جوانی برای اینکه از پدرش اخاذی کند خود را مخفی کرد و به پدرش پیغام داد که عده ای او را گروگان برده اند و برای آزادی و مبلغ ۵۰۰۰ تومان می خواهند .این حادثه در مهر ۱۳۵۰ رخ داد . اکبر جوان ۲۰ ساله اهل روستای کندر واقع در ۳۰ کیلومتری کاشمر مدتی بود که می خواست ازدواج کند ولی پول کافی نداشت و پدرش نیز از این بابت به او کمکی نمی کرد. تا اینکه اکبر نقشه کشید که با اجرای آن بتواند پدر خود را به اصطلاح سر کیسه کند. نیمه شب به طرف کوهستان رفت و در راه به موتور آبی رسید به موتور بان ،گفت عده ای مرا دزدیده اند و جان من در معرض خطر است. فقط به من اجازه دادند که اینجا بیایم به وسیله تو پیغامی برای پدرم بفرستیم .این سارقین ۵ هزار تومان می خواهند تا مرا آزاد کنند و اگر تا فردا صبح این پول تحویل آنها نشود مرا خواهد کشت. اکبر محل تهیه پول را قله کوه تعیین کرد و متذکر شد که این جریان به هیچ وجه نباید به ژاندارمری اطلاع داده شود، زیرا او کشته خواهد شد. اکبر بلافاصله از آنجا غیبش زد و موتور بان پس از مدتی با ترس جریان را به پدر اکبر اطلاع داد. پدر بیچاره همان شبانه به منزل اقوام رفت و مبلغی حدود ۲ هزار تومان از آنان قرض کرد و یکی از فرزندانش را نیز روانه ژاندارمری نمود و جریان را به آنان اطلاع داد. از آن طرف اکبر که راه کوهستان را می پیمود در نیمه راه خسته شد و با این فکر که فردا صبح خیلی زود برخاسته و بقیه راه را به رود در گوشه ای به استراحت پرداخت. اکبر به علت خستگی زیاد تا ساعت ۸ صبح در خواب باقی ماند. بستگان وی در موقع مقرر به محل موعود می روند ولی از سارقین و اکبر اثری نمی گیرند.


هنگام بازگشت ، چوپانی متوجه اکبر می شود که بی حرکت در گوشه ای افتاده بود. به تصور اینکه سارقین اکبر را خفه کرده اند با احتیاط به طرف او میرود و متوجه میشود که اکبر در خواب است. او را از خواب بیدار میکند و جریان را میپرسند اکبر میگوید وقتی که آمدن شما طول کشید سارقین صد تومان از خودم گرفتند و متواری شدهاند .در این موقع مامورین ژاندارمری سر میرسد و پس از تحقیق راز اکبر فاش میشود.
گروه تاریخ