احمدرضا بهرامپور عمران
خالقِ یکی از درخشانترین نثرهای روزگارِ ما چشمازجهان فروبست. استاد نجفِ دریابندری آبروی ترجمهٔ معاصر بود. دریابندری مردِ اندیشمندی بود و انتخابهای دقیق و نثرِ مستحکم و مقدمههای گرهگشایش، او را از حدّ مترجمِ صِرف فراترمیبرد؛ مقدمههایی خواندنی که بعدها در مجموعهٔ «از این لحاظ» گِردِهمآمدند. قلمِ دریابندری نثرِ اصیلِ معاصرِ ما را نمایندگی میکند؛ نثری که نمایندگانش بزرگانی همچون فروغی، خانلری، قاضی، آلِ احمد و گلستان هستند؛ نثرهایی که درعینِ استحکام، روشن و روان و روزآمد اند. و قلمِ دریابندری همچون نثرِ چوبک و شعرِ آتشی، گرمای گرم و شرجیِ جنوب را نیز با خود همراه داشت. و شاید بیسببی نبود که شیفتهٔ برگرداندنِ گرمای زندگیِ سیاهپوستان، روایتهای رودخانهایِ مارکتواین، «پیرمرد و دریا»ی همینگوی و «رگتایمِ» دکتروف به زبانِ فارسی بود.
دریابندری به حیطههایی همچون فلسفه و تاریخ و جامعهشناسی نیز علاقهمند بود. برگردانِ او از «تاریخِ فلسفهٔ غربِ» راسل، که در زندان نیز صورتپذیرفته، از نثرهای شاخصِ فلسفیِ معاصر است؛ راسلی که میگویند درخشانترین نثرهای فلسفیِ معاصرِ زبانِ انگلیسی را باید در آثارِ او جُست. متخصصان نثرِ برگردانِ دریابندری از اثرِ راسل را با نثرِ فروغی و لطفی و فولادوند میسنجند. برگردانِ دریابندری از آثارِ کاسیرر نیز استوار و مفهوم است.
بخشی از گرایشها و دغدغههای اجتماعیِ او را نیز در کتابِ «دردِ بیخویشتنی» (الیناسیون) میتوان جستجوکرد. دریابندری سیاست هم ورزیدهبود و بهناگزیر بند و داغودرفشش را نیز دیدهبود.
دریابندری گاه دیدگاههای تند و سرسختانه نیز ابرازمیداشت. فیالمثل به پیوستنِ ایران به معاهدهٔ بینالمللیِ «بِرن» (کپی رایت)، اعتقادی ندلشت. توجیهش، که گویا از نگرشِ چپش سرچشمهمیگرفت، نیز این بود: دربرابرِ چندسده استعمارِ سیاهی که بر سرزمینمان حکمفرما بوده، حال چه اشکالی دارد اگر سالهایی ما نیز از فرهنگی که از اقتصادِ ما ارتزاقکرده، رزقِ فرهنگی برگیریم؟! همچنین است نقدی که به کاربردِ «اسطوره» واردمیکرد و «افسانه» را بر آن ترجیحمیداد. حتی این نگاهِ سرسختانه موجبِ نوشتنِ کتابی شد با عنوانِ «افسانهٔ اسطوره». و یا سرسختیاش در دفاعِ تمامقامت از «شوهرِ آهوخانم»، دربرابرِ نقدهای تند و تیزش از «بوفِ کورِ» هدایت. پیشتر گمانمیکردم شاید این مخالفتِ ایشان با بوفِ کور شاید بهسببِ فضایِ تیره وتارِ حاکم بر اثر هدایت ِناشیشدهباشد اما وقتی برگردانِ ایشان را از «در انتظارِ گودو»ی بکت دیدم و خواندم، دیدم گویا برخطارفتهام. شاید هم ارزیابیِ استاد بعدها تغییریافتهبود.
استاد دریابندری چندین مقالهٔ خواندنی دربابِ نقاشیِ مدرنِ نیز نوشتهاند که از اشرافِ او بر جریانهای هنریِ غرب حکایتدارد. برگردانِ «معنیِ هنرِ» هربرت رید، که تکیهٔ اساسیاش بر هنرِ نقاشی است نیز گواهی بر همین گرایش است.
دریابندری استادِ شناختِ لحنِ اثر در زبانِ مبدأ، و انتخابِ لحنِ جانشینِ مناسب در زبانِ فارسی بود. کافی است به لحنِ شوخطبعانه و زبانِ نوجوانانهٔ «هاکلبری فین» دقتکنیم. همچنین نثرِ درخشانِ «بازماندهٔ روز» (اثرِ ایشی گورو)، که مترجم در مقدمه توضیحداده چگونه در نثرِ منشیانه و سفرنامهها و خاطراتِ قاجاری جستجوکرده تا زبانی مناسب برای بازتابِ فضای اشرافیِ حاکم بر داستان و نیز لحنی باورپذیر برای نوکری وفادار، بیابد.
دریابندری بدعتِ دیگری هم داشت که کمتر به آن پرداختهاند و آن انتخابِ عناوینی زیبا و نوگرایانه است برای آثارش. مرادم انتخابهایی است از نوعِ «بهعبارتِ دیگر»، «در عینِ حال» و «از این لحاظ». او این تعابیر را که عمدتاً برای انسجامبخشی به نوشته و گاه بهصورتِ تکیهکلام بهکارمیرود، جسورانه بر آثارِ خویش نهاد و برخی نویسندگان پس از او این شیوه را دنبالکردند یا با آن شوخی کردند (نمونهرا: «از اون لحاظ!»).
«کتابِ مستطابِ آشپزی: از سیر تا پیاز»، ساحتی دیگر از انسانی چندوجهی را آشکارمیسازد. این اثر فرهنگِ واژگانی دارد که گاه جز در آن جایی یافتنمیشود. حتی جادارد فرهنگِ واژگانی براساسِ آن سامانیابد و معادلها و تعاریفی برای هر واژه و اصطلاحی ارائهشود.
چندسالِ پیش، جایی در گفتگویی گویا، استاد به نخستین چاپِ «وداع با اسلحه» (اوایلِ دههٔ سی) اشارهکردند و بالحنی که افسوسی در آن نهفتهبود افزودند «خودم آن چاپ را ندارم». من که از حسنِ تصادف همان چاپ را با امضای خودشان در کهنهفروشیها یافتهبودم، فرصت را مناسبدیدم و آنرا همراه با کتابی از خودم، به آدرسِ نشرِ کارنامه برایشان ارسالکردم. نمیدانم آن بسته به نشرِ کارنامه یا دستِ استاد رسید یا نه؟!
یادشان گرامی!
گروه گزارش