“آژنگ نیوز”:رواج ماشین سواری در ایران به جای اسب سواری حکایت پر ماجرایی است.در حدود سال ۱۸۸۵ میلادی یک اتریشی به نام ادوارد پولاک به ایران آمد و به عنوان پزشک ناصرالدین شاه در داخل کاخ گلستان، مشغول به کار شد . او که به اتفاق ناصرالدین شاه سفرهای بسیاری هم رفته است در مورد وضعیت رفت و آمد می نویسد:در کمتر کشوری است که طبیعت تا این اندازه برای جاده سازی مساعد باشد.و سپس می افزاید :با وجود همه شرایط مساعد در سراسر ایران هیچ جاده شوسه ای وجود ندارد!او به دلایل زیادی اشاره می کند که یکی از آنها وجود اسب و الاغ مناسب است! او می گوید:از میان علل مختلفی که باعث شده است جاده سازی در بوته فراموشی بیافتد یکی هم در اختیار داشتن حیوانات عالی بارکش است.اسب ،قاطر ،الاغ و شترو قدرت و مقاومت و اطمینانی که این حیوانات در طی طریق دارند.، باعث شده است که ایرانیان بپندارندبه هیچ وسیله دیگری نیاز ندارند. من روزی در رکاب شاه به ارتفاع دوازده هزار پایی صعود کردم ، پس از رسیدن به آنجا شاه از من پرسید آیا اسبهای فرنگ قدرت مقاومت در برابر چنین سفری  را دارند؟ هنگامی که جواب منفی دادم وی گفت : اگر شما هم دارای اسبهای ما بودید هیچ دنبال جاده سازی نمی رفتید !!

اما پسر ناصرالدین شاه منتظر نشد جاده سازی صورت بگیرد و پس از ۱۵ سال بعد از اختراع خودرو  در سال ۱۹۰۴ میلادی مظفرالدین شاه قاجار سفارش خرید خودرو را داد  . در این سال دو دستگاه رنو از طرف کشور فرانسه به شاه قاجار هدیه شد ، که یکی از آنها در همان بدو ورود از بند انزلی در مسیر خراب شد و در راه مانده و از بین رفت . دومی نیز پس از مدتی که در اختیار مظفرالدین شاه بود نهایتا در جریان یک سوء قصد ناکام به جان محمدعلی شاه از کار افتاد .

تخت جمشید قدیم - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

بنابراین ، کالسکه بخار یا اتومبیل در محدوده سالهاى ۱۲۸۳ شمسى برابر با ۱۹۰۴ میلادى وارد شهر تهران شد این اتومبیل چنانکه اشاره شد متعلق به مظفرالدین شاه قاجار بود که توسط یک راننده فرانسوى هدایت مى شد. این اتومبیل از نوع کالسکه هاى پرسروصدا بود و به جاى سقف، چادر برزنتى داشت. پس از این تاریخ بتدریج اتومبیلها ی متعددی توسط خانواده هاى فرمانفر، قوام و وثوق الدوله و امین انضرب و تعدادى از سفرا وارد کشور شد.

از جمله اشخاصی که ماشین سواری را رواج داد فرمانفرما بود. منوچهر فرمانفرماییان یکی از پسران فرمانفرما در کتاب از تهران تا کاراکاس ماجرای جالب ماشین سواری پدرش را چنین شرح می دهد: همیشه در گاراژ  خانه چند اتومبیل و درشکه حاضر بود . فرمانفرما اولین مرسدس بنزی را  که به ایران وارد شد برایمان سفارش داده بود.این اتومبیل بیشار به اتوبوس شباهت داشت. شیشه ای  از داخل اتاق راننده را از فرمانفرما جدا میکرد و دستورات او از طریق دهنی و گوشی که با لوله ای به هم وصل شده بود ند به راننده می رسید.

ریاست گاراژ را فریدون خان راننده ی مخصوص که زرتشتی و اهل کرمان بود بر عهده داشت.بعدها هم یک راننده آلمانی با یک تراکتور از آلمان آورده شد.این تراکتور مدتی در یافت آباد(اطراف تهران)کار کرد ولی نتیجه رضایت بخشی آن طور که انتظار می رفت از آن حاصل نشد . بعد از فریدون خان ،فرد دیگری به نام یوسف خان رانندگی پدرم را بر عهده داشت .او اتومبیل را در جلو عمارت مثوقف می کرد تا فرمانفرما ساعت۵ بعد از ظهر سوار شود،اما همیشه آن طرفی را که فرمانفرما سوار میشد به خوبی تمیز میکردو طرف چپ را آغشته به گل و لای باقی میگذاشت.ما از موضوع اطلاع داشتیم و پنهانی می خندیدیم . تا اینکه یک روز حوض را تعمیر میکردند .فرمانفرما به جای اینکه سوار اتومبیل شود عصازنان به طرف حوض رفت  ودر موقع مراجعت متوجه اتومبیل شد.فقط خاطرم است که فریادی کشید و دو سه نفر فراش که در حقیقت از نگهبانان منزل بودند و کمربندهای عریض با قلابهای برنجی داشتند و خیلی قوی هیکل بودند ، یوسف خان را گرفتند و یکی  او را پشت کرد  و دیگری کمربند کشید و چند ضربه ی خفیفبه او زد این رفتار را از افراد بزرگ منزل دیدم .در مورد بچه ها آن طور نبود بلکه  با کوچکترین خلافی چوب و فلک پهن می شد و مارا کتک میزدند.بعد از این تنبیه پدرم او را بخشید و خیلی هم به او التفات کرد و رئیس راننده ها و گراراژ شد.

در منزل ما یک طویله هم بود.که در آن چند اسب برای درشکه و کالسکه و چند قاطر و الاغ نگهداری میشد.اگرچه پدرم به ندرت سوار اسب میشد، با این حا ل علاقه زیادی به اسب  های خوب داشت.یک مرتبه که در شمیران با عده ای سوار  بر اسب از رضوانیه ، باغ های خودمان  به سمت قیطریه ملک صارم الدوله می رفتیم ، من از اسبی که داشتم به زمین افتادم . فرمانفرما طوری عصبانی شد که مرا به ضرب شلاق از زمین بلند کرد تا مجددا سوار اسب بشوم و دستور داد سواری از که جلو داری میکرد مرا همراهیم کند و مواظبم باشد .در وسط طویله سکویی قرار داشت که بر پیرامون آن مسلط بود . فر مانفرما روی سکو مینشست  و مهتر ها  بر اسب ها سوار شده به اطراف می چرخیدند تا پیشرفت آنها را ملاحظه کند.اغلب دستوراتی صادر میکرد که چگونه دهنه و زین و رکاب را اصلاح کنند. روز ها که به اسب ها جو میدادند از شنیدن صدای خرد شدن جو زیر دندان اسب ها لذت میبرد و تبسمی بر صورتش نقش می بست. اندکی بعد آنقدر تعداد خودرو زیاد شد که دیگر فرمانفرما نیازی به تماشای جو خوردن اسبهانداشت .

بارکش شهری دهه30 - پایگاه اطلاع رسانی آژنگ

در سال ۱۳۰۸ اولین بار به فکر تأسیس یک سرویس حمل و نقل عمومى براى شهر تهران افتاد و پیرو آن تعدادى اتوبوس از خارج خریدارى کردند. ولى تا حدود سال۱۳۲۰ درشکه ها همچنان جزء وسایل نقلیه تهران محسوب مى شدند. تعداد اتومبیلها و موتورسیکلت هاى تهران در سال۱۳۰۰ فقط ۶۰۰ دستگاه بودند که همچنان جزء وسائل نقلیه تهران محسوب مى شدند. در سال ۱۳۲۰ تعداد اتومبیل و موتور سیکلت بالغ بر ۷۰۰ دستگاه بوده است. افزایش وسایل نقلیه در سالهاى بعد آهنگى سریعتر پیدا کرد بطورى که در سال۱۳۳۳ آمار وسایل نقلیه کشور ۸۰۱۰۰ دستگاه اعلام شد.

با افزایش تعداد وسایل نقلیه از سال ،۱۲۹۲ هیچگونه مقرراتى براى انتظام بخشیدن عبور ومرور آنها موجود نبود، ولى در آن سال یک نفر سوئدى به اتفاق عده اى از هموطنان خود به ایران دعوت شدند و شروع به پایه گذارى سازمانى به نام نظمیه (شهربانى) در ایران نمودند که شعبه اى نیز بنام عبور و مرور در آن تأسیس گردید.

در نهایت اینکه، از آن همه خودرو قدیمی تعداد بسیار اندکی باقیمانده که می توان به رولز رویس سیلورگوست” احمد شاه قاجار، یک دستگاه ” فیات”۱۹۱۶ به عنوان قدیمی ترین خودروهای موجود از اتومبیل های اولیه وارداتی به ایران اشاره کرد.

گروه تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *