در سوم مرداد ۱۳۹۲ وهفت سال پیش در چنین روزی ،محمود استادمحمد در تهران درگذشت. او میگفت: “میگویند تقویم روزها را رقم میزند و از شبها غافل است. تقویم من نه شب داشت و نه روز”.
محمود استادمحمد در سال ۱۳۲۹ در تهران زاده شد: “در جنوب شهر تهران در یک خانوادهای که هیچکس خواندن و نوشتن نمیدانست بزرگ شدم. به جز من و برادرم و خواهرم که وارد دبستان شدیم هیچکس از خانواده خواندن و نوشتن نمیدانست. فقط یک عمو داشتم که حروفچین چاپخانه بود و سوادش در حد (داستان) امیر ارسلان بود“.
۱۵ ساله بود که با نمایشنامهنویس بنام بیژن مفید آشنا شد و به “آتلیه تئاتر” پیوست تا در مطرحترین کمدیموزیکال دهههای ۱۳۴۰ و ۵۰ بازی کند.
از آن پس او دیگر هیچ کاری جز بازی در نمایش، کارگردانی و نمایشنامهنویسی نکرد: “در واقع کودک بودم که وارد تئاتر شدم. تئاتر را با بیژن مفید شروع کردم اما جامعه و جامعه هنری را از منظر صادق هدایت میدیدم. ۱۲ سالم بود که “سگ ولگرد” را خواندم و تا بیست سالگی آن سگ اسکاتلندی که در شمال شهر دنبال بوی یک سگ نر راه میافتد و گم میشود و به مرگ میرسد، مرا رها نکرد. آنچه در تئاتر روی من تأثیر گذاشت، ولگردی، در به دری و بیسامانی همان سگ ولگرد هدایت بود”.
۱۸ ساله بود که با بازی “خر خراط” در “شهر قصه” بلندآوازه شد ولی دو سال بعد که گروه از هم پاشید از ناراحتی تهران را ترک کرد و یک سال در بندر عباس یک گروه نمایشی گردآورد.
۲۲ ساله بود که با الهام از صحنههای تُرنابازی در قهوهخانههای جنوب تهران، ماندگارترین کارش “آسید کاظم” را نوشت که در آن بر “معرفت و احترام انسانی” تکیه دارد.
۳۲ ساله بود که در زندان قصر “قصص القصر” و “آنها محکوم به اعدام خود هستند” را نوشت و دومی را کارگردانی و با زندانیان اجرا کرد.
او را پیشبرنده نمایشنامه ناب ایرانی در برابر تئاترهای وارداتی میدانند و خودش هم در تمام عمر از درونمایههای غربی گریزان بود.
۳۵ ساله بود که با خانوادهاش به کانادا مهاجرت کرد اما با اینکه در آنجا هم به کار ادامه داد، ۱۳ سال بعد به ایران بازگشت و چند نمایشنامه نوشت .
محمود استادمحمد در ۶۲ سالگی در زادگاهش درگذشت.
گروه گزارش