دراین نوشته به صورت مختصر در مورد تاریخ فارسی دری نکاتی ارائه می شود.عنوان “دری” از سدهی چهارم/دهم به بعد، این اصطلاح(یا صورتِ اندک متفاوتِ آن، پارسیِ دری)، در تقابل با پهلوی(یعنی فارسیِ میانه)معمولاً بر خودِ فارسی دلالت میکرد. در زمانهای جدید، دری(بر پایهی انتسابِ آن به بلخ)رسماً در افغانستان بهعنوانِ نامگونهی ملیِ فارسی اختیار شد. مطابق به نظرِ ابنمقفع، دری زبانِ گفتاریِ پایتختِ غربیِ ساسانیان(قبلاً پایتختِ اشکانیان و واقع در کنارِ بغداد، پایتختِ سالهای بعد)بود. لازار میگوید این زبان باید لهجهی شمالیِ پارسیِ گفتاری باشد که به سببِ آنکه، در پیِ فتوحاتِ ساسانی، در سراسرِ متصرفاتِ پیشینِ اشکانی گسترش یافت و از پارتی و عواملِ مؤثرِ دیگر تأثیر پذیرفت، از لهجهی فارس متمایز گردید. این زبان هم لهجهی دربارِ ساسانی(محدودهای فارسی زبان در منطقهای آرامی زبان)هم زبانِ بومی برای امورِ اداری و تماسهای روزمرهی بخشِ فعالترِ امپراتوری بود. دری ممکن در چنین وضعیتی تا دههی ۷۵۰/۱۴۰ تا حدّ بلخ دامن گسترده باشد.
جدای از ملاحظاتِ بالا، دلایلی در تأییدِ تفاوتِ واضح و ملموسی میانِ فارسیِ جنوبِ غربی و شمالِ شرقی در عصرِ موردِ بررسی، وجود دارد. متونِ یهودی_فارسیِ حدّاقل مربوط به سدهی چهارم/دهم، که منشأ بعضی از آنها خوزستان بوده، شکلهایی از کلمات را بهکار میبرند که اغلب با کلماتِ پهلوی قرابتِ بیشتری دارند تا با فارسی(از قبیلِ اَبَر به جای بَر، آفرینِشن به جای آفرینش)و نشاندهندهی ویژگیهای دیگری شبیه به لهجهی متأخرترِ شیراز یا مکانهای دیگری در جنوبِ ایران هستند.
شاهدِ پازند، یعنی کتابتِ پهلویِ ادبی به خطِ اوستایی را نیز داریم که توسطِ اَخلافِ پناهندگانِ زرتشتی در هند(پارسیها)صورت میگرفت. پازند که تلفظِ پارسیِ جنوبی(و احتمالاً حتی پارسیِ جنوبِ شرقیِ)زمانِ حملهی مسلمانان را به طرزِ دقیقتری نشان میدهد، شاملِ صورتهایی از کلمات است که با پهلویِ کلاسیک و فارسیِ ادبی هر دو تفاوت دارد، از قبیلِ بَهود، به معنای “شدن”، “بودن”(بَویدِ پهلوی و بُوَدِ فارسیِ قدیم).
مأخذ: تاریخ ادبیات فارسی به قلم گروهی از ایرانشناسان؛ جلد اول: مقدمهای کلّی بر ادبیات فارسی، به اهتمام بنیاد میراث ایرانی و مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه کلمبیا؛ زیر نظر احسان یارشاطر؛ ویراستهی یوهانس توماس پتر دو برن؛ ترجمهی مجدالدین کیوانی، تهران: سخن، چاپ اول ۱۳۹۳
گروه ادبیات