محمود سریع القلم
سیاستمداران درخاور میانه، می پرسند کجا اشتباه کردیم ؟البته این مهمترین سوال در زمینه توسعه است.مثلا برنارد لوییس در رابطه با وضعیتِ بهتر ترکیه نسبت به دیگران، اینگونه تحلیل میکند: حکمرانان و مردم ترکیه از خود پرسیدند: ما کجاها اشتباه کردیم که مانند اروپاییها پیشرفت نکردیم؟
دیگر حکمرانان و جوامع خاورمیانه ای پرسیدند: کدام کشورهای خارجی باعث شدند ما به این وضع دچار شویم؟!
فاصلۀ بین این دو سوال، ضمناً فاصلۀ بین کرۀ جنوبی و کرۀ شمالی است!
مشکل عظیم خاورمیانه این است که فقط در راهروهای قدرت نیست که «خود ارزیابی» نفی میشود، بلکه جامعه نیز «بررسی عملکرد خود» را عیب میداند. فقط این نیست که یک مدیر، حداقل بخشی از مشکل را در شناختِ اشتباه و سیاست های نادرست خود نمیداند و دولتهای خارجی را مقصر خطاب میکند، بلکه راننده ای که دوبله پارک کرده و دو ساعت رفته، نرخ تورم را سرزنش میکند تا آنکه بپذیرد دوبله پارک کردن کارِ منطقی و صحیحی نیست.
از آنجا که این منطقه به قهرمان پروری و اسطوره سازی در خمیرمایۀ وجودی خود عادت کرده است، عیب میداند نقص، اشتباه و کمبودی را متوجه فرد یا نهاد یا دولتی بنماید. تقریباً افراد و دولتها خود را بیست برابر آنچه هستند نشان می دهند چون باید همه چیز را عالی نشان داد. اما چون انسان عالی نیست، برای آنکه بتواند این تئاتر را بازی کند مجبور میشود به ریا، حیله، تزویر، دروغ، پنهان کاری، سفسطه، وارونه جلوه دادن و مغالطه روی آورد و ظاهر و باطنی با فاصلۀ 180 درصدی از خود بسازد.
اما چرا افراد و دولتهای این منطقه از خودِ واقعی فرار میکنند؟ چرا گذشته و عملکرد گذشتهی خود را نقادی نمیکنند؟چرا مسئولیت خطاهای خود را نمیپذیرند؟
ظرفیتهای فراوانی لازم است در یکجا جمع شوند تا خود انتقادی آغاز گردد:
- فکر کردن و زندگی کردن با واقعیتها. شاید بتوان به راحتی گفت هیچ منطقه ای در جهان در این حد، هنر توجیه کردن، تزیین کردن توهمات و پوشاندن نیات واقعی خود را نداشته باشد. وقتی نیروهای آمریکایی، شهر بغداد را در دوره بوش پسر محاصره کرده بودند، سخنگوی وزارت خارجه صدام، سخن از فائق آمدن بر خارجی و حفظ استقلال و حاکمیت ملی عراق میکرد؛
- عادت به کتاب خواندن و دیالوگ . در خاورمیانه، عموماً نسبت به هر موضوعی یک قرائت ثابت و آن هم برای دهه ها وجود دارد. تا یک ایده ای به شکستِ کامل نرسد، در آن تجدید نظری صورت نمی گیرد.مطالعه و فهم مسایل در عین حال، دو الزام به همراه می آورد که برای دولتها و جوامع این منطقه بسیار دشوار است: اول مسئولیت و دوم، تغییر وضع موجود. هر دو همت، آینده نگری و حوصله میخواهد. شاید به این دلایل، دورِ هم بودن، گپ زدن و فرهنگ شفاهی، راحتتر از مطالعه، فکر، مسئولیت و تغییر باشند
- وقتی برای هر موردی و هر پرسشی، فقط یک پاسخ وجود دارد، چه ضرورتی پیش می آید که افراد و نهادها باهم رقابت کنند، همکاری کنند، تفاهم کنند، منسجم باشند، اجماع کنند، هماهنگ باشند و اصولاً به هم توجه و گوش کنند.در جوامع تک صدایی، قوه ی فکر کردن یا تعطیل است و یا در درون افراد، پنهان میماند. رسانه ها عموماً مُبلّغ یک قرائت هستند. به اصطلاح دانشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتی هم مُروج یک دیدگاه میشوند. نتیجه ی جامعه ی تک صدایی میشود قذافی در لیبی، حسنی مبارک در مصر و صدام در عراق که بین بیست تا چهل سال حکم راندند.در چنین ساختارهایی، نقد و خود انتقادی چه در سطح دولت و چه در سطح افراد، متصور است؟
- هدف از نقد و انتقاد، بهبود کیفیت زندگی است. جامعه و دولتی که با نقد و انتقاد انس میگیرند، به زندگی فراتر از سِمت، مقام و قدرت مینگرند. جامعه و دولتی که با نقد و انتقاد مأنوس است، دسترسی به پول و امکانات رانتی را از تولید ثروت با زحمت و اندیشه تفکیک میکند.
وقتی خود انتقادی در حداقل باشد، و یا حتی تعطیل باشد، اطلاعات و تحولات جدید در ارزیابی و تحلیل مسایل روز بی معنا میشوند و جزمیت های همیشگی مرتب باز میگردند. در این شرایط، سیستم تصمیم سازی با محوریت حفظ وضع موجود و مناسبات موجود شکل میگیرد و سندرم فکر بسته ی جمعی به وجود می آید. در قالب این سندرم، وقتی افراد کلیدی یک سیستم دور هم جمع میشوند، نظرات و نکاتی را مطرح میکنند که مناسبات را حفظ کنند، نه آنکه تغییر و تحول ایجاد کنند. تا زمانی که سیستم ها و جوامع خاورمیانه ای درون نگری نکنند و خود انتقادی را آغاز نکنند و به اطلاعات و اندیشه های جدید فرصت مناظره ندهند، همچنان در گرفتاریهای خود باقی مانده و دیگران را سرزنش خواهند کرد. این تحول نیازمند یک تحول شخصیتی است که متاسفانه به نظر می رسد نه با استدلال بلکه با تراکم بحرانها شاید به دست آید.
گروه گزارش