوش افتاده، رشدیه را تکفیر و فتوای انهدام مدرسه ی جدید را صادر کردند. بدین ترتیب اوباش با چوب و چماق به خدمت شا گردان دبستان و معلمین رسیدند. رشدیه نیز شبانه به مشهد فرار کرد.
پس از شش ماه دوباره به تبریز باز گشت و دومین مدرسه را در محله ی بازار تاسیس کرد. دومین مدرسه هم مورد هجوم قرار گرفت و رشدیه باز هم به مشهد فرار کرد.
مدرسه ی سوم را در محله ی چرنداب تبریز تاسیس نمود. این بار، برخی افراد، به تحریک مکتب داران جاهل و کهنه پرست به مدرسه حمله کردند و به غارت پرداخته و رشدیه را تهدید به قتل نمودند.
چهارمین مدرسه را در محله ی نوبر تبریز، برای کودکان تهیدست بنیان گذاشت. این بار مکتب داران به ملا مهدی (پدر رشدیه) متوسل شدند و اولتیماتوم دادند.
پنجمین مدرسه را در محله ی بازار دائر نمود، باز هم مدرسه مورد هجوم واقع شد. دانش آموزان مجروح شدند و یکی از آنان به شهادت رسید. باز هم رشدیه به مشهد گریخت.
رشدیه در مشهد هم آرام نگرفت. در آنجا مدرسه ششم را تاسیس کرد اما آنجا نیز با هجوم کهنه پرستان مواجه شد. مدرسه را چپاول و دست اش را نیز شکستند.
هفتمین مدرسه را در لیلی آباد تبریز دایر نمود. این مدرسه به علت اعتقاد مردم به صداقت و پایمردی رشدیه و دیدن نتایج آموزش های او سه سال دوام یافت. این بار، مخالفان به او سوء قصد کردند و با شلیک تیری به پا مجروحش ساختند. با مجروح شدن او مدرسه هم بسته شد. پس از این واقعه هیچ کس یارای آن نداشت که خانه ی خود را برای مدرسه به او واگذار کند.
رشدیه با فروش کشتزار خود مدرسه ی هشتم را تاسیس کرد. در کلاس ها، میز و نمکت و تخته سیاه گذاشت و در میان ساعت کلاس، زمانی برای تفریح شاگردان در نظر گرفت که این تغییرات مورد توجه مردم قرار گرفت، اما چون صدای زنگ مدرسه به صدای ناقوس کلیسا، شبیه بود و بهانه به دست مخالفان می داد، ناچار شد از زنگ زدن در مدرسه چشم پوشی کند. این بار هم مدرسه را بوسیله ی بمبی که از باروت و زرنیخ ساخته شده بود، تخریب کردند.
رشدیه به قفقاز رفت. پس از آنکه بازگشت به قم رفت و تا آخر عمر در این شهر سکونت داشت. در همان سال ورود، مدرسه ای تاسیس کرد و در آن به تدریس مشغول شد.
وی سرانجام تکفیر شد و فتوای انهدام مدارس جدید صادر شد. به دنبال آن عدهای به مدارس جدید حمله کردند و شروع به تخریب اموال مدرسه کردند، دانشآموزان را زخمی کردند و حتی چند تن از دانشآموزان نیز در این واقعه کشته شدند.
می گویند در هنگام تخریب یکی از این مدارس وی میخندید و میگفت: این جاهلان نمیدانند که با این اعمال نمیتوانند جلو سیل بنیاد کن علم رابگیرند. یقین دارم که از هر آجر این مدرسه، خود مدرسه دیگری بنا خواهد شد. من آن روز را اگر زنده باشم، حتما خواهم دید.
میرزاحسن در آذر ۱۳۲۳ در قم در سن ۹۷ سالگی درگذشت.
نیما یوشیج در شعری می سراید:
یاد بعضی نفرات، روشنم می دارد
اعتصام، یوسف
حسن رشدیه
قوتم می بخشد
راه می اندازد
و اجاق کهن سرد سرایم
گرم می آید از گرمی عالی دمشان
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی و
سویشان دارم دست
جراتم می بخشد
روشنم می دارد …
لازم به ذکر است که در شهر تبریز اماکن مختلفی از جمله نام شهرک ویلایی، دانشگاه، پارک و… به افتخار میرزاحسن رشدیه نامگذاری شده است.
گروه تاریخ